اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

سیاست قرآن بر نیزه کردن

 

سیاست قرآن بر نیزه کردن سیزده قرن است که کم و بیش میان مسلمین رایج است . مخصوصا هر وقت مقدس مابان و متظاهران زیاد مى شوند و تظاهر به تقوا و زهد بازار پیدا مى کند , سیاست قرآن بر نیزه کردن از طرف استفاده چى ها رایج مى گردد . درسهائى که از اینجا باید آموخت :

الف - درس اول اینست که هر وقت جاهلها و نادانها و بى خبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سمبل مسلمان عملى بدانند وسیله خوبى به دست زیرکهاى منفعت پرست مى افتد .

این زیرکها همواره آنها را آلت مقاصد خویش قرار مى دهند و از وجود آنها سدى محکم جلو افکار مصلحان واقعى مى سازند . بسیار دیده شده است که عناصر ضد اسلامى رسما از این وسیله استفاده کرده اند یعنى نیروى خود اسلام را علیه اسلام به کار انداخته اند . استعمار غرب تجربه فراوانى در استفاده از این وسیله دارد و در موقع  خود از تحریک کاذب احساسات مسلمین خصوصا در زمینه ایجاد تفرقه میان مسلمین بهره گیرى مى نماید . چقدر شرم آور است که مثلا مسلمان دلسوخته اى درصدد بیرون راندن نفوذ خارجى برآید و همان مردمى که او مى خواهد آنها را نجات دهد با نام و عنوان دین و مذهب سدى در مقابل او گردند . آرى اگر توده مردم جاهل و بى خبر باشند و منافقان از سنگر خود اسلام استفاده مى نمایند . در ایران خودمان که مردم افتخار دوستى و ولایت اهل بیت اطهار را دارند , منافقان از نام مقدس اهل بیت و از سنگر مقدس( ولاء اهل بیت) سنگرى علیه قرآن و اسلام و اهل البیت به نفع یهود غاصب مى سازند و این , شنیع ترین اقسام ظلم به اسلام و قرآن و پیغمبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار است . رسول اکرم فرمود :

| انى ما اخاف على امتى الفقر و لکن اخاف علیهم سوء التدبیر | .

( من از هجوم فقر و تنگدستى بر امت خودم بیمناک نیستم . آنچه از آن بر امتم بیمناکم کج اندیشى است . آنچه فقر فکرى بر امتم وارد مى کند فقر اقتصادى وارد نمى کند) .

ب - درس دوم اینست که باید کوشش کنیم طرز استنباط مان از قرآن صحیح باشد . قرآن آنگاه راهنما و هادى است که مورد تدبیر صحیح واقع شود , عالمانه تفسیر شود , از راهنمائیهاى اهل قرآن که راسخین در علم قرآنند بهره گرفته شود . تا طرز استنباط ما از قرآن صحیح نباشد و تا راه و رسم استفاده از قرآن را نیاموزیم از آن بهره مند نخواهیم گشت . سودجویان و یا نادانان گروهى قرآن را  مى خوانند و احتمال باطل را دنبال مى کنند همچنان که از زبان نهج البلاغه شنیدید آنها کلمه حق را مى گویند و از آن باطل را اراده مى کنند . این , عمل به قرآن و احیاء آن نیست بلکه اماته قرآن است . عمل به قرآن آنگاه است که درک از آن درکى صحیح باشد .

قرآن همواره مسائل را به صورت کلى و اصولى طرح مى کند ولى استنباط و تطبیق کلى بر جزئى بسته به فهم و درک صحیح ماست . مثلا در قرآن ننوشته در جنگى که در فلان روز بین على و معاویه در مى گیرد حق با على است . در قرآن همین قدر آمده است که :

و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله  ( 1 ) .

( اگر دو گروه از مؤمنان کارزار کردند , آشتى دهید آنان را و اگر یکى بر دیگرى سر کشى و ستمگرى کند با آنکه ستمگر است نبرد کنید تا به سوى فرمان خدا برگردد) . 

این قرآن و طرز بیان قرآن . اما قرآن نمى گوید در فلان جنگ فلان کس حق است و دیگرى باطل .

قرآن یکى یکى اسم نمى برد , نمى گوید بعد از چهل سال یا کمتر و یا بیشتر مردى به نام معاویه پیدا مى شود و با على جنگ مى کند شما به نفع على وارد جنگ شوید . و نباید هم وارد جزئیات بشود .

قرآن نباید موضوعات را شماره کند و انگشت روى حق و باطل بگذارد . چنین چیزى ممکن نیست . قرآن آمده است تا جاودانه بماند پس باید اصول و کلیات را روشن کند تا در هر عصرى باطلى رو درروى حق قرار مى گیرد مردم با معیار آن کلیات عمل کنند . این دیگر وظیفه خود مردم است که با ارائه اصل (  و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا) . . . چشمشان را باز کنند و فرقه طاغى را از فرقه غیر طاغى تشخیص دهند و اگر واقعا فرقه سرکش دست از سرکشى کشید بپذیرند و اما اگر دست نکشید و حیله کرد و براى اینکه خود را از شکست نجات دهد تا فرصت جدیدى براى حمله به دست  آورد و دوباره سرکشى کند و به ذیل آیه که مى فرماید :

( فان فائت فاصلحوا بینهما ) متمسک شود , حیله او را نپذیرند .

تشخیص همه اینها با خود مردم است . قرآن مى خواهد مسلمانان رشد عقلى و اجتماعى داشته باشند و به موجب همان رشد عقلى مرد حق را از غیر مرد حق تمیز دهند . قرآن نیامده است که براى همیشه با مردم مانند ولى صغیر با صغیر عمل کند , جزئیات زندگى آنها را با قیمومیت شخصى انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه حسى تعیین نماید .

اساسا شناخت اشخاص و میزان صلاحیت آنها و حدود شایستگى و وابستگى آنها به اسلام و حقایق اسلامى خود یک وظیفه است و غالبا ما از این وظیفه  خطیر غافلیم .

على علیه السلام مى فرمود :

| انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى ترکه | ( 1 ) .

( هرگز حق را نخواهید شناخت و به راه راست پى نخواهید برد مگر آن کس که راه راست را رها کرده بشناسید) .

یعنى شناخت اصول و کلیات به تنهائى فائده ندارد تا تطبیق به مصداق و جزئى نشود , زیرا ممکن است با اشتباه درباره افراد و اشخاص و با نشناختن مورد , با نام حق و نام اسلام و تحت شعارهاى اسلامى بر ضد اسلام و حقیقت و به نفع باطل عمل کنید .

در قرآن ظلم و ظالم و عدل و حق آمده است اما باید دید مصداق آنها کدام است ؟ ظلمى را حق , و حقى را ظلم تشخیص ندهیم و بعد به موجب همین کلیات و به حکم قرآن - به خیال خودمان - سر عدالت و حق را نبریم . 

 

پی نوشت: 

1-   ۱- سوره حجرات , آیه 9 . 

  ۲2۲- نهج البلاغه , خطبه 147 .

منبع: جاذبه و دافعه على علیه السلام، مرتضی مطهری

این همان رسالت ابراهیم است

آیاتى از قرآن مجید درباره عمومى بودن رسالت پیامبر اسلام بر همه جهانیان ، این همان رسالت ابراهیم است.

آیاتى که دلالت بر عمومیت رسالت پیامبر اسلام بر همه جهانیان دارند ، فراونند ، ما برخى از آنها را متذکر می شویم :

1) اَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً اَنْ اَوْحَیْنا اِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ الْنَّاسَ 1

( آیا براى مردم موجب شگفتى است که به مردى از آنان وحى کردیم که مردم را تبلیغ نما ) توضیح کلمه « ناس » اسم جمع است که اگر با الف و لام آورده شود ، دلالت بر عموم دارد .

2) تَبارَکَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً 2 ( پاکیزه خداوندى که قرآن را بر بنده‏اش نازل نمود که تبلیغ کننده جهانیان بوده باشد ) 4 وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ کافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً 3 ( و ما ترا نفرستادیم مگر براى بشارت و تهدید همه انسان ها ) .

3) وَ اَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً 4 ( و ترا بر همه مردم رسول فرستادیم و شهادت خداوندى بر این امر کفایت می کند ) .

4) وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ 5 ( و ما ترا نفرستادیم مگر رحمتى براى جهانیان ) .

5) وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ ، عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً 6 ( و بدینسان شما را امتى معتدل قرار دادیم ، تا شاهد بر اعمال مردم باشید و پیامبر نیز شاهد بر شما باشد . ) توضیح 1 مقصود از شاهد بودن امت ، روشنگرى ملاک و اصول « حیات معقول » می باشد ، نه شهادت بمعناى معمولى 2 معناى « انذار » تهدید و معناى « بشیر » بشارت و مژده دادن است . و تبلیغ شامل هر دو مفهوم می باشد .

البته چنانکه در مباحث گذشته گفتیم : منظور از تهدید و بیم و هراس و وحشت ، در برابر خداوند ، لزوم این پدیده‏ها به جهت انتقام‏جوئى خود خواهانه خدا نیست ، زیرا چه کسى و چه قدرتى می تواند بر او ضررى برساند ، تا خداوند در صدد انتقام‏جوئى از او بر آید .

نتیجه‏اى که از این آیات گرفته می شود ، ابدیت دین اسلام و عمومیت رسالت پیامبر اسلام بر همه جوامع است . اینکه عده‏اى از اسلام نشناسان رسالت پیامبر را به مدت معینى از دوران ها منحصر و محدود می سازند و براى اثبات این مدعا از خود آیات قرآنى دلیل می آورند ، اگر غرضى نداشته باشند بایستى به بى‏اطلاعى آنان از قرآن و ادبیات عرب تأسف خورد . اگر در آیات قرآنى درست دقت کنیم ، حتما به این نتیجه خواهیم رسید که اصل متن دین الهى عبارتست از آن اصول و وظایف کلى در « حیات معقول » که همه پیامبران الهى مبلغین آنها بوده‏اند . این اصول و وظایف کلى در دین ابراهیم خلیل اللّه تنظیم شده است . همه پیامبرانى که پس از او آمده‏اند ، ابلاغ کننده و روشنگر همان اصول و وظایف بوده و بر طرف کننده تحریف و انحراف از آنها بوده‏اند . این مطلب در قرآن مجید باتمام صراحت مطرح شده است . ما براى توضیح بیشتر ، نمونه‏اى از آیاتى را که به این مطلب دلالت دارد ، می آوریم :

1) وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ اِبْراهیمَ اِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ 7 ( و کیست که از آیین ابراهیم اعراض کند مگر اینکه خود را ابله بسازد )؛

2) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ اِلى‏ اِبْراهیمَ وَ اِسْمعیلَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما اوُتِىَ مُوسى‏ وَ عیسى وَ ما اوُتِىَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِموُنَ 8 ( بگوئید ما به خدا ایمان آورده‏ایم و [ نیز ] ایمان آورده‏ایم به آنچه که بر ما و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده است . و [ نیز ] ایمان آورده‏ایم به آنچه که به موسى و عیسى و پیامبران از پروردگارشان نازل شده است ، ما هیچ یک از آنان را تفاوتى نمی گذاریم و ما براى او مسلمان شده‏ایم )؛

 3) وَ قالُو کُونُوا هُوداً اَوْ نَصارى‏ تَهْتَدوُا قُلْ بَلْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ 9 ( و آنان گفتند : یا یهود باشید یا نصارى ، هدایت خواهید گشت ، به آنان بگو ، بلکه ملت حنیف ابراهیم باشید ، و ابراهیم از مشرکین نبود )؛

 4) ما کانَ اِبْراهیمُ یَهُودِیّاً وَ لا نَصْرانِیّاً وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً 10 ( ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى ، بلکه او مسلمان حنیف بود . ) توضیح حنیف که جمعش حنفاء است بمعناى صحیح و مستقیم و موحد است و در مباحث ملل و نحل دین ابراهیمى را گویند .

5) ِنَّ اَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذاَ النَّبِىُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الْلَّهُ وَلِىُّ الْمُؤمِنینَ 11 ( شایسته‏ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى می کنند و این پیامبر ( محمد ص ) و کسانیکه ایمان آورده‏اند . و خدا ولى مردم با ایمان است )؛

6) ُلْ امَنَّا بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ عَلى‏ اِبْراهیمَ وَ اِسْمعیلَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما اوُتِىَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ . وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْأَسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فى الْآخِرَةِ لَمِنَ الْخاسِرینَ 12 . ( بگو : ما به خدا و به آنچه که بر ما نازل شده است ، ایمان آورده‏ایم و [ نیز ] ایمان آورده‏ایم به آنچه که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده است ، [ نیز ] ایمان آورده است . و به آنچه که به موسى و عیسى و پیامبران از پروردگارشان داده شده است ، ایمان آورده‏ایم . ما میان هیچ یک از آنان فرقى نمیگذاریم و ما به او اسلام آورده‏ایم .

و هر کس جز دین اسلام را بخواهد از او پذیرفته نخواهد گشت و او در آخرت از زیانکاران است ) توضیح در این آیه مانند آیه 136 از سوره البقره اصل متن همه ادیان الهى را یکى گرفته و نام آن متن را اسلام نهاده است . در این آیه صریحا تهدید کرده است که هر کس غیر از اسلام را بخواهد ، عملش تباه و در ابدیت از زیانکاران خواهد بود . بنابر این ، نتیجه کلى که به دست می آید ، این است که دین الهى همان اسلام است و بس ، اگر چه به وسیله پیامبران متعدد و در دوران ها و جوامع مختلف ابلاغ شده است . تنها تفاوت در جزئیاتى است که به عنوان سنت‏ها از پیامبران مطرح شده است .

7) وَ مَنْ اَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللَّهُ اِبْراهیمَ خَلیلاً 13 ( و کیست که دینى شایسته‏تر از کسى داشته باشد که رفتار خود را تسلیم خدا نموده در حالیکه احسانگر است و از آیین حنیف ابراهیم پیروى می کند . خداوند ابراهیم را دوست خود اتخاذ کرده است . ) 

  

 دلیل دیگرى که وحدت متن اصلى ادیان الهى را ثابت میکند ، آیه‏ایست در قرآن که در دو مورد آمده است :

اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ 14 ( کسانیکه ایمان آورده‏اند و آنانکه به یهودیت و نصرانیت و صابئیت گرویده‏اند ، [ رستگار آنان ] کسى است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است ، براى آنان بیم و هراسى نیست و آنان اندوهگین نخواهند بود ) به همین علت است که خداوند متعال خبر از برترى بنى اسرائیل به جهانیان می دهد و میفرماید :

یا بَنى اِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِىَ الَّتى اَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ اِنَّى فَضَّلْتُکُمْ عَلىَ الْعالَمینَ 15 ( اى بنى اسرائیل به یاد بیاورید نعمتى را که به شما بخشیدم و شما را بر جهانیان برترى دادم ) توضیح قطعى است که برترى بنى اسرائیل بر جهانیان نه مستند به نژاد آنان بوده است و نه به مختصات جسمانى و روانى طبیعى آنان ، بلکه این برترى بدان جهت است که دین موسى ( ع ) همان متن اصلى دین ابراهیم بوده است که پس از گذشت قرون و اعصار دگرگون شده و تحریف یافته بود . و اگر همین دین که موسى ( ع ) آورده بود ، دگرگون و منحرف نمی گشت ، همان متن حقیقى دین ابراهیم بود که پیامبر اسلام تبلیغ می کرد و نمی بایست آنان با اسلام مخالفت می کردند . عمومیت دین اسلام براى همه زمان هاى آینده از یک آیه دیگر نیز صریحا استفاده می شود :

ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىْ‏ءِ عَلیماً 16 ( محمد ( ص ) مانند یکى از مردان شما نیست ، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است و خداوند بر همه چیز دانا است . ) بعضى از بی خبران از لغت عربى که در کلمه خاتم بمعناى پایان و آخر تشکیک کرده‏اند ، اگر وقتشان اجازه بدهد ، می توانند به ماده لغت ختم با همه مشتقاتش در همه کتابهاى لغت عرب رجوع کنند ، خواهند دید که این ماده در هر مورد و با هر خصوصیات مصداقى که به کار می رود ، مفهوم اصلیش را که پایان و آخر است ، از دست نمی دهد . آن آیه‏اى که مورد استدلال به عدم خاتمیت پیامبر اکرم ( ص ) قرار گرفته است ، این است :

یا بَنى آدَمَ اِمَّا یَأتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتى فَمَنِ اتَّقى‏ وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ 17 ( اى اولاد آدم ، پیامبرانى از شما به سوى شما می آمدند و آیات مرا براى شما بازگو می کردند ، پس هر کس که تقوى بورزد و دست به اصلاح بزند ، ترسى براى آنان نیست و آنان اندوهگین نخواهند گشت ) گفته‏اند که این آیه استمرار آمدن پیامبران را بر همه اولاد آدم که تا پایان جهان گسترده می شوند ، اثبات می کند و این استمرار با خاتمیت پیامبر اسلام نمی سازد پاسخ این اعتراض روشن است ، زیرا ، هیچ فعل مضارعى در لغت عربى به معناى وقوع استمرارى یک پدیده نیست ، بلکه استمرار و محدودیت از قراین و دلایل خارج از خود صیغه مضارع فهمیده می شود . درست است که مخاطب در این آیه بنى آدم است و بنى آدم شامل همه انسان ها در گذرگاه تاریخ تا انقراض آنان می باشد ، ولى ، با نظر به علت رسالت که روشن ساختن متن اصلى دین الهى ابراهیم و مرتفع ساختن تحریفات از آن دین میباشد ، با رسالت پیامبر اسلام ختم می گردد ، زیرا قرآن اصول کامل دین ابراهیم را بیان می کند و همه ادیان منسوب به ابراهیم را دعوت به تطبیق اسلام بر آن دین می نماید .

بنابر این ، پس از رسالت پیامبر اسلام موردى براى رسالت دیگر نمی ماند .

معناى رسالت پیامبر اسلام آن نیست که مقدارى تکالیف تعبدى و قوانین مختص دوران و جوامع خود را مطرح کرده و آینده تاریخ را به عهده پیامبران دیگر ، یا عقل نظرى محض بشرى واگذار نموده است . اصلا در مکتب اسلام عقل را در برابر دین قرار دادن به هیچ وجه صحیح نیست ، زیرا آیات قرآنى و منابع حدیثى همواره دستور به پیروى از عقل و تبعیت از احکام آن را توصیه و بلکه دستور اکید به بهره‏بردارى از روشنگری هاى عقل می نماید . اگر دین اسلام قابل توضیح با احکام عقلى نبود ، چگونه امکان داشت قرآن و دیگر منابع اسلامى عقل را مورد توصیه و دستور اکید قرار بدهد تا جائی که آن را حجت خداوندى بر بندگانش معرفى نماید . اسلام تنها عقل آن دوران را تعظیم و واجب الاتباع معرفى نمی کند ، بلکه همه انسان هاى همه دوران ها را تحریک به تبعیت از عقل می نماید . نهایت امر دو مسئله بسیار مهم در این مورد وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند :

مسئله یکم مقصود از عقل فعالیت‏هاى اندیشه‏اى در قلمرو سودجوئى و خود خواهى و بازى با اصطلاحات و پندارهاى مخلوط با خواسته‏هاى پست حیوانى نیست ، بلکه منظور آن عقل سلیم است که در پرتو اصول و قوانین سازنده انسانى و بر مبناى انسان محورى هدفدار فعالیت می نماید . هیچیک از اصول و تکالیف اسلام با چنین فعالیت عقلانى مخالفتى ندارند .

مسئله دوم گسترش فعالیت‏هاى عقلانى بشرى معنایش آن نیست که روزى فرا خواهد رسید که عقول انسانى چنان دگرگون خواهد گشت که 2 2 با همین محتوائى که دارد مساوى 503 100001 خواهد گشت و معنایش این نیست که روزى فرا خواهد رسید که عقول آدمیان معلول‏ها را بدون علت درک خواهند کرد و براى بوجود آوردن حرارت صد درجه در آب ، به نگاه کردن در آن آب کفایت خواهد کرد این پندارها همان خیالات مغزکش سوفسطائى هاى ما قبل میلاد در یونان باستان است . بلکه مقصود این است که حواس و ابزار و آلات ارتباط انسانى با واقعیات جهان هستى میدان کار وسیع و وسیع‏ترى را در اختیار عقول آدمى خواهد گذاشت . به عنوان مثال با گسترش معرفت‏هاى فیزیکى به وسیله حواس و آزمایشگاه ها و دیگر تصرفات روشنگر در اجسام و نمودهاى آنها ، قوانین زیادترى درباره جهان فیزیکى براى عقل مطرح خواهد گشت ، نه اینکه عقل آدمى چنان دگرگون خواهد گشت که از یک فوتون نور هفت قطار باربرى و یک درخت آلبالو و یک مغز هگل بیرون خواهد آورد خلاصه عقل سلیم آدمیان براى ابد از دیدگاه اسلام درست معادل رسولان عینى ، حجت بوده و تعیین کننده موقعیت او در جهان هستى و آموزنده بایستگى‏ها و شایستگى‏هاى آدمى در این دنیا خواهد بود .

پی نوشت:

 ( 1 ) یونس آیه 2

 ( 2 ) الفرقان آیه1

 ( 3 ) السبأ آیه 28

 ( 4 ) النساء آیه 79

 ( 5 ) الانبیاء آیه 107

 ( 6 ) البقرة آیه 143

 ( 7 ) البقرة آیه 130

 ( 8 ) البقرة آیه 136 و آل عمران 84 با اندک تفات

 ( 9 ) البقره آیه 135

 ( 10 ) آل عمران آیه 67

 ( 11 ) آل عمران آیه 68

 ( 12 ) آل عمران آیه 84 و 85

 ( 13 ) النساء آیه 125

 ( 14 ) البقره آیه 62 و المائده آیه 69

 ( 15 ) البقرة آیه 47

 ( 16 ) الاحزاب آیه 40

 ( 17 ) الاعراف آیه 35

منبع: شرح نهج البلاغه، جلد 5، علامه محمد تقی جعفری(رضوان الله تعالی علیه)

انسجام اسلامی از نگاه قرآن و رهیافت‌های عملی آن

 

نگاهی تحلیلی به سوره مبارکه برائت

 

ناگفته پیداست افق روشن و واضحی که آیات سوره مبارکه برائت ترسیم می‌کنند، راه هر گونه مماشات را سد نموده و قناعت به چیزی کمتر از تشکیل حکومت جهانی را کاملاً منتفی می‌نماید.

 

 

 

نامگذاری سال 1386 به عنوان سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی از سوی مقام معظم رهبری، زمینه و بستری فراهم آورده است که در آن می‌‌توان به طرح مسائلی مهم و تاریخ‌ساز پرداخت.

موضوعات بسیار پراهمیت و حیاتی برای جامعه اسلامی؛ که متأسفانه تا امروز کمتر مورد موشکافی محققانه قرار گرفته‌اند!

صرف نظر از اینکه این بی‌توجهی ممکن است معلول چه عواملی باشد، شاید اشاره به این نکته کافی به نظر برسد که: «لازمه خوب پرداختن به چنین موضوعاتی، تمرکز و اقبالی شایسته را از سوی متفکرین جامعه در عرصه‌های مختلف می‌طلبد که، البته می‌بایست برای تحقق این تمرکز و توجه، زمینه سازی‌های لازم را نمود».

به هر حال از جمله این موضوعات و مسائل یاد شده، که بحث کافی و جانانه‌ای را می‌طلبد، تعیین جایگاه آرمانخواهی اسلامی و تبیین نسبت آن با آنچه که بعضاً به اشتباه واقع‌گرایی خوانده می‌شود، می‌باشد. ما در این مقاله سعی خواهیم کرد تا ابعاد مختلف این موضوع را در پرتو و چارچوب مفاهیمی که از سوره مبارکه برائت برداشت می‌شود، بررسی نمائیم.

 

                

 

انقلاب بزرگ و با عظمتی که 1400 سال پیش در حجاز ولادت یافت و ظرف مدت کوتاهی آوازه حرکت ناتمامش عالمگیر شد؛ آغاز بزرگترین خیزشی بود که بشریت به خود خواهد دید. این مطلب هرگز یک ادعای شعاری و یک پیشگویی خام احساسی نیست. چرا که انقلاب‌ها ملاک و معیارهای مخصوص به خود را دارند و بر مبنای این ملاک و معیارها می‌توانند مورد سنجش قرار گیرند. نکته یاد شده نیز قضاوتی بر مبنای همین ملاک و معیارها است.

سه مؤلفه و فاکتور مهم و اساسی در سنجش هر انقلابی عبارت است از:

1-موتور حرکت آن انقلاب یا به عبارت دقیق‌تر آرمان‌های آن انقلاب

2-رهبری انقلاب

3-انقلابیون و کسانی که بایستی این انقلاب را به عینیت و اجرا درآورند.

دو مورد ابتدایی در انقلاب عظیم اسلامی در بهترین و ایده‌آل‌ترین شرایط ممکن قرار دارند، چرا که مثلاً در خصوص آرمان بلند انقلاب عظیم اسلام این آیه شریفه به خوبی گویای ممتاز بودن آن می‌باشد. «او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق برای غلبه بر همه دین‌ها اگر چه مشرکین از آن کراهت داشته باشند فرستاد»(1)

ناگفته پیداست افق روشن و واضحی که این آیه ترسیم می‌کند، راه هر گونه مماشات را سد نموده و قناعت به چیزی کمتر از تشکیل حکومت جهانی را کاملاً منتفی می‌نماید.

اما در خصوص رهبری الهی و منحصر به فرد این انقلاب نیز آیه شریفه ذیل گویای همه چیز هست. «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم و حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم»(2) وجود نفیسی که رنج و زحمت پیروانش برای او گران و مظهر اعلای رأفت و رحیمیت خداوند است.

اما بررسی فاکتور سوم و درک درست و آسیب‌شناسی دقیق آن کلید این سؤال مهم خواهد بود که: چرا تحقق تام این انقلاب حتمی و وعدۀ داده شدۀ الهی تاکنون به تأخیر افتاده است؟

تأمل در شواهد متعدد تاریخی و بررسی آیات سوره مبارکه برائت ما را در یافتن علت این تأخیر ملال‌آور به، دور شدن مسلمین (به عنوان سومین عنصر تعیین کننده در تحقق انقلاب) از آرمان بلند انقلابشان یعنی تشکیل حکومت جهانی و نیز فاصله گرفتن و قطع علقه و مودت از خاتم پیامبران (ص) توجه می‌دهد.

آیات نورانی سوره برائت تصویری دقیق از زوایای مختلف این ماجرا ترسیم می‌نماید. غفلت از زمینه هایی که جولان دادن و تحرک مخرب مشرکین و اهل کتاب را موجب گردید، البته ایشان به هدف خام خود یعنی عاجز نمودن خداوند(3) و با خاموش نمودن نور الهی(4) نائل نشدند.

اما چنان شعور آرمانخواه مسلمین را نشانه رفتند که حوادث غم انگیز بی‌نظیری به خصوص در سال‌های آخر عمر پربرکت رسول خدا(ص) و نیز بعد از رحلت ایشان رقم خورد.

برخی از زمینه‌های غفلت مسلمین و نیز تدابیر الهی در جهت خنثی نمودن توطئه‌ها بدین شرح است:

1- انعقاد معاهدات و پیمان‌هایی که زمینه سوء استفاده‌های بسیاری را برای مشرکین فراهم آورد، البته با نزول آیات سوره برائت این معاهدات از طرف خداوند فسخ گردید و به مشرکین مهلت چهار ماهه‌ای داده شد تا اگر توبه کردند و اقامه نماز نمودند و زکات پرداختند جزء برداران دینی مسلمین محسوب شوند، در غیر این صورت تهدید به قتل گردیدند.(5)

2- قداستی که مشرکین به جهت تولیت مسجدالحرام و نیز سقایت حجاج برای خود قائل بودند، از سوی برخی مسلمین معتبر تلقی می‌شد و همین زمینه‌سازی مماشات با مشرکین را فراهم می‌نمود. در این مورد نیز آیات متعدد ضمن قداست‌زدائی از مشرکین اولاً اعمال ایشان را بی‌فایده دانست و با منحصر دانستن حق آبادانی مساجد برای اهل ایمان راه هر گونه سوء‌استفاده را سد نمود. ثانیاً آیات شریفه معیار درجات را در ایمان به خدا و روز قیامت و جهاد معرفی نمود و هرگز این معیار را با سقایت حجاج و عمارت مسجدالحرام برابر ندانست. در راستای همین قداست‌زدایی از مشرکان بود که خداوند آنها را نجس معرفی نمود.(6)

3- درنظر اعراب و البته مسلمین (به دلیل رسوب فرهنگ‌های جاهلی) احبار و رهبانان (روحانیون) اهل کتاب همیشه محترم و مقدس تلقی می‌گردیدند که البته خداوند با اشاره به نقاط ضعف آنها سعی در زدودن این توهم قداست نمود. اولاً آیات بر جنبه‌های شرکت‌آمیز بودن اعتقادات ایشان تکیه نمود و ثانیاً مانع تراشی ایشان در مسیر الهی و فساد مالی آنها را متذکر گردید.(7)

4-سوء استفاده‌ای که مشرکین از پیوندهای نسبی و سببی می‌نمودند بعضاً در استحاله آرمان‌خواهی برخی از مسلمین مؤثر می افتاد. آیات الهی با تذکر این نکته مسلمین را از تأثیرپذیری ناشی از فشار پدر، برادر، همزه و یا عشیرۀ مشرک بازداشت.(8)

5-دلبستگی به اموال و نگرانی از کسادی تجارت و تعلق خاطر به مسکن عامل و خطر دیگری بود که مسلمین را به سمت مماشات با کفار سوق می‌داد و حس آرمان‌خواهی ایشان را مورد آسیب جدی قرار می‌داد قرآن این نکته را نیز مورد توجه قرار داد.(9)

عوامل یاد شده علی‌رغم افشاگری‌های قرآن، در بین مسلمین مؤثر افتاد و جریانی را دامن زد که از آن به جریان نفاق تعبیر می‌شود. دسته‌ها و گروه‌های متعددی که تحت تأثیر مشرکین و اهل کتاب و به مدد همکاری و ارتباطاتشان با یکدیگر و یا حتی تحت تأثیر موج‌هایی که در غالب نافرمانی‌ها، شایعات، استهزاءها ایجاد می‌شد اقدام به سنگ‌اندازی در مسیر الهی می‌نمودند. بروز تأثیر ایشان در جامعه را به خوبی می‌شد در سنگینی مسلمین نسبت به فرمان جهاد و نیز راضی شدن به حیات دنیا(10) و در یک کلام از دست رفتن روحیه آرمانخواهانه مشاهده نمود.

آثار و نشانه‌های دیگری نیز در اجتماع شیوع پیدا کرد از جمله این نشانه‌ها می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

«تمرّد، بی‌ادبی(استهزاء) و بعضاً سوء قصد و دشمنی نسبت به وجود مقدس رسول خدا(ص) همینطور دنیاطلبی و جهاد گریزی همراه با نوعی مقدس‌مآبی مفرط، مماشات و میل به همزیستی و یا بعضاً مراوادات با مشرکان و اهل کتاب، کسالت و بی‌حالی در انجام فریضه نماز و نیز اکراه در پرداخت صدقات، بی‌قراری و تزلزل و عدم سکون و نیز دغدغۀ راضی نگه‌داشتن هر کسی به جز خدا و رسول خدا(ص) و بسیاری موارد ذکر شده دیگر در سورۀ مبارکه برائت»(11)

آنچه که بسیار اعجاب‌انگیز به نظر می‌رسد سیاست و روش دقیق و حکیمانه‌ای است که قرآن به واسطه رسول خدا(ص) به کار گرفت تا باز هم شفابخش بودن خود را به ظهور برساند و علاجی باشد بر بیماری مهلک نفاق زدگی در اجتماع نوپای مسلمین؛ برخی از تدابیر طبیبانۀ قرآن بدین شرح است:

1-گویی قرآن مهم‌ترین علاج نفاق زدگی و آرمان باختگی را در توجه دادن بندگان خداوند به رئوف بودن و رحیمیت و محبت و توبه پذیری ذات باریتعالی می‌داند تا جایی که حتی به جهت جلب محبت دوباره نسبت به رسولش او را به صفت رئوف و رحیم بودن می ستاید. تعابیر «یحب المتقین»، «غفور رحیم»، «تواب الرحیم» و «رئوف رحیم» که بارها و بارها در این سوره تکرار شده است، مؤید مطلب یاد شده می‌باشد.

2- مطلب فوق به معنی عدم برخورد قاطع قرآن با دشمنان لجوج نیست. در این سوره، قرآن، ضمن افشاگری‌های عجیب که بعضاً نگرانی منافقین را دربر داشت، از تعابیری نظیر «مخزی الکافرین»، بریء من المشرکین، علیم بالظالمین بسیار استفاده کرده است. مضافاً اینکه تهدید به قتل در مورد ائمه کفر و نیز بازداشتن رسول خدا از استغفار برای منافقین همینطور ممانعت از ایشان بر نماز خواندن بر جنازه منافقین و یا جلوگیری از نمازگزاردن در مسجدی که براساس نفاق ساخته بودند و یا دستور مبنی بر عدم دریافت زکات از منافقین مؤید نکتۀ یاد شده است.

3- مسئولیتی که بر دوش نبی مکرم اسلام(ع) نهاده شده بود، از جمله دریافت زکات و صدقات برای تزکیه و طهارت مسلمین، استغفار و دعا برای ایشان یا دادن هدایایی که مایه سکون و آرامش ایشان شود، بخش دیگری از برنامه قرآن جهت درمان آرمانباختگی و نفاق زدگی اجتماع مسلمین بوده است.

سخن پایانی:

اولاً در سالی که سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی نام گرفته، شایسته است از سوره مبارکه برائت درس بگیریم و همّ و کوشش خود را در جهت به ظهور رسانیدن حبّ و رأفت و رحیمیت مصروف بداریم که این خود شفا برای زخم‌های اجتماع ما خواهد بود. ثانیاً مبادا از این نامگذاری سوء‌برداشت شود و به بهانه اتحاد ملی و انسجام اسلامی از اصول و آرمان‌هایمان صرف نظر کنیم، که این خود آغاز سقوط است. چرا که آرمان یک انقلاب، عبارت است از همه حیثیت وجودی آن انقلاب ثالثاً اینکه این سخن شهید مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی را که به نوعی مرتبط با مباحث ما می‌باشد، به خاطر داشته باشیم که: «انقلاب ما انقلاب آرمان‌هاست نه انقلاب واقعیت‌ها، ما انقلاب کرده‌ایم تا واقعیت‌ها را عوض کنیم نه اینکه آنها را بپذیریم»

رابعاً از مجموع آیات این سوره مبارکه اینگونه برداشت می‌شود که وجود مقدس رسول خدا(ص) همه چیز هستی است پس هستی انقلاب ما نیز در گرو این همه چیز هستی می باشد. لذا اگر روزی رسید و مردم ما نسبت به اسائه ادب به ساحت مقدس ایشان عکس‌العملی نشان نداد، آن روز، روز مرگ انقلاب ما و روز مرگ همۀ آرمان‌های ماست. عنایت به این نکته موجب می‌گردد در گوشۀ ذهن انقلابیمان جای اعدام سلمان رشدی مرتد خالی نباشد.

پی‌نوشت‌ها

1-سوره برائت آیه 33

2-سوره برائت آیه 128

3-سوره برائت آیات 2 و 3

4-سوره برائت آیه 32

5-سوره برائت آیات 1 تا 16

6-سوره برائت آیات 17 و 18 و 19 و 20 و 28

7-سوره برائت آیات 29 و 30 و 31 و 34

8-سوره برائت آیات 23 و 24

9-سوره برائت آیه 24

10- سوره برائت آیه 38

11- سوره برائت آیات 50و 63 و 53 و 54 و 81 و 61

 

از: کاظم رجبعلی به نقل از ایکنا

قرآن و اتحاد

 

 

                       عوامل و راهکارهای قرآنی اتحاد


نویسنده: محمدباقر منصوری

 

    ایجاد وحدت در بین مذاهب و آحاد امت اسلامی و زدودن زنگار تفرقه و جدایی و اختلاف امری قرآنی، روایی و نقلی و عقلی است. در سایه چنین تفکری است که زمینه برای شکوفایی استعدادهای عظیم فردی و گروهی در جهان اسلام آماده می شود و زیان های آشکار و نهان جنگ و درگیری های متعدد دامنگیر اجتماع مسلمانان نمی شود.
    در مقاله حاضر نویسنده کوشیده است راهکارهای قرآنی اتحاد را در سطوح مختلف مورد بررسی قرار دهد.
    با هم مطلب را از نظر می گذرانیم:

 


    سطوح و مراتب اتحاد
    1- اتحاد انسانی

    قرآن اتحاد انسانی را در سه سطح مورد بررسی و تأکید قرار می دهد. سطح نخست آن اتحاد انسانی است. در بینش و نگرش قرآن، همه انسان ها با همه اختلافات ظاهری از یک نفس واحد و یگانه ای آفریده شده اند و اختلافات ظاهری ناشی از عوامل بیرونی و در راستای اهداف خاصی بوده است. قرآن درباره گوهر واحد انسانی می فرماید: الذی خلقکم من نفس واحد؛ خداوند کسی است که شما را از یک گوهر آفرید. (سوره نساء، آیه 1) سعدی شیرازی با توجه به این آیه و برخی از روایات نبوی سروده است: بنی آدم اعضای یک پیکرند- که در آفرینش ز یک گوهرند. در گزاره شناختی دیگر به مسئله زنان و مردان توجه نمی دهد و می فرماید: انا خلقناکم من ذکر و انثی؛ ما شما را از مرد و زنی آفریدیم. (سوره حجرات، آیه 13) بر این پایه و اساس نتیجه می گیرد که همه انسان ها صرف نظر از اختلافات ظاهری، زبانی، رنگ، ملیت و دین و فرهنگ از حقوق برابر برخوردارند و هیچ گونه تمایز و امتیازی میان مردمان جز به تقوا نیست: ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست (سوره حجرات، آیه 13)؛ زیرا رنگ و زبان و اختلافات ظاهری دیگر نه تنها مایه امتیاز و برتری انسانی نیست بلکه این اختلافات و تمایز ظاهری مرتبط به امر دیگری است که در برخی از آیات از آن به نشانه های قدرت خداوند یاد می کند و می فرماید: و من آیاته... اختلاف السنتکم و الوانکم؛ از نشانه های قدرت الهی... اختلاف زبانی و رنگی شماست. (سوره روم، آیه 22)
    در تبیین علل و اهداف این دسته از اختلافات ظاهری در میان بشر بیان می دارد که اختلاف قومی، قبیله ای و نژادی به هدف شناسایی بهتر یک دیگر پدید آمده است: و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا؛ شما را ملت ها و قبیله های جداگانه ای قرار دادیم تا یک دیگر را به خوبی بشناسید. بنابراین هدف از اختلافات ظاهری چیزی جز امکان ساده و آسان ارتباط میان انسان ها نبوده است. فرض کنید که همه انسان ها از نظر شکل ظاهری و صفات و خصوصیات دیگر همانند و یکسان می بودند؛ در این صورت مشکلات بی شماری پدیدار می شد و امکان ارتباط سالم و آسان فراهم نمی شد.
    با توجه به این بینش قرآنی این نگرش در مومنان پدیدار شد که به همه انسان ها به یک چشم بنگرند و روابط خود با مردمان را برپایه احترام متقابل و حفظ حقوق انسانی تنظیم کنند. آموزه های دستوری قرآن نیز مبتنی بر این گزاره های شناختی و انسان شناختی است؛ این گونه است که به عنوان نمونه قرآن کشتن فرد انسانی را کشتن همه انسان ها دانسته و هر گونه رفتار ضدانسانی را تقبیح نموده و به عنوان فسادکننده در زمین به آتش دوزخ تهدید کرده است؛ (مائده آیه 32) و یا دستور داده است که حقوق شهروندی را مراعات کنند و کسی را به ظلم و ستم از خانه و کاشانه خود نرانند و بی دلیل به بردگی نکشند. (بقره آیه 84 و 85 نساء آیه 66) در آموزه های نبوی و علوی (یعنی صادر شده از مقام ولایت) نیز دستورها و فرمان های بی شماری است که به حقوق انسانی توجه داده و مردمان و مسئولان را بر محافظت آن ترغیب و تشویق می کند. حضرت امیرمومنان علی(ع) با استناد به همین گزاره های شناختی و آموزه های دستوری قرآن در عهدنامه مالک اشتر، مردم را به دو دسته همسان در آفرینش و برادر دینی دسته بندی کرده و می فرماید: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق. (نهج البلاغه، نامه 53) و رعایت حقوق همگان را بر حاکم فرض و واجب می داند. (درباره نگرش اسلام به انسان و یگانگی آنان در خلقت و آفرینش نگاه کنید: المیزان، ج 18، ص 326)
    بنابراین اسلام مردم را به اتحاد انسانی دعوت می کند و از ایشان می خواهد در کنار هم به صلح و صفا و آرامش زندگی کنند و با همزیستی مسالمت آمیز از هرگونه تباهی و فساد در زمین و قتل و غارت و ستم و تجاوز خودداری ورزند. قرآن بر این اساس کسانی که به اتحاد انسانی نمی اندیشند و تجاوز و ستم و قتل را پیشه خود ساخته اند را به عنوان فسادکنندگان در زمین نکوهش و سرزنش کرده و آنان را به عذابی سخت تهدید و هشدار می دهد.
    در قرآن با اشاره به قوم یهود و داستان رفتار و کنش و منش ایشان، به نقد رفتاری آنان پرداخته و می فرماید: آنان به جهت خودبرتربینی نژادی و قومی رفتاری دور از انسانیت پیشه کردند و حقوق فطری، طبیعی و انسانی آنان را از برخی از اقوام مجاورشان سلب کردند. یکی از نخستین پیمان هایی که خداوند از یهودیان گرفته آن است که انسان بی گناهی را نکشند و مردمان را از خانه و آشیانه خود نرانند و یا به بردگی و اسارت نگیرند. با این همه آنان برخلاف این بینش و نگرش و دستور الهی عمل کرده و نه تنها مردمان بی گناه را به قتل می رساندند و یا به بردگی می گرفتند و یا در برابر آزادی بردگان و در بند شدگان مالی می گرفتند بلکه از این نیز تجاوز و تعدی کرده و مردمانی از قوم و قبیله و هم آیین خویش را می کشتند و یا به بردگی و بندگی می گرفتند. (نگاه کنید آیات 84 و 85 سوره بقره و آیات دیگر).
    از این رو می توان گفت که در بینش و نگرش قرآنی انسان از کرامت خاصی برخوردار است و خداوند همه را کریم و بزرگوار دانسته و رعایت حقوق انسانی را بر همگان فرض و لازم شمرده است. تنها تمایزی که است در برتری پرهیزگاران است که از این مسئله به اکرم (بزرگوارتر) بودن آنان اشاره می شود که اثبات افضلیت برای این دسته به معنای نادیده گرفتن کرامت انسانی نیست. بنابراین می بینم که در بینش و نگرش و حتی گرایش نبوی و علوی، کرامت انسانی از جایگاه خاص و ویژه ای برخوردار است و پیامبر برای هدایت همگی ایشان دل می سوزاند و تلاش خستگی ناپذیری را برخود تحمیل می کند، به گونه ای که خداوند پیامبرش را از این کار بازمی دارد و می فرماید: لعلک باخع نفسک الایکونوا مؤمنین؛ شاید خود را به رنج و زحمت جانکاه بیافکنی که چرا ایمان نمی آورند. (شعراء آیه 26) و هدایت و ضلالت مردمان را به خود به عنوان منشأ منسوب می کند. (رعد آیه 27 و نیز نحل آیه 93 و ده ها آیه دیگر)
    در ادعیه اسلامی و شیعی تقویت نگرش جهانی و انسان گرایی به شدت اصالت می یابد و در ادعیه می خوانیم که همه گرسنگان و بینوایان و برهنگان راموردتوجه خود قرار می دهد می فرماید: اللهم اکس کل عریان؛ اللهم اشبع کل جائع؛ اللهم اغنی کل فقیر و مانند آن که نگرش جهانی و انسانی آن به خوبی روشن و نمودار است.
    2-اتحاد پیروان شرایع آسمانی
    سطح دوم از اتحاد که مورد تأکید و اهتمام اسلام و قرآن است، اتحاد و همبستگی میان پیروان شرایع آسمانی است. قرآن گوهر شرایع آسمانی را یک سان و تسلیم در برابر خداوند و توحید می داند، از این رو، از دین آسمانی به عنوان اسلام یاد می کند و همه پیروان شرایع آسمانی را به همبستگی و اتحاد در محور توحید می خواند. از این رو دین را تنهااسلام معرفی کرده که به معنای تسلیم در برابر یگانه هستی است و می فرماید: ان الدین عندالله الاسلام (آل عمران آیه 19)
    در تحلیل قرآنی همه شرایع بر اصول سه گانه توحید، نبوت و معاد بنیاد نهاده شده اند و همه پیامبران الهی مردمان را به این سه اصل می خوانده اند. بنابراین تفاوتی در اصول شرایع وجود نداشته و آن چه موجبات اختلاف میان شرایع شده است، اصول جزیی وفرعی است که به سبب مقتضیات زمانی و مکانی پدید آمده است و خداوند شریعت ها را برای راهنمایی افراد انسانی باتوجه به شرایط زمانی و عصری فرستاده است تا آن را روش زندگی خود قرار دهند و به کمال برسند. شریعت پیامبر اکرم(ص) نیز یکی از شرایع دین اسلام است و علت نامگذاری این شریعت به اسلام از آن رو بوده است که این شریعت به عنوان آخرین و کامل ترین شریعت و برای همه عصرها و زمان های پس از عصر نزول و برای همه جهانیان فرستاده شده است ازاین رو می توان شریعت پیامبر اکرم را به عنوان اسلام و دین کامل نیز نامگذاری کرد؛ زیرا هرگاه تطابق کلی میان دو چیز به گونه ای باشد که یگانگی در آن به حد کمال باشد می توان نام آن را بر دیگری گذاشت؛ از این رو می توان از شریعت پیامبر اکرم(ص) به عنوان اسلام یاد کرد؛ درحالی که نمی توان از شریعت و منهج و روش موسوی(ع) و یا عیسوی(ع) به اسلام یاد کرد، بلکه باید گفت که آن یکی از شرایع اسلامی است.
    نکته جالب این است که قرآن از شرایع و منهاج اسلامی سخن گفته است؛ به این معنا که شریعت به مفهوم کتاب قانون و منهج به مفهوم روش عمل و مدیریت است. درحقیقت در زمانی نیاز به قوانین خاص زمان لازم و ضروری بود و هم چنین برای هر عصری می بایست روش خاصی درپیش گرفته می شد تا دین اسلام باقی و برقرار بماند. از این رو هر پیامبری هم شریعتی جداگانه داشت و هم روشی خاص را برای دعوت و مدیریت و حکومت درپیش می گرفت. از این رو قرآن با بیان علت اختلاف میان شرایع می فرماید: لکل جعلنا منکم شریعه و منهاجا (مائده آیه 28) این که منهاج روشی خاص برای دعوت، مدیریت و حکومت دانسته ایم از آن روست که قرآن درباره هدف ارسال پیامبران می فرماید: و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛ و همراه ایشان کتاب حقی را فرو فرستادیم تا در میان مردمان در آن چه اختلاف کرده اند داوری و حکومت کند (بقره آیه 213)؛ زیرا داوری بدون قدرت اجرایی اعمال قانون و نظارت معنا و مفهومی ندارد. به این معنا که نمی توان بر پایه قانون در میان مردمان درباره موارد اختلافیشان داوری و قضاوت کرد بدون این که قدرت اجرا و اعمال قانون داشته باشید؛ بنابراین حکومت به معنای داوری و قدرت و اجرایی نمودن قوانین است.
    در بینش قرآن تفاوت میان شرایع اسلام (به معنای اصطلاح عام) تفاوتی بر پایه مقتضیات بوده است؛ چنان که تفاوت دین اسلام و شریعت اسلامی با دیگر شرایع در بیان تفصیلی و جامعیت و کمال آن است. (آل عمران آیه 3 تا 5)
    باتوجه به اشتراک و یگانگی اسلام در همه شرایع و پذیرش اصول اساسی اسلام از سوی همگان، قرآن همه اهل کتاب و شرایع آسمانی را به اتحاد و همبستگی دعوت می کند و از آنان می خواهد تا در سایه سخن و عقیده مشترک با مسلمانان گردآیند و متحد گردند: قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الانعبد الا الله و لانشرک به شیئا؛ بگو ای اهل کتاب بیایید تا در کلمه یگانه ای که میان ما و شما مشترک است گردآییم، این که جز خدا را عبادت و پرستش نکنیم و چیزی را با او شریک قرار ندهیم. (آل عمران آیه 64) در این آیه محورهای اتحاد که توحید و دوری از شرک است بیان شده است؛ بنابراین پیروان ادیان آسمانی می توانند تحت این کلمه مورد پذیرش همگان گردآیند و تحت پرچم توحید حرکت کرده و به یکدیگر یاری رسانند با همزیستی و دوری از ظلم و ستم از فواید اتحاد و همبستگی بهره مند گردند.
    در دو آیه دیگر از قرآن، خداوند نه تنها این نکته را راه نجات دنیا برمی شمارد بلکه با بیان دو شرط دیگر آن را عاملی برای نجات و رهایی از آتش دوزخ و بهره مندی از بهشت و نعمت های آن برمی شمارد. قرآن بیان می دارد شرط نجات پیروان شرایع آسمانی ایمان به خدا (توحید)، معاد و عمل صالح است: ان الذین آمنوا والذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ به درستی که کسانی که به پیامبر و دین اسلام ایمان آورند و کسانی که یهودی و یا مسیحی و یا صابی شده اند کسانی هستند که به خدا و روز آخرت ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، پس برای آنان در نزد پروردگارشان پاداش است و آنان ترسان و اندوهناک نمی شوند. (بقره آیه 62 و نیز مائده آیه 69)
    البته این به معنای عدم نسخ شرایع پیشین نیست بلکه به معنای آن است که کسانی از اهل کتاب هستند که اسلام و حقانیت آن را نمی شناسند و باتوجه به جهل خود نسبت به اسلام به همان شرایع پیشین به شرط باور به توحید و رستاخیز عمل می کنند و کارهای شایسته و نیکو به جا می آورند آنان به این شرط اهل نجات هستند. اما کسانی که با اسلام آشنایی داشته و حقانیت آن را پذیرفته با این همه بر شرایع منسوخ گذشته حرکت می کنند می بایست از عاقبت خود هراسان و گرفتار حزن و اندوه باشند.
    بر همین پایه و اساس است که قرآن نسبت به کسانی که اسلام را می شناسند و در محیط اسلامی زندگی می کنند می خواهد که یا اسلام را بپذیرند و یا جزیه بدهند. (بقره آیه 256 و نیز توبه آیه 29) در برابر جزیه اسلام متعهد می شود تا با حفظ حرمت ایشان، حقوق و امنیت آنان را در جایگاه اقلیت های دینی محافظت کند.
    قرآن با این همه، پیروان همه شرایع آسمانی را بر گرد آمدن در محور نقاط مشترک می خواند (آل عمران آیه 64) و از آنان می خواهد بر این محور با یک دیگر متحد شده و جامعه ای امن و به دور از ستم و تعدی برپا کنند و نسبت به عقاید و سنت ها و مراکز عبادی یک دیگر احترام متقابل داشته باشند. (مائده آیه 66 و 83)؛ زیرا هر شریعت دیگری اصول شرایع دیگر را تأیید کرده و مدافع آن بوده است. (بقره آیه 41 و نیز آل عمران آیه 3)
    قرآن برای همزیستی با اهل کتاب و شرایع آسمانی و ایجاد همبستگی و اتحاد اجتماعی، راهکارهایی را بیان می کند که به صورت آموزه های دستوری در شریعت اسلام خودنمایی می کند. از جمله راهکارهای تقویت بنیادهای همزیستی و همبستگی اجتماعی در میان پیروان شرایع آسمانی، پاک شمردن خوراک و طعام اهل کتاب است که می تواند به عنوان مهم ترین عنصر تلقی شود. (مائده آیه 5) چنان که برای تقویت روابط اجتماعی معامله و داد و ستد با اهل کتاب را مجاز دانسته (ممتحنه آیه 8) و مسلمانان را از مجادله و تندخویی با ایشان پرهیز می دهد. (عنکبوت آیه 46) این آموزه ها و آموزه های دیگر قرآنی و نبوی در راستای تقویت بنیادهای همبستگی و همزیستی و اتحاد میان شرایع آسمانی است که در این جا به گوشه ای از آن پرداخته ایم.
    3- اتحاد مؤمنان و مسلمانان
    سطح سوم که مهم ترین سطح از سطوح همبستگی و اتحاد از منظر قرآن است، اتحاد و همبستگی و یگانگی میان مؤمنان و مسلمانان به عنوان امت واحد است. در نگرش اسلام و قرآن، هرکس که شهادتین (گواهی به توحید و نبوت پیامبر) را بر زبان جاری ساخت مسلمان و مشمول احکام اسلامی است و واجب است با او هم چون برادری دینی برخورد کرد. این گونه است که بدون توجه به مسئله ایمان واقعی که ایمان قلبی و حقیقی است به صرف بیان زبانی شهادت از حقوق شهروندی اسلام برخوردار می گردد. هر چند که دسترسی به مقامات و فواید اخروی اسلام به ایمان واقعی است ولی در حوزه اجتماعی اسلام یعنی گفتن شهادتین کفایت می کند. این گونه است که بسیاری از مردمان در حوزه اتحاد دینی وارد می شوند و به عنوان امت اسلام از همزیستی و اتحاد و فواید آن برخوردار می گردند. (باتوجه به این که قرآن میان اسلام و ایمان جدایی افکنده و بیان می دارد که به اعراب بگویید که اسلام آوردیم و هنوز ایمان در جانشان نفوذ نکرده است، می توان گفت که در مرحله و سطح نخست که مراد و منظور ما اتحاد در آن سطح است اسلام و شهادتین کفایت می کند. در این سطح است که وحدت می تواند کاربردی فراتر از اتحاد با شرایع دیگر داشته باشد. شاید باتوجه به دو سطح اسلام و ایمان بتوان گفت که اتحاد در میان اهل اسلام به دو شکل می تواند ظهور و بروز کند، ولی آن چه مهم است اتحاد در میان اهل اسلام است. اما اتحاد میان اهل ایمان مقامی است که فواید آن چیز دیگری است.)
    در آموزه های قرآنی مؤمنان و کسانی که ایمان واقعی دارند و اسلام در جانشان نفوذ کرده، برادر یک دیگر قلمداد شده و از اتحاد برادری بهره مند می شوند: انما المؤمنون اخوه (حجرات آیه 10) این اخوت و برادری ایمانی آن چنان استوار بود که تا مدتی پس از پیمان برادری میان مؤمنان در مدینه، آنان از یک دیگر ارث می بردند. (نساء آیه 33) تا آن که با آمدن آیه: اولوالارحام بعضهم اولی ببعض (انفال آیه 75) این حکم منسوخ شد و تنها طبقات ارثی خونی و قرابتی از یک دیگر ارث بردند. (نگاه کنید تفسیر قمی ج1 ص165 و نیز تفسیر صافی ج1 ص447)
    در نگرش اسلام و آموزه های قرآنی هرکس که از گذشته خود توبه کند و ایمان آورده و زکات دهد و نماز به پا دارد به عنوان برادر ایمانی محسوب می شود. (توبه آیه 11) و برای ایجاد اتحاد و تقویت همبستگی میان ایشان دستور داده می شود تا یک دیگر را به عنوان ولی و سرپرست و دوست قرار دهند (توبه آیه 71) و در کارهای نیک از یک دیگر یاری جویند. (مائده آیه 2) این گونه است که امت واحد و یگانه اسلامی پدیدار می شود. (انبیاء آیه 92)
    این پیوند ایمانی که در سطح فراتر از سطح پیوند اسلامی است بر پایه الفت و انسی است که خداوند در دل های مؤمنان می افکند و هدیه الهی به مؤمنان قلمداد می شود. (انفال آیه 63 و آل عمران آیه 103) که به دنبال این الفت از فروپاشی اجتماعی و تفرقه رهایی یافته و درهای آسایش و آرامش به سوی ایشان گشوده می شود .
    باشد که باتوجه به آموزه های قرآن در سه سطح انسانی (جهانی) عقیدتی و اسلامی و ایمانی اتحاد و همبستگی را تقویت و جامعه جهانی برپایه صلح و صفا و آرامش و آسایش را برای همه بشریت برپا داریم.

 

به نقل از کیهان

سرتاسر قرآن دستور به وحدت و تهدید درباره اختلاف است

 

مگر خداوند نمی فرماید : « قُلْ اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ » 1 ( به آنان بگو : من تنها شما را به یک حقیقت پند می دهم : همه شما دو تا دوتا ( جمعى ) و یک یک ( فردى ) براى خدا قیام کنید ) مگر خدا نمی فرماید :

« یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقاکُمْ » 2 ( اى مردم ، ما شما را از مردى و زنى آفریدیم و شما را تیره‏ها و قبایلى قرار دادیم تا همدیگر را درک کنید [ و زندگى هماهنگ داشته باشید ] بافضیلت‏ترین شما در نزد خداوند باتقوا‏ترین شماست .

این آیه قرآن است که می گوید : وَ اعتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاًوَ لا تَفَرَّقُوا ۳ ( همگى چنگ به وسیله الهى بزنید و پراکنده نشوید).

( 1 ) سبا آیه 46

( 2 ) الحجرات آیه 13

 ( ۳ ) آل عمران آیه 103

شرح نهج البلاغه-علامه جعفری-جلد۴