اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

نگاهی بر سیره سیاسی پیامبر (ص) در شیوه حکومتی امام خمینی (ره) /۳

 

خمینی کبیر برای ظلم‌ستیزی آمد تا ظالمانی را که دارایی و توان مردم را در چنبره خود اسیر ساخته و با آن به عیش و نوش می‌پرداختند و با مستی و ولنگاری خود و اطرافیانشان را سرگرم می‌ساختند از زمام قدرت دور سازد تا سرمایه‌های مالی و معنوی ملت صرف عیش و نوش گروهی باده‌پرست و اسیر هوای نفس نشود.

همان نیک‌اندیشی که با زدودن زنگار پستی و نامردی سفره عدالت در سرزمین مهر و ایمان پهن کرد تا همگان از چشمه سار حقیقت سیراب شوند و با کسب فضایل و تلاش و ممارست موجب تقویت استقلال و آفرینش مجد و عظمت جمهوری اسلامی ایران شوند.

ملت رشید اسلام و حکومت مردم‌سالار اسلامی باید بدانند که «قانون برای نفع ملت است، برای نفع جامعه است. برای نفع بعضی اشخاص و گروه‌ها نیست. قانون توجه تام به تمام جامعه کرده است و قانون برای تهذیب تمام جامعه است.»۱۲

آری به راستی که بدون تزویر و ریا نیز می‌توان سیاستمدار بود بدون فریب و ترفند هم می‌توان امور حکومت را پیش برد و از دستاوردهای ملی نیز دفاع کرد همان شیوه‌ای که پیامبر اعظم(ص) و خلف راستینش علی بن ابیطالب (ع) به کار بستند و امام و رهبر فقیدمان نشان داد چنان‌چه حسن نیت و تدبیر در جوامع حاکم شود زمانه موجب تغییر فطرت و سلامت در خدمت‌رسانی و اصل حکومت‌داری نمی‌شود.

استاد گرانقدر شهید مطهری می‌گوید: «اسلام آمده است برای همین که با این نوع سیاستمداری‌ها مبارزه کند. اسلام آمده است برای خدمت به بشریت. اسلام پاسدار انسانیت است. اگر اسلام این قدر انعطاف داشته باشد که دیگر اسلام نیست، شیطنت است. اسلام پاسدار درستی، حقیقت و عدالت است. اصلا فلسفه اسلام این است، باید در این جور جهات، صلابت و استحکام داشته باشد.»۱۳

از نگاه امام خمینی (ره) تفاوتی میان حکومت‌ها نیست «مگر در فریبندگی الفاظ و حیله‌گری قانون‌گذارها.»۱۴

ایشان در بیان اهمیت ایستادگی در برابر خائن و نجات مملکت اسلامی می‌فرماید: «اشخاص زیادی می‌گفتند از خود ما هم، از خود ملت ایران از اشخاص سیاسی، متفکر، می‌گفتند که «این یک امر ناشدنی است و نمی‌شود با دست خالی در مقابل چنین قدرتی قیام کرد، جز این که یک کشته‌ای بدهیم و اثری نداشته باشد، نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود» آن‌ها هم نظر مصلحت داشتند، لکن بعضی‌هاشان که با من صحبت کردند، به آن‌ها گفتم ما یک تکلیفی داریم ادا می‌کنیم، ما به شرط غلبه قیام نمی‌کنیم ما می‌خواهیم یک تکلیفی ادا بکنیم، اگر چنان‌چه غالب نشدیم و کشته شدیم [باز هم به تکلیف عمل کرده‌ایم ] انبیا هم خیلی شان اولیا هم خیلی شان قیام می‌کردند و نمی‌توانستند به مقصد خودشان برسند. ما مکلفیم در مقابل یک چنین ظلمی که در آستانه این است که اسلام را وارونه کند و کج فهمی‌ها اسلام را صدمه بزنند، ما می‌خواهیم که در مقابل چنین بدعت‌هایی اظهار نظر بکنیم چه غالب بشویم و چه نشویم.»۱۵  

                     

اگر شهامت را مرکب شکوفایی تکلیف بدانیم درخواهیم یافت که چقدر استواری می‌خواهد در تلاطم زمانه و چشیدن رنج‌ها و مصیبت‌های فراوان دلدار و سنگ صبور یاران و اصحاب باشی. «پیامبر اعظم (ص) در طول ده سال حضور در مدینه بیست و هفت غزوه داشت و سی و هشت سریه. یعنی در طول ده سال شصت و پنج نبرد،تقریبا هر پنجاه روز یک جنگ آن هم در ده سال پایانی عمر و با این همه وقتی عرصه کارزار بر اصحاب سخت می‌آمد به آن حضرت پناه می‌بردند.» ۱۶

امام خمینی (ره) می‌فرماید: «اکنون در اینجا به خدمت ادامه می‌دهیم. در نهضت اسلامی و خدمت به مردم مسلمان، مکان یا رنج در مکان مطرح نیست، آن چه مطرح است تکلیف است، صدای وجدان است، من هرچه بکنم و به سر من هر چه بیاید، در مقابل شمایی که خون در راه اسلام دادید، خجلم. آن چه مرا در این مکان رنج و درد آور دلخوش می‌کند، خدمت به شماست. من در غم خانواده‌های افتخارآفرین سراسر ایران، خود را شریک می‌دانم.»۱۷

رهبر معظم انقلاب اسلامی، مقتدای امام راحل، آیت‌الله خامنه‌ای(مد ظله العالی) در تشریح موقعیت کنونی انقلاب اسلامی می‌فرماید: «مسلمانان عالم عقل استراتژیک نظام اسلامی به حساب می‌آیند. الان ملت‌ها در آسیا، در آفریقا و در همین منطقه خود ما طرفدار نظام اسلامی هستند. این اظهار ارادتی که به امام و انقلاب می‌کنند، سابقه ندارد؛ نه امروز نسبت به هیچ کشوری در دنیا وجود دارد و معمول است و نه در گذشته چنین چیزی بوده است. این به خاطر اسلام است. امام روی سرنوشت برادران مسلمان حساس بودند و بالاخره تعالی علمی و سازندگی کشور.»۱۸

اینک این نهضت پرچم‌دار استقلال و شکوه پایداری در عالم است و «بنایی که امام ساخت، مستحکم مانده است و پایه‌هایی محکم و ریشه‌ای عمیق دارد.»۱۸با ظهور و بروز این انقلاب در آینده نیز شاهد فتوحات ارزشمند در دنیای اسلام و انقلاب خواهیم بود. انقلاب اسلامی ایران بر قلب‌ها وارد می‌شود و درس آرمان‌خواهی را در جان ملل آزادی‌طلب مرور می‌کند و استکبارستیزی و نفی سلطه‌طلبی را سرلوحه خیزش‌های مردم قرار می‌دهد و انوار پر تلألوی خود را بر گستره گیتی می‌پراکند تا به نهضت قائم آل محمد(ص) بپیوندد. ظهور و بروز شایسته‌ای که بی‌شباهت به معراج نبی اکرم(ص) نیست. عروج انسانیت در عصر تیرگی و نخوت و نماد خواست و اراده مردمی در تحول شرایط و ترسیم فرداهای بهتر.

«آرنولد توین بی» مورخ انگلیسی معاصر می‌گوید: «... مسلمانان جهان شب معراج را هر سال با شکوه و هیبت خاصی گرامی می‌دارند و این مراسم در پایان رمضان است. شب معراج که مفهومش «شب قدرت» است در واقع قدرتش متعلق به کسی جز خداوند قادر نیست، خدای واحدی که هم مسلمانان و هم یهودیان به وجود و قدرت او اعتقاد دارند. این قدرت از خداوند در محمد(ص) آخرین و بزرگ‌ترین پیامبرش حلول یافت و در اندک زمان به عملی‌ترین صورتی جلوه‌گر شد یعنی به صورت پیروزی‌های سیاسی و نظامی جهان‌گیری تجلی یافت.

تجدید خاطره شب معراج به مسلمانان جهان این حقیقت را تفهیم می‌کند که هنوز هم از نظر تعداد و موقعیت جغرافیایی خود نیرومندند و سرزمین‌های اسلامی از نظر سوق الجیشی هنوز هم مهم‌ترین نقاط ربع مسکونی را تشکیل می‌دهند و تمام این احساسات تند و تیز از چهار گوشه جهان به یک نقطه متمرکز شده و در یک نقطه با هم تلاقی می‌کند: مسجد الاقصا در حرم الشریف.»۱۹

«هو الذی ارسل بالهدی و دین الحق لیظهره علی الذین کله و لوکره المشرکون» ۲۰

اوست که رسول خدا را با هدایت و آئین درست فرستاد تا آن را بر همه ادیان چیره سازد، هر چند که کافران خوش نداشته باشند.

پاورقی:

۱۲) صحیفه نور ج 14 ص 268

۱۳) اسلام و مقتضیات زمان، استاد مطهری

۱۴) کشف الاسرار، امام خمینی (ره)

۱۵) صحیفه نور ج 13 ص 32و33

۱۶) سیمای پیامبر، علی اصغر فرزانه

۱۷) کوثر ج 1 ص452

۱۸) روزنامه جمهوری اسلامی خرداد 1385

۱۹) روزنامه کیهان شماره 7834

۲۰) صف (61) آیه 9

وحدت دینی در هنر اسلامی


خاورشناس فرانسوی «ژرژمارسه» که از هنرشناسان و پژوهشگران هنر اسلامی است، در مقدمه کتابش، خواننده را به آزمایشی آموزنده دعوت می کند. وی می گوید: فرض کنیم شما در هنگام فراغت، مجموعه های مختلف از عکس های هنرهای بسیار گوناگون را که در اختیار دارید، بدون نظم و ترتیب خاص تماشا کنید. در میان این عکس ها تندیس ها و نقاشی های مقابر مصری و تجیرهای منقوش ژاپنی و نیم برجسته های هندی دیده می شود. ضمن این بررسی و تماشا به تناوب به آثاری چون تصویر یک قطعه گچ بری متعلق به مسجد قرطبه و سپس صفحه ای از یک قرآن تزیین شده مصری و آنگاه به یک ظرف مسین قلم زن کار ایران برخورد می کنید. در این هنگام هر چند ناآشنا با عالم هنر باشید، با این همه بلافاصله میان این سه اثر اخیر، وجوه مشترکی می یابید که آنها را به یکدیگر پیوسته می سازد و همین عبارت است: از «روح هنر اسلامی .»

مطالب فوق موید این حقیقت است که تعالیم و عقاید اسلامی بر کل شوون و صور هنری رایج در تمدن اسلامی تاثیر گذاشته است و صورتی وحدانی به این هنر داده و حتی هنرهای باطل نیز نمی توانسته اند خود را از این حقیقت متجلی بر کنار دارند. بنابراین همه آثار هنری در تمدن اسلامی به نحوی مهر اسلام خورده اند چنانکه اشتراک در دین باعث شده تا اختلافات و تعلقات نژادی و سنن باستانی اقوام مختلف در ذیل علایق و تعلقات دینی و معنوی قرار گیرد و همه، صبغه دینی را بپذیرند. وجود زبان دینی مشترک نیز به این امر قوت می داده است. غلبه وحدت دینی در هنر اسلامی تا آنجا پیش آمده که تباین هنر دینی و هنر غیردینی را برداشته و تباینی که بین هنر مقدس و غیرمقدس در مسیحیت به وضوح مشاهده می شود، در اینجا از بین رفته است. گرچه مساجد به جهاتی شکل و صورت معماری خاصی پیدا کرده اند، ولی بسیاری از اصول معماری و نیز تزیینات آنها درست مطابق قواعد و اصولی بوده که در مورد ابنیه غیر دینی هم رعایت شده، چنانکه در نقش و نقاشی و لحن و نغمه و موسیقی و کلاآثار هنرهای تجسمی و غیر تجسمی ، متجلی است. از این رو روحانیت هنر اسلامی نه در تزیین قرآن، معماری مساجد و شعر عرفانی، بلکه در تمام شوون حیات هنری مسلمین، تسری پیدا کرده و هر یک بنا بر قرب و بعد به حق، صورت روحانی تر یا مادی تر یافته اند.

هنر تجریدی و روحانی

از ممیزات هنرهای تجسمی جهان اسلامی ، کاهش تعینات و تشخصاتی است که هنر مسیحی بر اساس آن تکوین یافته است. اساس هنر مسیحی، تذکر خداوند بر روی زمین است و به عبارتی تجسم لاهوت در ناسوت، از اینجا تمام هنر مسیحی در تاکید بر صورت مسیح و مریم و مقدسین که مظهر این تجسمند، تمامیت می یابد. «ارنست کونک» هنرشناس غربی درباره این ممیزه چنین می گوید: تقوایی هراس آلود مانع گردید که علاقه به واقعیات و گرایش به سوی کثرات بتواند موانع را از پیش پا بردارد، و این موضوع باعث به کار بردن طرح هایی تزیینی گردید که خود ملهم از واقعیت بود. مخالفت با گروندگان به سوی طبیعت آنچنان در طبع فرد فرد مسلمانان رسوخ کرده بود که حتی بدون تذکرات موکد پیامبر (ص) هم می توانست پابرجا بماند. به این علت فعالیت استادان هنر اسلامی فقط محدود به کارهای معماری و صنایع مستظرفه می شود و به علت فقدان نقاشی و مجسمه سازی، آن طور که در مراحل اولیه هنر اروپایی قرار گرفته بود، مورد توجه نشد، یعنی صنایع مستظرفه پیشاپیش از نقشی که در راه خدمت به عهده داشت، بیرون کشیده شده و از نظر ظرافت تکنیکی و فرم در جهت درخشانی پیش می رفت.

به اصطلاح صحیح تر «تقوایی هراس آلود و مهیب و خوفناک» همان خوف اجلال است که مبنای تقوی و ورع الهی است و در برابر عظمت و جلال الهی که اسقاط اضافات از آدمی می کند، هر گونه تشبیه و خیال و ابداع تصویر برای خداوند و کروبیان و اولیاء و انبیاء را از آدمی دور می سازد.

دوری از طبیعت محسوس و رفتن به جهانی ورای آن با صور تمثیلی از اشکال هندسی نباتی و اسلیمی و ختایی و گره ها به وضوح به چشم می آید. وجود مرغان و حیوانات اساطیری بر این حالت ماوراء طبیعی در نقوش افزوده است. وجود چنین تزییناتی با دیگر عناصر از نور و حجم و صورت، فضایی روحانی به هنر اسلامی می بخشد. این ممیزه و مبنای تجسمی فوق مادی، در حقیقت گاهی از صور خیالی قصص اسلامی به نقوش، تسری پیدا می کند. این صور که وصف عالم و آ دم و مبدا عالم و آدم می کنند، در قلمرو هنر اسلامی در آغاز در شعر و حکایات جلوه گر شده است و حتی مشرکان، قرآن را در زمره اشعار و پیامبر را شاعری از شاعران می انگاشتند. جهان تجسمی در عالم اسلامی تصویری از بسط یک نقطه است. حرکت حجم از سه خط تکوین پیدا کرده است که هر سه از یک نقطه مشخص مرکز آغاز شده و این اساس تعین گریزی و تجرید است. این مفهوم را می توان در شعر حکیم نظامی استنباط کرد؛

 
    از آن نقطه که خطش مختلف بود


    نخستین جنبشی کآمد الف بود


    بدان خط چون اگر خط بست پرگار


    بسیطی زآن دویی آمد پدیدار


    سه خط چون کرد بر مرکز محیطی


    به جسم آماده شد شکل بسیطی


    خط است آنکه بسیطی آنگاه اجسام


    که ابعاد ثلاثش کرده اندام


    توان دانست عالم را به غایت


    به این ترتیب ز اول تا نهایت   

 نور و سیر به باطن

روح هنر اسلامی، سیر از ظاهر به باطن اشیاء و امور در آثار هنری است. یعنی هنرمندان اسلامی در نقش و نگاری که در صورت های خیالی خویش از عالم کثرت می بینند، در نظر او هر کدام جلوه حسن و جمال و جلال الهی را می نمایند. بدین معنی هنرمند، همه موجودات را چون مظهری از اسمای الله می بیند و بر این اساس، اثر هنری او به مثابه محاکات و ابداع تجلیات و صورت ها و عکس های متجلی اسمای الله است؛


    هر نقش و نگاری که مرا در نظر آید


    حسنی و جمالی و جلالی بنماید  

 
جهان در تفکر اسلامی جلوه و مشکات انوار الهی است و حاصل فیض مقدس نقاش ازلی، و هر ذره ای و هر موجودی از موجودات جهان و هر نقش و نگاری، مظهر اسمی از اسمای الهیه است و در میان موجودات، انسان مظهر جمیع اسماء و صفات و گزیده عالم است. هنرمند در پرتوی چنین تفکری، در مقام انسانی است که به صورت و دیدار و حقیقت اشیاء در ورای عوارض و ظواهر می پردازد. او صنعتگری است که هم عابد است و هم زائر؛ او چون هنرمند طاغوتی با خیالاتی که مظهر قهر و سخط الهی است، سر و کار ندارد. وجودی که با اثر این هنرمند ابداع می شود، نه آن وجود طاغوتی هنر اساطیری و خدایان میتولوژی است و نه حتی خدای قهر و سخط یهودیان یعنی «یهوه»، بلکه وجود مطلق و متعالی حق عز شانه و اسماء الله الحسنی است که با این هنر به ظهور می رسد. از اینجا صورت خیالی هنر اسلامی متکفل محاکات و ابداع نور جمال ازلی حق تعالی است؛ نوری که جهان در آن آشکار می شود و حسن و جمال او را چون آیینه جلوه می دهد. در حقیقت بود این جهانی، رجوع به این حسن و جمال علوی دارد و عالم فانی در حد ذات خویش، نمودی و خیالی بیش نیست؛


    هستی عالم نمودی بیش نیست


    سر او جز در درون خویش نیست  

در نظر هنرمند مسلمان به قول غزالی؛ عالم علوی حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب و هر چه تناسب است، نمودگاری است از جمال آن عالم، چه هر جمال و حسن و تناسب که در این عالم محسوس است همه ثمرات جمال و حسن آن عالم است. پس آواز خوش موزون و صورت زیبای متناسب هم شباهتی دارد از عجایب آن عالم. پس او مجاز را واسطه حقیقت می بیند و فانی را مظهر باقی. به عبارتی، او هرگز به جهان فانی التفات ندارد، بلکه رخ اوست که این جهان را برایش خوش می آراید؛


    مرا به کار جهان هرگز التفات نبود


    رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

 

 او با رخ حق و جلوه رخ حق در مجالی و مظاهر اعیان ثابته که عکس تابش حق اند و با دیدار وجه الهی سر و کار پیدا می کند. در این مرتبه، صورت خیالی برای هنرمند مشاهده و مکاشفه شاهد غیبی و واسطه تقرب و حضور به اسم اعظم الهی و انس با حق تعالی است. بدین اعتبار او «لسان الغیب» و ترجمان اسرار الهی می گردد و قطع تعلق از ماسوی الله پیدا می کند و به مقام و منزل حقیقی یعنی توحیدی، که مقام و منزل محمود انسانی است سیر می کند. هنرمند با سیر و سلوک معنوی خویش باید از جهان ظاهری که خیال اندر خیال و نمود بی بود و ظلال و سایه عکس است، بگذرد و به ذی عکس و ذی ظل برود و قرب بی واسطه به خدا پیدا کند. به هر تقدیر، جلوه گا ه حقیقت در هنر، همچون تفکر اسلامی ، عالم غیب و حق است. به عبارت دیگر، حقیقت از عالم غیب برای هنرمند متجلی است و به همین جهت، هنر اسلامی را عاری از خاصیت مادی طبیعت می کند. او در نقوش قالی، کاشی، تذهیب و حتی نقاشی، که به نحوی به جهت جاذبه خاص خود، مانع حضور و قرب است، نمایش عالم ملکوت و مثال را که عاری از خصوصیات زمان و مکان و فضای طبیعی است می بیند. در این نمایش، کوششی برای تجسم بعد سوم و پرسپکتیو دید انسانی نیست. تکرار مضامین و صورت ها، همان کوشش دائمی برای رفتن به اصل و مبدا است. هنرمند در این مضامین از الگویی ازلی نه از صور محسوس بهره می جوید، به نحوی که گویا صور خیالی او به صور مثالی عالم ملکوت می پیوندد. هنرمند دینی در نهایت سیر باطنی خویش به آنجا می رسد که چشم و گوش قلب او باز می شود و به نهایت بیداری و اخلاص می رسد، از ظاهر کنده می شود و فراتر از نگاه عامه می رود. پراکندگی دل ها و پرگویی جای خویش را به جمعیت خاطر و دل آگاهی می دهد؛ «لولاتمزع قلوبکم و تزیدکم فی الحدیث سمعتم ما اسمع:» اگر پراکندگی دل ها و پرگویی شما نبود، بی گمان آنچه را من می شنوم شما نیز می شنیدید. در این حال کندگی، قلب مومن، عرش رحمان می شود؛ «قلب المومن عرش الرحمن.»


توحید در طرح های هندسی


نکته اساسی در هنر اسلامی که باید بدان توجه کرد عبارت است از «توحید.» اولین آثار این تلقی، تفکر تنزیهی و توجه عمیق به مراتب تجلیات است که آن را از دیگر هنرهای دینی متمایز می سازد. زیرا هنرمند مسلمان از کثرت می گذرد تا به وحدت نایل آید. همین ویژگی تفکر اسلامی مانع ایجاد
هنرهای تجسمی مقدس شده است زیرا جایی برای تصویر مقدس و الوهیت نیست. انتخاب نقوش هندسی و اسلیمی و ختایی و کمترین استفاده از نقوش انسانی و وحدت این نقوش در یک نقطه، تاکیدی بر این اساس است؛


    ندیم و مطرب و ساقی، همه اوست 

    خیال آب و گل در ره بهانه 

 

طرح های هندسی که به نحو بارزی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمایش می دهد، همراه با نقوش اسلیمی که نقش ظاهری گیاهی دارند، آن قدر از طبیعت دور می شوند که ثبات را در تغییر نشان می دهند و فضای معنوی خاصی را ابداع می نمایند که رجوع به عالم توحید دارد. این نقوش و طرح ها که فاقد تعینات نازل ذی جان هستند و اسلیمی (اسلامی) خوانده می شوند، آدمی را واسطه صور تنزیهی با فقر ذاتی خویش آشنا می کنند. تفکر توحیدی چون دیگر تفکرهای دینی و اساطیری در معماری مساجد، تجلی تام و تمام پیدا می کند. معماری مساجد و تزیینات آن در گنبد، مناره ها، موزاییک ها، کتیبه ها، نقوش و مقرنس کاری، فضایی را ابداع می کند که آدمی را به فضایی ملکوتی پیوند می دهد و تا آنجا که ممکن است «اسقاط اضافات» و افنای تعینات و تعلقات در وجود او حاصل می کند؛


    نشانی داده اند اهل خرابات


    که التوحید اسقاط الاضافات


«ابن خلدون» اغلب هنرها و صنایع را از قبیل درودگری، ظریف کاری، منبت کاری روی چوب، گچ بری، آرایش دادن روی دیوارها با تکه های مرمر، آجر یا سفال یا صدف، نقاشی تزیینی و حتی قالی بافی - که از هنرهای ویژه عالم اسلام است - منسوب به معماری می داند. از اینجا حتی هنر خوشنویسی را نیز می توان از این گروه دانست و تنها مینیاتور از این محدوده خارج می شود. معماران و نقاشان و خطاطان در تمدن اسلامی ، پیشه ورانی مومن هستند که این فضا را ابداع می کنند. آنها درصدد تصویر و محاکات جهان خارج نیستند. از اینجا به طرح صورت ریاضی و اقلیدسی هنر یونانی - رومی نمی پردازند. بهره گیری از طاق های ضربی و گنبد ها، چون نشانه ای از آسمان و انحناها و فضاهای چند سطحی و این گونه تشبیهات و اشارات در هنر اسلامی ، عالمی پر از راز و رمز را ایجاد می کند که با صور خیالی یونانی متباین است. فی الواقع، مسلمانان که به جهت محدودیت در تصویر نقوش انسانی و حیوانی نمی توانند تلقی توحیدی و نگاهی را که بر اساس آن، جهان، همه تجلی گاه و آیینه گردان حق تعالی است، در قالب توده های مادی و سنگ و فلز بریزند که حالتی کاملاتشبیهی دارد. با تحدید فضا و ایجاد احجام با تزییناتی شامل نقش و نگار و رنگ آمیزی های تند و با ترسیمات اسلیمی ، این جنبه را جبران و به نحوی نقش و نگارهای عرشی را در صورت تنزیهی ابداع می کند. به قول «ا. ه-. کریستی» در کتاب میراث اسلام؛ اشیایی که مسلمین چه برای مقاصد دینی و چه به جهت امور عادی می سازند بی اندازه با نقش و نگار است که انسان گاهی گمان می کند این اجسام ورای ساختمان، دارای روح اسرارآمیزی هستند.

با توجه به مطالب فوق، معماری نیز که در هنر اسلامی شریف ترین مقام را داراست، همین روح اسرارآمیز را نمایش می دهد. معماران در دوره اسلامی سعی می کنند تا همه اجزای بنا را به صورت مظاهری از آیات حق تعالی ابداع کنند، خصوصا در ایران، که این امر در دوره اسلامی به حد اعلای خویش می رسد. از اینجا در نقشه ساختمانی و نحوه آجرچینی و نقوشی که به صورت کاشی کاری و گچ بری و آیینه کاری و غیره کار شده است، توحید و مراتب تقرب به حق را به نمایش می گذارند و بنا را چون مجموعه ای متحد و ظرفی مطابق با تفکر تنزیهی دینی جلوه گر می سازند؛


   حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد


    این همه نقش در آیینه اوهام افتاد


    این همه، عکس می و نقش نگارین که نمود


    یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد


از این روست که می بینیم بهترین و جاودانه ترین آثار یا در مساجد و یا بر گرد مزار امام معصوم یا ولی ای از اولیای خدا متجلی می گردد که سرتاسر مزین به آیات الهی، اعم از نقش و خط است. نمونه هایی از آن مظاهر و تجلیات را که الهامات غیبی بر دل مومنان خداست یاد می کنیم، تا ببینیم چگونه بخشی از تاریخ تمدن بشری ماده می گردد، تا صورت دینی به خود بگیرد. معماری اسلامی چون دیگر معماری های دینی به تضاد میان فضای داخل و خارج و حفظ مراتب توجه می کند. هنگامی که انسان وارد ساختمان می شود، میان درون و بیرون، تفاوتی آشکار مشاهده می کند. این حالت در مساجد به کمال خویش می رسد، به این معنی که آدمی با گشت میان داخل و خارج، سیر میان وحدت و کثرت، و خلوت و جلوت می کند. هر فضای داخلی خلوتگاه و محل توجه به باطن، و هر فضای خارجی جلوتگاه و مکان توجه به ظاهر، می شود. بنا بر این، نمایش معماری در عالم اسلام، نمی تواند همه امور را در طرف ظاهر به تمامیت رسانده و از سیر و سلوک در باطن تخلف کند. به همین اعتبار هنر و هنرمندی به معنی عام، در تمدن اسلامی عبادت و بندگی و سیر و سلوک از ظاهر به باطن است. اساسا اسلام جمع میان ظاهر و باطن است و تمام و کمال بودن دیانت اسلام به همین معناست، چنان که «شهرستانی» در کتاب ملل و نحل در این باب می گوید:

آدم اختصاص یافت به اسماء و نوح به معانی این اسماء و ابراهیم به جمع بین آن دو، پس خاص شد موسی به تنزیل (کشف ظاهر و صور) و عیسی به تاویل (رجوع به باطن و معنی) و مصطفی - صلوات الله علیه و علیهم اجمعین - به جمع بین آن دو که تنزیل و تاویل است.

چنین وضعی در اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامی سبب می شود که هنر اسلامی بر خلاف هنر مسیحی صرفا بر باطن و عقبا تاکید نکند و یا چون هنر یهودی تنها به دنیا نپردازد، بلکه جمع میان دنیا و عقبا کند و در نهایت، هر دو جهان را عکس و روی حق تلقی کند؛


    دو جهان از جمال او عکسی


    عالم از روی او نموداری است


    و ضمن آنکه اصالت به عقبا در برابر دنیا دهد، هر دو را فدای عشق حق بداند؛


    جهان فانی و باقی، فدای شاهد و ساقی


    که سلطانی عالم از طفیل عشق می بینم


   شراره گل محمدی - روزنامه رسالت

اعتدال همزاد وحدت/۳

 

نویسنده: دکتر محمد رضا رضوان طلب  

آثار تعادل

بدنبال یاد آوری پیامد های عدم تعادل ، اینک وقبل از یاد آوری ابعاد مختلف این مفهوم بلند ، نگاهی کوتاه به آثار مثبت میانه روی واعتدال می افکنیم و می گوئیم :

همه اخلاق نیکو درمیانه است که از افراط وتفریطش کرانه است

میانه چون صراط مستقیم است زهر دو جانبش قعر جحیم است

1- وحدت وهمبستگی

هر جا سخن از وحدت می شود ، برخی می پرسند بر سر چه چیز وچگونه متحد شویم؟ چیستی ، چرائی وچگونگی وحدت در یک مفهوم خلاصه می شود وآن هم ایستادگی بر نقطه اعتدال است . اگر برداشتها وحرکتهای افراطی کنار نهاده شود وبه آنچه خدای سبحان رضایت دارد (دین وسط) راضی شویم ، اختلافی باقی نمی ماند . پیامبراکرم (ص)ضمن توصیه به پایبندی بر این روش می فرمایند : "علیکم بالاقتصاد فما افترق قوم قط اقتصدوا" (22)

سلامت وامنیت

برخلاف ارزشگذاری برخی ازافراد (که شاید از زاویه افراطی شکل می گیرد)حرکت ازروی خط ، بدون تمایل به راست وچپ بهیچوجه مذموم وغیر قابل قبول نیست بلکه دلالت عقل وبررسی عرفی، سلامت آنرا تأیید می کند درروایتی حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام می فرمایند: " من اراد السلامة فعلیه بالقصد " (23)ودر جایی می فرماید : "من ترک القصد جار" (24)یعنی نادیده گرفتن میانه روی نشانه جور وکجروی است . درجای دیگر می فرماید: " من اخذ القصد حمدوُا والیه طریقَه وبَشِّروه بالنجاة" (25) یعنی میانه روی واعتدال نه تنها نکوهیده نیست بلکه ستودنی است وامنیت وسلامت در گرو آنست. در سخن دیگری ، پایان مسیرافراطی را جهنم می داند و می فرماید : " النار غایة المفرطین" (26)

2- برکت وباروری

اندازه گیری در امور زندگی واتخاذ شیوه میانه خصوصاً در مسائل مادی می تواند عامل برکت وماندگاری وسبب باروری وبازدهی بیشتر اقدامات وحرکتها در دنیا وآخرت شود وبی توجهی به مقدار واندازه مطلوب ، در کارها برکت را زائل وباروری را مواجه با اختلال می نماید. پیامبر گرامی اسلام می فرمایند : "من اقتصد اغناه الله ومن بَذَّرَ افقره الله " (27)به حس وتجربه نیز اثبات گردیده است که بهره برداری از یک ابزار مادی بصورت متعادل می تواند عمرآنرا طولانی ونتائج آنرا مضاعف گرداند در حالیکه متروک گذاردن یا هرنوع تفریطی درمورد آن یا زیاده روی در ارتباط با آن می تواند سطح کارآمدی وبهره وری آنرا کاهش دهد . همچنانکه تعادل در تنظیم ارتباط با یک فرد یا یک مجموعه می تواند عمر روابط وبرکات ارتباط با آنها رامضاعف نماید وافراط یا تفریط درمورد آن این فرایند مواجه با چالش ومشکل می نماید. 

                                                        

ابعاد اعتدال

اسلام ،نمادی از یک نگرش اعتدالی وبرخاسته از آنست ودربرابرظاهرگرائی مطلق مسیحی وباطن پژوهی افراطی یهودی قد برافراشته وایده اعتدال در توجه به ظاهر وباطن را مطرح نموده وآنرا در تمامی شئون زندگی گسترش داده است. قرآن کریم می فرماید :" ماکان ابراهیم یهودیاً ولانصرانیا ًولکن حنیفاً مسلماً " (28)حنیف را به معنی مستقیم ومعتدل معنا کرده اند (29) . این شیوه اعتدالی را حضرت ابراهیم علیه السلام به نزدیکان خود به عنوان یک دستاورد جدید علمی عرضه میکند ومی فرماید :" یاابت انی قد جاءنی من العلم ما لم یأتک فاتبعنی اهدک صراطاً سویاً " (30) پیامبر گرامی اسلام نیز ضمن دعوت به اعتدال ، مصیبتهای امتهای پیشین راتماماً ناشی از افراطی گری می داند و می فرماید : " ایاکم والغلو فی الدین فإنما اهلک من کان قبلکم اغلو فی الدین" (31)

این نگرش بنیادی که باید بخشی از شاکله شخصیتی مسلمان راتشکیل دهد در تمامی عرصه ها حضور ومعنی دارد حتی در نفس مفهوم اعتدال ودر نگرش اعتدال ، معتدل بودن ، رمز کمال و سلامت ارزیابی می شود. اینک به بررسی ابعاد اعتدال که در تعالیم تربیتی فرهنگی اسلام مورد توجه واقع شده است، می پردازیم :

اعتدال در گرایش به دنیا وآخرت : قرآن کریم در اینمورد می فرماید : " وابتغ فیما اتیک الله الدار الاخرة ولاتنس نصیبک من الدنیا" (32)حضرت لقمان علیه السلام به فرزندش می گوید :" یابنی لاتدخل فی الدنیا دخولاً یغیر بآخرتک ولاتترکها ترکاً تکون کلاً علی الناس" (33) از پیامبر گرامی اسلام نیز روایت گردیده است که فرمود :"أعظم الناس همّاً المؤمن یهتم بأمر دنیاه وامر اخرته" (34)

اعتدال درامیدواری به خدا: در توازن بین خوف ورجاء ، خداوند رحمان می فرماید : "یحذرالاخرة ویرجو رحمة ربِّه" (35)ودر روایتی چنین می خوانیم :"خیر الاعمال اعتدال الرجاء والخوف" (36)حضرت لقمان علیه السلام نیز به فرزندخودچنین می گوید :" یا بنی کن ذاقلبین، قلب تخاف الله خوفاً لا یخالطه تفریط وقلب ترجوا به رجاءاً لایخالطه تغریر" (37)

اعتدال در عبادت : خداوند متعال می فرماید : "ولاتجهر بصلاتک ولاتخافت بها وابتغ بین ذلک سبیلاً" (38) پیامبرگرامی اسلام فرمودند: " لیصل احدکم نشاطه فاذاکسل أوفترفلیقعد"(39)

ودرروایت دیگر چنین آمده است که " دع الطواف وانت تشتهیه" (40) ودر فقه اسلامی ، بابی با عنوان : "عدم جواز الافراط فی اطالة صلاة الجماعة " گشوده شده است. که با ارائه روایات مختلف از ائمه دین، انتخاب روش میانه را به امامان جماعت توصیه می نماید.

اعتدال در گفتار: خداوند متعال می فرماید : "وقولوا لهم قولاً معروفاً " (41) ودر روایتی چنین می خوانیم "الاکثار یزّل الحکیم ویملّ الحلیم فلاتکثر فتضجر وتفرط فتهن " (42) و درسخن دیگری چنین آمده است :"الکلام کالدواء قلیله ینفع وکثیره قاتل " (43) با آنکه شاعران در فرهنگ اسلامی همواره مورد احترام وتکریم بوده اند اما در کتب فقهی بابی با عنوان :"کراهیه الافراط فی انشاء الشعر " به چشم می خورد که طی آن برای خلاقیت هنری وخلق اثر ادبی نیز رعایت اعتدال مورد توصیه قرار گرفته است .

اعتدال در موعظه ونصیحت : به واعظان و راهنمایان اخلاقی نیز رعایت اعتدال در تنظیم گزاره ها توصیه گردیده ایت پیامبر گرامی اسلام می فرمایند : " ادعواالناس وبشرّوا ولاتنفروا ویسّروا ولا تعسروا" (44) ودر حدیثی دیگر حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام می فرمایند : " الفقیه کل الفقیه من لم یقنّط الناس من رحمة الله ولم یؤیسهم من روح الله ولم یؤمنهم من مکر الله " (45) عدم اندازه گیری درانتقاد یا نصیحت از دیدگاه روانشناسی تولید لجاجت ونفرت می کند ومخاطب را درموضع واکنش منفی قرار می دهد. در روایتی چنین آمده است : "الافراط فی الملامة یشب میزان اللجاجة " (46)

اعتدال در قاطعیت وسازگاری : جمع آوری اصولی که اسلام به عنوان روشهای مدیریتی ارائه کرده است می تواند بهترین الگو ومدل رادر یک مدیریت کاربردی وموفق اراده نماید . از جمله این اصول ، رعایت اعتدال ومیانه روی در قاطعیت ومرافقت با نیروهای تحت مدیریت است که از آن تعبیر به "حزماً فی لین " شده است . از پیامبر گرامی اسلام روایت شده که فرمود: " ان المؤمن تراه ،قوة فی دین وحزماً فی لین" (47) همین مضمون به لسان مناجات ودعا نیز آمده است :اللهم انّی اسألک حزماً فی لین" 

                                                

اعتدال در آشتی وقهر : قرآن کریم می فرماید : "فامساک بمعروف أو تسریح بإحسان " (48) ودر روایتی از حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام می خوانیم : " احبب حبیبک هونا ما ...وابغض بغیضک هوناًما" (49)

اعتدال در هزینه وانفاق: قرآن کریم می فرماید : "لاتجعل یدک مغلولة الی عنقک ولاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محصوراً " (50) ودرآیه دیگر در مورد نرم تأمین هزینه همسران می فرماید : علی المولود له رزقهن وکسوتهن بالمعروف " (51) و پیامبر گرامی اسلام فرمودند : "الاقتصاد فی النفقه نصف المعیشه " (52)

اعتدال در شیک پوشی وساده پوشی : "فان النبی (ص)نهی ان یلبس الثیاب الحسنة التی ینظر الیه فیها اوالدنیه اوالرثه التی ینظر الیه فیها وقال امراً بین الامرین وخیرالامو راوساطها" (53)

اعتدال در تربیت فرزندان : درروایتی در مورد مدیریت تربیتی فرزندان چنین آمده است : " شر الاباء من دعاه البر الی الافراط وشرّ الابناءمن دعاه التقصیر الی العقوق" (54)

اعتدال در تعامل با همسر : قرآن کریم در این ارتباط در آیات متعدد با استفاده از واژه "معروف" همگان را به رعایت اعتدال در مناسبات همسری فرا خوانده است و می فرماید "عاشروهن بالمعروف " (55) و " لهن مثل الذی علیهن بالمعروف" (56) ودر پرداخت مهریه ، در تأمین آذوقه ونیازهای روزمره ، در تنظیم روش زندگی یا جدائی در تمامی موارد ، رعایت اعتدال در زندگی مشترک مورد تأکید قرار گرفته است .

اعتدال در شوخ طبعی : بدون شک، شادی وشوخ طبعی از عوامل بهره افزائی و نیروآفرینی در کاراست و دربرابر آن، سردی ویخ زدگی درفضای کارموجب رکود ومواجهه با بن بست می گردد اما در نظام تربیتی اسلام برای آن حدّگذاری صورت گرفته است . محی الدین النووی در این مورد می گوید : " بالمزاح بحق ولکن لایکثر منه فان الافراط فیه والاکثار منه مذمومان " (57) فقهاءاسلامی معتقدند "تردّ شهادة من افرط فی المزاح والحکایات المضحکة " (58)

اعتدال در زهد وپارسائی : برخی از افراد در زندگی دنیا با هیجان وشیفتگی به سراغ دنیا می روند وجز شهوت ولذت وتأمین رفاه وانهماک درتمتعات دنیائی چیزی نمی شناسند وبرخی عزلت وتبتّل اختیار می کنند وبه اصطلاح کاتولیک تر از پاپ می شوند . اسلام هر دوسوی این جریان را محکوم و رویکردی متعادل را دراین زمینه تنظیم وتوصیه می نماید. خداوند سبحان به پیامبر اکرم (ص) می فرماید "یاایها النبی لم تحرم مااحل الله لک" (59) و پیامبر اکرم (ص) خود می فرمایند : " اما والله انی اتقاکم لللّه واخشاکم له لکنی اصوم وافطر واصلی وارقد واتزوج النساء فمن رغب عن سنتی فلیس منّی" (60) حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام به عاصم بن زیاد که صومعه نشینی وکناره گیری از همه تمتعات دنیائی را انتخاب کرده بود می فرماید : " اتری احل الله لک الطیبات وهو یکره ان تاخذها" (61)

نتیجه :

اعتدال درتمامی شئون زندگی رمز تکامل وبهروزی است ودرارتباط با وحدت اسلامی وارتقاء منزلت ملل مسلمان وحفظ همبستگی آنان تنها راه ، تنظیم مشی اعتدالی وکنترل افراط گرایان وطرد هر گونه رویکرد افراطی به مسائل نظری وعملی است. که البته به معنی عدول از مواضع حق یا نسبی کردن ارزشهای دینی نیست. دراین کنفرانس جهانی که موضوع تدوین منشور وحدت اسلامی در دستور قرار گرفته است پیشنهاد می شود انتخاب مشی اعتدالی به عنوان یکی از اصول منشور ومبارزه با افراط گرایان ، حذف منشورات وکتب وروایات غلاة وطرد گروههای تندرو جزء مواد آن قرارگیرد .خداوند توفیق درک این اندازه گیری صحیح وعمل آن را به جامعه اسلامی ما مرحمت فرماید.

پی نوشت:

([22]) فردوس الاخبار1/387.

([23]) غررالحکم،حدیث 8099.

([24]) نهج البلاغه،نامه31.

([25]) نهج البلاغه،خطبه 222.

([26]) غررالحکم،حدیث478.

([27]) جامع الصغیر2/578.

([28]) آل عمران/67.

([29]) لسان العرب 6/77.

([30]) مریم /43.

([31]) المجموع للنووی 8/171،المغنی لابن قدامه 3/445.

([32]) قصص/77.

([33]) بحار الانوار 73/124.

([34]) کنز العمال 1/144.

([35]) زمر/9.

([36]) عیون الحکم والمواعظ ص240.

([37]) تنبیه الخواطر ص41.

([38]) اسری /110.

([39])کنز العمال 3/37.

([40]) الحدائق الناظره 16/255.

([41]) نساء/5.

([42])غررالحکم روایت 2009.

([43]) غررالحکم.

([44]) کنز العمال 3/29.

([45]) نهج البلاغه،حکمت 90.

([46]) عیون الحکم والمواعظ ص22.

([47]) مناقب خدیجة الکبری ص40.

([48]) بقره/229.

([49]) نهج البلاغه،حکمت 268.

([50]) اسراء/29.

([51]) بقره/233.

([52]) مجمع الزوائد 1/160.

([53]) السنن الکبری للبیهقی 3/273.

([54]) تاریخ یعقوبی 2/320.

([55]) نساء /19.

([56] بقره/228.

([57]) المجموع 4/653.

([58]) کشف اللثام 2/374.

([59])تحریم/1.

([60])کنز العمال 3/30.

([61])نهج البلاغه،خطبه 209.

فهرست منابع ومأخذ

1- ابن حزم اندلس ، علی بن احمد ، المحلی ،بیروت ، دارالافاق الجدیدة ، بی تا.

2- ابن قدامه مقدسی،موفق الدین عبد الله بن احمد،المغنی،قاهره،دارالکتاب الاسلامی،بی تا.

3- ابن ماجه قزوینی،محمد بن یزید ، سنن ابن ماجه، بیروت ، دارالکتب العلمیة ، بی تا.

4- ابن منظور ، ابوالفصل محمد مکرم، لسان العرب ، بیروت ، دارصادر،[تاریخ مقدمه ؛ 1300ق]

5- انصاری ، مرتضی بن محمد امین، الرسائل ، بی جا ، بی تا ، 1326ق.

6- بحرانی ،یوسف بن احمد بن ابراهیم ،الحدائق الناظرة فی احکام العترة الطاهرة ، تبریز، کارخانه احمد آقا وعلی آقا تاجر تبریزی، 1318ق.

7- البیهقی ، ابن بکر احمد ، السنن الکبری ، حیدر آباد ، دائرة المعارف العمانیة ، 1344.

8- دکتور ابراهیم مدکور- المعجم الوجیز – منشورات دارالثقافة –قم.

9- دیلمی همدانی ، شیرویه بن شهردار ، فردوس الاخبار بماثور الخطاب المخرج علی کتاب الشهاب، بیروت ، دار الکتاب العربی ، 1407ق.

10- سیوطی ،جلال الدین عبد الرحمن ،خیر الخلائق ، مصر،عبد الحمید احمد حنفی، بی تا.

11- علی بن ابی طالب ، نهج البلاغة ، التحقیق ، الامام الشیخ محمد عبده ، بیروت ، دارالمعرفة ، بی تا .

12- علی بن ابیطالب (ع)، غررالحکم ودررالکلم ، من کلمات علی بن ابیطالب ، النجف ، منشورات دار الثقافة العامر ،بی تا.

13- فاضل رضوی ، بهاءالدین محمد،کشف اللثام ، تهران ، فراهانی، 1391ق.

14- فیض کاشانی، محسن ، تفسیر الصافی ، مشهد ، دارالمرتضی للنشر، 1399ق.

15- لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم والمواعظ ، قم ، دار الحدیث ، 1376.

16- المالکی الحسنی ،السید محمد بن علوی ، البشری فی مناقب السیدة خدیجة الکبری (رض)، بی جا ، بی نا ، بی تا.

17- المتقی الهندی علاءالدین علی ، کنز العمال ، حیدر آباد ، دائرة المعارف العمانیة ، 1346ق.

18- مجلسی ، محمد باقر ، بحار الانوار ، بیروت ، مؤسسة الوفاء ، الطبع الثانیة ، 1403ق.

19- محقق حلی ، المعتبرفی شرح المختصر ، بی جا ، مؤسسة سید الشهداء ، 1364 ش.

20- محی الدین بن النووی – المجموع – بیروت – دار الفکر- بیتا.

21- ورام ، ابوالحسین مسعود بن ابی فراس ، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر ، طهران ، دارالکتب الاسلامیة،1376ق.

22- الهیثمی ، نورالدین علی ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، بیروت ، دارالکتاب ، 1967م.

23- یعقوب ، احمد بن ابو یعقوب ، تاریخ یعقوبی، تهران بنگاه ترجمه ونشر کتاب ،1356.

بیانات آیت‌الله جوادی آملی در مورد وحدت حوزه و دانشگاه



                                        آیت الله جوادی آملی

تا ما به خطر اختلاف آشنا نشویم از منافع وحدت آگاه نخواهیم شد و تا از منافع وحدت آگاه نشویم به بحثش نمی‌پردازیم، برای تحصیلش نمی‌کوشیم و برای حراستش سعی نمی‌کنیم.

پیامبر خدا(ص) در مورد ضرورت وحدت فرمود: «ایاکم و البغضاء و ایاکم و کذا و کذا فانها الحالقه لدینکم». اختلاف، مثل یک تیغ تیز به دست اختلاف کنندگان است که هر روز دینشان را تیغ می‌کشند مثل کسیکه سرش را هر روز تیغ می‌کشد دیگر مویی نمی‌ماند و نمی‌روید. فرمود: کینه یعنی این! دو نفر در حوزه یا دانشگاه که با هم اختلاف دارند محور اساسی اختلاف، دین و خدا و امثال ذلک است لذا برای اینکه دیگری را از پا در بیاورد از هیچ کاری کوتاهی نمی‌کند. اما در واقع دارد دین خودش را تیغ می‌کشد. این آن را تکفیر می‌کند و آن این را تفسیق می‌کند. در این میان دین خود را تیغ می‌کشند. دیگر دینی برای طرفین باقی نمی‌ماند. وقتی برای طرفین، دینی باقی نماند به جامعه سرایت می‌کند. جامعه که از دین تهی شد حمله بیگانه همان و سلطه او همان. پس انسان هیچ چاره‌ای ندارد مگر آنکه متحدانه بیندیشد.

اما راه برقراری وحدت چیست؟ تا انسان دشمن و راه نفوذ او را نشناسد نمی‌تواند وحدت را برقرار و حفظ کند. پیامبر فرمود: علما مرزداران دینند و امیرالمؤمنین فرمود: «من نام لاینام عنه» کسیکه در سنگر است نباید بخوابد بلکه خواب را مزمزه می‌کند. اما اگر کسی خوابش برد دشمن که نمی‌خوابد. بنابراین اگر کسی نداند دشمن او کیست و کالای او چیست، چه می‌خواهد و از چه راه وارد می‌شود قهراً سرمایه را می‌بازد. حوزه‌های علمی و دانشگاهی با سه عنصر محوری کار دارند که در همه این عناصر، دشمن نفوذ کرده است: معلوم، علم و عالم. در مورد معلوم، خداوند می‌فرماید همه چیز عالم سرجای خودشانند. اگر شما صدها بار هم خدمت معلومات بروید می‌بینید هیچ شکاف و اختلاف و بی‌نظمی در آنها نیست. لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا. و نیز می‏فرماید:

ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر ینقلب الیک کرتین. با توجه به معنای کلمه فوت، معنایش این است که هیچ کس سرجایش را ترک نکرده. اگر کسی پست خودش را ترک کند می‌شود فوت. 

پس خداوند فرمود من معلوم را از صدر تا ساقه جهان طوری آفریده‌ام که هیچ اختلافی بین آنها نیست و همه از عرش تا فرش مسخرند. در مورد علوم نیز خداوند جوری تنظیم فرموده که هیچ علمی علم دیگر را نفی نمی‌کند؛ بعضی در خدمت بعضی‌ هستند. بعضی‌ها خدمتگذار بعضی‌اند بعضی فائده بعض دیگرند. هیچ نقد و نقضی بین سلسله دانش‌ها نیست. بعضی مبادی‌شان را از بعض دیگر، بعضی مسائلشان را از برخی دیگر می‌گیرند و بعضی وامدار بعضی‌اند.

                                                                      آیت الله جوادی آملی

اما نسبت به عنصر سوم که علمای حوزه و دانشگاهند ذات اقدس اله بما خبر داد که عواملی چند، هم در معلوم اثر گذاشتند هم در علوم و هم تلاش می‏کنند در علمای حوزه و دانشگاه اثر بگذارند. اما در معلوم اثر گذاشتند: ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس. این وضع محیط زیست در اثر همین است؛ یهلک الحرث و النسل؛ ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله. نگذاشتند این نظام هماهنگ زیبا باهماهنگی، به مردم خدمت کند. آیه ظهر الفساد فی البر و البحر دو مطلب را به ما می‌گوید: 1. این نظام هماهنگ بود، بیگانه نفوذ کرد و این نظام را بهم زد، یعنی معلوم‌ها را به هم زد. 2. درباره علوم فرمود: تمام علوم خدمتگذار یکدیگرند اما شبهه که آمد آن علم نه تنها مشکل خودش را حل نمی‌کند بلکه چوب لای چرخ علم دیگر می‌گذارد. این شبهات از کجا پدید می‌آید: ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم. شیطان نه تنها به آن طاغیان می‌گوید فساد و اهلاک حرث و نسل را برعهده بگیرید به برخی عالمان نیز می‌گوید شبهه ایجاد کنید. شبهه ویروسی است که بساط علم را بر هم می‌زند. تمام این مغالطه‌هایی که سیزده قسمش در منطق آمده و ممکن است زیرمجموعه‌‌اش خیلی بیش از اینها باشد همه به دخالت شیطان است: یا محمول را به جای محمول دیگر یا موضوع را به جای موضوع دیگر می‌گذارد و یا رابطه‌ها را منقطع می‌کند. در هر موردی که انسان اشتباه می‌کند به دخالت شیطان است. پس ظهر الفساد فی العلوم، چه علوم بحری و چه علوم بری، بما کسبت ایدی الناس بوسوسه ابلیس. اینکه خداوند فرمود اتقوا الله و یعلمکم الله سرّش این است که یعنی طوری زندگی کنید که او نتواند راه پیدا کند. شما مطلب را درست بفهمید. عمده آن است که ما خودمان را دریابیم. اگر ما آدم خوبی باشیم هم می‌توانیم جلو فساد را بگیریم هم می‌توانیم منشأ فساد را شناسایی کنیم هم جلو شبهات را بگیریم و هم به شبهات پاسخ دهیم.

شیطان به وسیله طاغیان و مشایخ سوء، نه تنها در معلوم‌ها اثر گذاشته و آنها را فاسد کرده و در علوم اثر گذاشته و آنها را با شبهه قرین کرده بلکه علما و دانشگاهی‌ها را، حوزه و دانشگاه را رها نمی‌کند. البته بزرگانی در دانشگاه و حوزه هستند که همیشه مواظب خودشان بوده و هستند. حریم آنها محفوظ است. 

                                                                      آیت الله جوادی آملی  

مطلب دیگر این است که: آنچه فلاسفه غرب تلاش کردند و سعی‌شان نیز مشکور باد آنست که علم چقدر معلوم را نشان می‌دهد. اما آنچه جایش خالی است اینست که علم چقدر عالم را اصلاح کرده است؟ این علم یک آینه‌ای است که هم واقع را نشان می‌دهد هم درون را. کمبود ما از اینجا شروع می‌شود و قهراً با این کمبود، وحدت رخت بر می‌بندد و بسیاری از برکات می‌رود و رذایل به جای آنها می‌نشیند. کمبود، آنست که بشر درباره این علوم که چهره‌ای به واقع و چهره‌ای هم به عالم دارد فقط تک بعدی تلاش کرد.

اگر کسی چهار تا کلمه یاد گرفت و گفت انا اعلم منه، این تریبون شیطان است. اگر ما خودمان را ساختیم هرگز دیگران را کم نمی‌گیریم. کسیکه اخترشناس است دارد آیات تکوینی سپهر را تفسیر می‌کند، او که بحرشناس است، آنکه گیاه‌شناس است، آنکه جانورشناس یا داروشناس است همه مفسران کتاب تکوین خدایند. قهراً کسی، کسی را طرد نمی‌کند. اگر عالم ببیند چه اندازه علم در او اثر کرده و ساخته شده هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.

اگر ما حوزویان و دانشگاهیان خود را ساختیم و علم را آینه قرار دادیم و بفهمیم که این علم را از طرف معلم – علَّم الانسان ما لم یعلم - نشان دهیم نه به طرف معلوم نه به طرف عالم، آنگاه تمام لذت‌ها بهره ماست. به ما گفته‌اند اگر عالم شدی آینه دستت هست به روی معلم نگاه‌دار. آنگاه که واقع را درباره زمین و آسمان و شمس و قمر فهمیدی تو که نمی‌خواهی برای همیشه زمین‌شناس و آسمان‌شناس باشی. اگر ذات اقدس اله فرمود: شمس و قمر را عبادت نکن ماه را نپرست ماه آفرین را بپرست، در همین راستاست. 

آیت الله جوادی در مورد برخوردها فرمود: ما دو جور به هم می‌خوریم: یک وقت با خودی و یک وقت با غیرخودی. چگونه؟ در مورد اول مثلاً شما در کوثرهای زلال که نگاه کنید چهره‌تان را شفاف می‌بینید اما اگر خودت آن را به هم زدی نه درونش را نشان می‌دهد نه بیرون را. در مورد دوم: مثلاً اگر یک آب گل آلودی به استخر زلال راه پیدا کند لجن به همراه می‌آورد و بساط استخر پاک را به هم می‌زند آنگاه استخر نه درون خود را نشان می‌دهد نه بیرون را.

حال در این استخر زلال قرآن و عترت، چرا آدم درونش را نبیند؟ بیرونش را نبیند؟ خودش را نبیند و لذت نبرد؟ یا خودمان آن را برای هیچ، برای مردار، بهم می‌زنیم و یا خدای ناکرده نفوذ پیدا می‌کند و بخشی از لجن گل‌آلود به این کوثر انقلاب می‌رسد. سعی امام و شهدا و بزرگان و مجروحان و جانبازان و آزادگان که این استخر، قطره قطره خون شهداست، خدای نکرده آلوده می‌شود. آن وقت نه درونش را می‌بینیم نه بیرونش را. نتیجه بحث اینکه:

1. مسئله اسلامی شدن دانشگاه یک بحث خاص خودش و همایش مخصوص خودش را دارد. 2. وحدت وفاق ملی و سران سه قوه و مجمع تقریب و مجمع جهانی اهل بیت برکات خاص خودش را دارد. 3. حوزه و دانشگاه اگر بخواهند در مقام وحدت سخن بگویند باید ارزیابی کنند که خطر اختلاف چیست. 4. کار اساسی حوزویان و دانشگاهیان، معلوم و علم و عالم است. 5. بیگانه در آن دو بخش نفوذ پیدا کرده. 6. مواظب باشیم در بخش دیگر نفوذ پیدا نکند. 7. تنها راهش آن است که آینه شویم. آینه شو تا بردت سوی دوست، کوی دوست. آنوقت دیگر اختلافی نیست.

منبع: ماهنامه آموزشی، اطلاع رسانی معارف

شماره 33، بهمن 1384 

به نقل از تبیان

مبارزه با عقاید خرافی


                                         شهید مفتح

شهید آیت اللّه مفتح در پی آن بود که مذهب راستین، عقاید درست و بدون بدعت و انحرافات و تحریفات به مردم ارائه گردد:

«نمی‏خواهم دفاع کنم از آن چه که به نام مذهب گفته می‏شود و شکل غلط دارد لکن مذهب به شکل واقعی هم که عامل پاکی، تقوا، درستی، نظام در جامعه است.»

مفتح معتقد است از عوامل مهم که مانع پیشرفت اسلام در دنیای امروز است پاره‏ای موهومات و خرافات می‏باشد که چون ابرهای تیره و تاری جلو درخشندگی نور اسلام را گرفته است، او می‏افزاید یک مسلمان وظیفه شناس و علاقه‏مند در دو جبهه مبارزه می‏کند، یکی در برابر دشمنان مستقیم اسلام و دیگر در مقابل خرافه و اعتقادات موهوم که هر دو مبارزه نیازمند روح قداکاری است، مفتح دعا را سرمایه‏ای ارزنده و از حقایق مسلّم اسلام و قرآن می‏داند که استفاده صحیح و درست از آن، روح و جسم انسان‏ها را به سوی حق تعالی پرورش می‏دهد، وی یادآور می‏شود دعا عامل رشد، تکامل، وسیله عظمت و سربلندی است امّا به دلیل برخی موهومات از این نیروی محرکه در مسیری نادرست استفاده می‏شود و در نتیجه آن سرمایه معنوی از عوامل سقوط و انحطاط تلقی می‏گردد. از عوامل مهم که مانع پیشرفت اسلام در دنیای امروز است پاره‏ای موهومات و خرافات می‏باشد که چون ابرهای تیره و تاری جلو درخشندگی نور اسلام را گرفته است.

                                                                      شهید مفتح 

مفتح در بحثی دیگر، این دیدگاه را مطرح می‏کند که وجود خرافات و برخی باورهای غیر منطقی حربه‏ای به دست دشمنان و فرقه‏های مخالف شیعه که سرمایه‏های معنوی مسلمین را مورد یورش قرار داده‏اند، می‏دهد. یکی از این مسایل زیارت است که مفتح درباره‏اش می‏نویسد:

«زیارت و رفتن کنار قبور بزرگان دین و توسّل (بسیار) مقدّس و محترم است و ما تصور می‏کنیم با کمال دقت فلسفه آن روشن می‏گردد زیرا همان طوری که در دنیای امروز برای اتحاد و روح شهامت و فداکاری در سربازان و پاسداران استقلال و امنیّت قبر سرباز گمنام مورد احترام قرار می‏گیرد و در روز معین بزرگان کشور و سران ارتش در برابر آن قبر می‏ایستند و عرض ادب می‏کنند و نیز آرامگاه رهبران انقلاب‏ها و نهضت‏ها مورد احترام همگان می‏باشد در اسلام نیز به حفظ خاطره‏ها اهمیت فراوان داده(شده است). بیشتر روایات ما درباره زیارت (بارگاه) امام حسین(ع) است و بدیهی است که رفتن کنار قبر آن انسان فداکار، خاطره و قیام و انقلاب و شجاعت آن حضرت را در دل‏ها زنده می‏دارد و درس قیام و فداکاری در برابر اسارت و ستم می‏آموزد، در اینجا باید اعتراف کرد موهوماتی مثل شمع روشن کردن، جیغ کشیدن،بند بستن، قفل گرفتن روی این حقیقت را پوشانیده است ما اگر می‏بینیم که بنی العباس قبر امام حسین(ع) را خراب می‏کردند و از رفتن به زیارت (مرقد آن حضرت) جلوگیری می‏کردند مسلّم برای آن بود که آن‏جا محل اجتماع جان بازان و فداکاران بود نه برای شمع روشن کردن وگریه و...»

سپس آن متفکر شهید به خرافه زدایی رسول اکرم(ص) اشاره دارد:

آخرین فرستاده حق تعالی تلاشی پی گیر برضد شرک و بت پرستی و سایر مظاهر خرافات از خود نشان داد تا موفق شد بشریت را از چنگال اوهام خلاص کند و انسانیت نیمه مرده در حال احتضار را روحی تازه بخشد. آری او بود که بارهای سنگین خرافات را از دوش بشر برداشت و بندهای پندار و اوهام را پاره کرد.

منبع: پاسدار اسلام -> آذر 1386، شماره 312 

به نقل از تبیان

مقصود رسول خدا (ص) از حدیث غدیر

 

اگر منظور رسول خدا (ص) از حدیث غدیر، امامت امیر مؤمنان (ع) بود، چرا صحابه دچار اختلاف شدند؟  

توضیح سئوال:

اگر مقصود رسول خدا (ص) از حدیث غدیر ، تعیین علی (ع) به عنوان خلیفه بود ، نباید میان صحابه اختلاف می‌شد ؛ چون آن‌ها صحابه رسول خدا (ص) و دست پروده آن حضرت بودند .‌ چگونه می‌توان تصور کرد که تنها بعد از چند روز از حادثه غدیر خم ، صحابه وصیت و فرمان رسول خدا را فراموش کرده باشند و به آن حضرت خیانت کنند ؟

بنابراین قطعاً مقصود رسول خدا امامت آن حضرت نبوده است . 

نقد و بررسی:

خواستگاه این شبهه ، تصور نادرستی است که اهل سنت از صحابه دارند ، زیرا آن‌ها بر این باورند که اگر کسی نام صحابی را گرفت وملقب به این نام شد، عدالتش قطعی است و کاری بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام نخواهد داد .

بی تردید اگر مواردی یافت شود که صحابه حتی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، دچار اختلافات شدیدی شده‌ و بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله رفتار کرده‌اند ، بی اساس بودن این شبهه روشن و ثابت می‌شود که اختلاف صحابه در باره یک مسأله ، تأثیری در تعیین مقصود رسول خدا نداشته و در نتیجه خدشه‌ای بر دلالت حدیث غدیر وارد نخواهد کرد . اکنون به چند مورد از مخالفت‌های صحابه با رسول خدا اشاره می کنیم:

مخالفت با فرمان رسول خدا (ص) در قضیه وصیت :

بارزترین نمونه از اختلاف میان صحابه و سرپیچی از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قضیه وصیت آن حضرت است که به بعضی از اصحاب حاضر در مجلس دستور داد تا کاغذ و دوات بیاورند، چون تصمیم داشت مطالبی بنویسد که هرگز گمراه نشوند ؛ اما صحابه بدون این که حرمت پیامبر خدا را رعایت کنند ، با یکدیگر به نزاع پرداختند ، تا جایی که خلیفه دوم آن حضرت را متهم به هذیان گویی کرد ! .

وقتی صحابه در حضور رسول خدا از دستور مستقیم آن حضرت و با یکدیگر به نزاع می‌پردازند ، چه استبعادی دارد که بعد از آن حضرت نیز دچار همان اختلاف و سرپیچی شوند ؟

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش می نویسد :

عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حتى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَجَعُهُ یوم الْخَمِیسِ فقال ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ... .

ابن عباس می گفت : روز پنجشنبه و چه روزی بود آن روز . سپس آن قدر گریه کرد که اشک چشمش سنگریزه هارا خیس کرد، آنگاه گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (ص) شدید شد ، فرمود : کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید ، حاضران اختلاف کردند در حالی که چنین عملی در حضور پیامبر خدا شایسته و سزاوار نبود ، گفتند : او بیمار است و هزیان می گوید .

الجامع الصحیح المختصر ،  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 هـ) ، ج 3 ، ص1111 ، ح 2888 ، کتاب الجهاد والسیر  ب 176 ،  باب هَلْ یُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

مسلم نیشابوری این حدیث را با اندک تغییر در صحیحش نقل کرده ومی‌نویسد :

عن بن عَبَّاسٍ أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِیلُ دُمُوعُهُ حتى رأیت على خَدَّیْهِ کَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَالدَّوَاةِ أو اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَقَالُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَهْجُرُ .

صحیح مسلم ،  مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261 ، ج 3 ، ص1259 ، ح1637 ، کتاب الوصیة ، باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

رسول خدا (ص) قصد نوشتن چه چیزی را داشت ؟

نووی در شرح روایت مسلم می‌گوید‌ :

فقد اختلف العلماء فی الکتاب الذی هم النبی صلى الله علیه وسلم به فقیل أراد أن ینص على الخلافة فی إنسان معین لئلا یقع نزاع وفتن .

علما در این که پیامبر (ص) چه می‌خواست بنویسد ، دچار اختلاف شده‌اند ، برخی گفته‌اند که آن حضرت می‌خواست جانشین بعد از خودش را معین و به اسم او تصریح کند تا بعد از ایشان و نزاع فتنه نشود .

شرح النووی على صحیح مسلم ، أبو زکریا یحیى بن شرف بن مری النووی (متوفای676هـ) ، ج 11 ، ص90 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانیة .

ابن حجر عسقلانی می‌نویسد :

واختلف فی المراد بالکتاب فقیل کان أراد أن یکتب کتابا ینص فیه على الأحکام لیرتفع الاختلاف وقیل بل أراد أن ینص على أسامی الخلفاء بعده حتى لا یقع بینهم الاختلاف قاله سفیان بن عیینة .

در این که پیامبر چه می‌خواست بنویسد ، نظرات گوناگونی وجود دارد . برخی گفته‌اند : نوشته ای بود که بیانگر احکام باشد و اختلاف را از بین به برد، برخی گفته‌اند: می‌خواست اسامی جانشینان بعد از خودش را بنویسد تا در میان آن‌ها اختلاف نشود . این مطلب را سفیان بن عیینه گفته است .

فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی (متوفای852 هـ)  ج 1 ، ص209 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب .

بدر الدین عینی در شرح صحیح بخاری می‌نویسد‌ :

واختلف العلماء فی الکتاب الذی همَّ صلى الله علیه وسلم بکتابته ، قال الخطابی : یحتمل وجهین . أحدهما : أنه أراد أن ینص على الإمامة بعده فترتفع تلک الفتن العظیمة کحرب الجمل وصفین ... .

عمدة القاری شرح صحیح البخاری ،  بدر الدین محمود بن أحمد العینی (متوفای855هـ) ، ج 2 ، ص171 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .

علما در این که پیامبر (ص) چه می‌خواست بنویسد ، دچار اختلاف شده‌اند ، خطابی گفته : دو احتمال وجود دارد : 1 . یکی این که می‌خواست بر امامت بعد از خودش تصریح کند تا از فتنه‌های بزرگی همانند جنگ‌های جمل و صفین جلوگیری شود ... .

قسطلانی (متوفای 923هـ) در شرح صحیح بخاری می‌نویسد :

أکتب لکم کتاباً فیه النص على الأئمّة بعدی.

 ارشاد الساری ، ج 1 ، ص207 .

[رسول خدا فرمود : کاغذ و دوات بیاورید] تا نامه ای برای شما بنویسم که در آن نام ائمه وپیشوایان بعد از خودم آمده باشد.

و محمد بن یوسف کرمانی مشهور به شمس الأئمه (متوفای 786هـ) در این باره می‌نویسد :

أنّه أراد أن یکتب اسم الخلیفة بعده لئلا یختلف الناس ولا یتنازعوا فیؤدّیهم ذلک إلى الضلال .

الکوکب الدراری فی شرح صحیح البخاری ، ج 2 ، ص172 .

 آن حضرت می‌خواست نام خلیفه بعد از خودش را بنویسد تا مردم دچار اختلاف نشوند و با یکدیگر نزاع نکنند که آن‌ها را گمراه کند .

و احمد امین مصری (متوفای 1373هـ) می‌نویسد :

وقد أراد الرسول (ص) فی مرضه الذی مات فیه أن یعیّن من یلى الأمر من بعده .

یوم الإسلام ، ص41 .

رسول خدا (ص) در هنگام بیماریی که از دنیا رفت می‌خواست جانشین بعد از خودش را معین کند .

سرپیچی از فرمان رسول خدا (ص) در قضیه  نماز جمعه

رسول خدا صلی الله علیه وآله در حال ایراد خطبه‌های نماز جمعه (یا در حال نماز) بود که صدای طبل و شیپور کاروان‌های تجاری به گوش صحابه رسید ، آن‌ها بی‌اعتنا به رسول خدا آن حضرت را تنها رها کردند و به سوی کاروان شتافته و جز عده‌ای انگشت شمار ، کسی باقی نماند .

خداوند ، این عمل صحابه را به شدت تقبیح کرده و می‌فرماید :

وَإِذَا رَأَوْاْ تجَِرَةً أَوْ لهَْوًا انفَضُّواْ إِلَیهَْا وَتَرَکُوکَ قَائمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌْ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُْ الرَّازِقِین‏ . الجمعة / 11 .

هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى روند و تو را ایستاده به حال خود رها مى‏کنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزى‏دهندگان است‏ .

این نص صریح قرآن کریم است و کسی نمی‌تواند آن را انکار نماید . و محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش در باره این قضیه می‌نویسد :

عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما قال أَقْبَلَتْ عِیرٌ یوم الْجُمُعَةِ وَنَحْنُ مع النبی صلى الله علیه وسلم فَثَارَ الناس إلا اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا فَأَنْزَلَ الله (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا ) .

الجامع الصحیح المختصر ،  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 ، ج 4 ، ص1859 ، ح4616 ،کتاب البیوع ، بَاب : وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

از جابر بن عبد الله نقل شده که گفت : روز جمعه بود وما در حال نماز خواندن با  پیامبر (ص) بودیم ،  قافله ای وارد شد، مردم همه متفرق شدند جز دوازده  نفر؛ خداوند این آیه را نازل کرد : « وإذا ... .

و در روایت دیگر با صراحت آمده است که مردم در حال نماز متفرق شدند :

حدثنا جَابِرُ بن عبد اللَّهِ قال بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مع النبی صلى الله علیه وسلم إِذْ أَقْبَلَتْ عِیرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا فَالْتَفَتُوا إِلَیْهَا حتى ما بَقِیَ مع النبی صلى الله علیه وسلم إلا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَنَزَلَتْ هذه الْآیَةُ : (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا) .

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256هـ) ج 1 ، ص316 ، ح894 ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

جابر بن عبد الله گفت : ما با رسول خدا (ص) در حال نماز بودیم که کاروان مواد غذائی وارد شد ، مردم متفرق شدند، جز دوازده نفر کس دیگری با رسول خدا (ص) نماند ، سپس این آیه نازل شد : « وإذا رَأَوْا ... »‌ .

ابن حجر عسقلانی بعد از بررسی اقوال در این باره که پیامبر در حال خطبه بود یا در حال نماز مردم متفرق شدند می‌نویسد :

وسلک طائفةٌ مسلکاً آخر ، وظاهر کلام البخاری هاهنا وتبویبه یدل علیه ، وهو : أن انفضاضهم عن النبی کان فی نفس الصلاة ، وکان قد افتتح بهم الجمعة بالعدد المعتبر ، ثم تفرقوا فی أثناء الصلاة ، فأتم بهم صلاة الجمعة ؛ فإن الاستدامة یغتفر فیها ما لا یغتفر فی الابتداء . وهذا قولُ جماعة من العلماء ، منهم : أبو حنیفة وأصحابه والثوری ومالک والشافعی - فی القدیم - وإسحاق ... .

فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین البغدادی ثم الدمشقی الشهیر بابن رجب (متوفای795هـ ) ج 5 ، ص316 ، ناشر : دار ابن الجوزی - السعودیة / الدمام - 1422هـ  ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد .

گروهی راه دیگری رفته‌اند و ظاهر سخن بخاری و چگونگی باب بندی کتابش نیز بر این مطلب گواهی می‌دهد که : متفرق شدن مردم در حال خواندن نماز جمعه بوده است ، رسول خدا نماز را با تعداد لازم شروع کرد ؛ مردم در بین نماز متفرق شدند ؛ ولی رسول خدا با افراد باقی مانده نماز جمعه را به پایان برد ؛ زیرا در ادامه نماز چیزهایی بخشیده می‌شود که در آغاز آن بخشیده نمی‌شود .

این نظر جماعتی از دانشمندان از جمله: ابو حنیفه و طرفدارانش ، ثوری ، مالک و شافعی (در نظر قبلی اش) و اسحاق است .

آیا کسانی که در حضور خاتم پیامبران از شنیدن سخنان آن حضرت اعراض و شرف و افتخار شنیدن سخنان اشرف مخلوقات عالم را به مال دنیا می‌فروشند ، در زمانی که رسول خدا در میان آنان نیست ، به سخنان آن حضرت اعتنا خواهند کرد و دچار اختلاف و تشتت نخواهند شد ؟

آیا کسانی که با بی شرمی تمام ووقیحانه رسول خدا را تنها رها کردند ، خلیفه و جانشین وی را تنها نخواهند گذاشت و وصیت او را را بر منافع مادی و شخصی خود مقدم خواهند داشت ؟!

سرپیچی از فرمان رسول خدا (ص) در قضیه متعه حج :

قضیه ی دیگری که قلب رسول خدا صلی الله علیه وآله را جریحه‌دار و خشم و غضب آن حضرت را برانگیخت ، سرپیچی صحابه از فرمان رسول خدا در قضیه متعه حج بود .

ابن ماجه و احمد بن حنبل روایت را این گونه نقل می‌کنند :

عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال خَرَجَ عَلَیْنَا رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَأَصْحَابُهُ فَأَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فلما قَدِمْنَا مَکَّةَ قال اجْعَلُوا حِجَّتَکُمْ عُمْرَةً فقال الناس یا رَسُولَ اللَّهِ قد أَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فَکَیْفَ نَجْعَلُهَا عُمْرَةً قال انْظُرُوا ما آمُرُکُمْ بِهِ فَافْعَلُوا فَرَدُّوا علیه الْقَوْلَ فَغَضِبَ فَانْطَلَقَ ثُمَّ دخل على عَائِشَةَ غَضْبَانَ فَرَأَتْ الْغَضَبَ فی وَجْهِهِ فقالت من أَغْضَبَکَ أَغْضَبَهُ الله قال ومالی لَا أَغْضَبُ وأنا آمُرُ أَمْرًا فلا أُتْبَعُ .

سنن ابن ماجه ، محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی الوفاة: 275 هـ) ج 2  ، ص2981 ، ح 2982 ، ناشر : دار الفکر - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی

مسند الإمام أحمد بن حنبل ،  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی (متوفای241 هـ) ج 4 ، ص286 ، ح18546 ، باب حدیث قیس عنه البراء بن عازب ، ناشر : مؤسسة قرطبة – مصر .

از براء بن عازب نقل شده که گفت : با رسول خدا  از مدینه خارج شدیم و برای حج، احرام بستیم ، وقتی که به مکه رسیدیم ، رسول خدا فرمود : حج خود را عمره قرار دهید . مردم گفتند :‌ ای رسول خدا ، ما برای حج احرام بسته‌ایم چگونه آن را عمره قرار دهیم . رسول خدا فرمود : توجه کنید که چه دستوری به شما داده شده است ، به همان عمل کنید . اصحاب ، سخن رسول خدا را رد کردند ، رسول خدا عصبانی شد و از آنان جدا شد ونزد عایشه رفت. عایشه غضب را در چهره رسول خدا دید، گفت : کسی تو را خشمگین کند ، خدا  را خشمگین کرده است . رسول خدا فرمود : چگونه خشمگین نشوم ؛ در حالی که به آن‌ها دستور می‌دهم ؛ ولی آن‌ها فرمانبرداری نمی‌کنند .

رواه أبو یعلى ورجاله رجال الصحیح .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای807 هـ) ج 3 ، ص233 ، ناشر : دار الریان للتراث/‏دار الکتاب العربی - القاهرة ، بیروت – 1407 .

ابویعلی این روایت را نقل کرده و روات آن ، روات صحیح بخاری است .

ذهبی بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح من العوالی یرویه عدة فی وقتنا عن النحیب وابن عبدالدائم بسماعهما من ابن کلیب أخرجه ابن ماجة عن الثقة عن أبی بکر ... .

سیر أعلام النبلاء ،  محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله (متوفای748 هـ) ج 8 ، ص498 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط ، محمد نعیم العرقسوسی .

این روایت صحیح اعلائی است که آن را عده‌ای در زمان ما از نحیب و ابن عبد الدائم نقل کرده‌اند که آن‌ها از ابن کلیب شنیده‌اند . ابن ماجه این روایت را از شخصی مورد اعتماد واز أبی بکر نقل کرده است .

مسلم نیشابوری ، فقط تکه‌های آخر روایت را نقل می‌کند :

عن ذَکْوَانَ مولى عَائِشَةَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها أنها قالت قَدِمَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لِأَرْبَعٍ مَضَیْنَ من ذِی الْحِجَّةِ أو خَمْسٍ فَدَخَلَ عَلَیَّ وهو غَضْبَانُ فقلت من أَغْضَبَکَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَدْخَلَهُ الله النَّارَ قال أو ما شَعَرْتِ أَنِّی أَمَرْتُ الناس بِأَمْرٍ فإذا هُمْ یَتَرَدَّدُونَ .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261هـ) ، ج 2 ، ص879 ، ح1211 ، کتاب الحج ، باب بیان وجوه الإحرام ... ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

ذکوان غلام عائشه از وی نقل کرده است که گفت : رسول خدا چهار یا پنج از ذی الحجة گذشته بود که ناراحت نزد من آمد ،  گفتم: هر کس شمارا خشمگین کند، خدا او را وارد آتش می کند ؟ رسول خدا فرمود : مگر نمی‌دانی که من مردم را فرمان می‌دهم ؛ ولی آن‌ها چون وچرا می کنند ومردد هستند .

سخن زشت برخی صحابه در توجیه تمرد از فرمان رسول خدا (ص) :

تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قلب آن حضرت را جریحه‌دار کرد ؛‌ اما بدتر از آن سخنی است برخی از صحابه در توجیه تمردشان ذکر کرده‌اند . مسلم نیشابوری در صحیحش می نویسد :

قال جَابِرٌ فَقَدِمَ النبی صلى الله علیه وسلم صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ من ذِی الْحِجَّةِ فَأَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ قال عَطَاءٌ قال حِلُّوا وَأَصِیبُوا النِّسَاءَ قال عَطَاءٌ ولم یَعْزِمْ علیهم وَلَکِنْ أَحَلَّهُنَّ لهم فَقُلْنَا لَمَّا لم یَکُنْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ عَرَفَةَ إلا خَمْسٌ أَمَرَنَا أَنْ نُفْضِیَ إلى نِسَائِنَا فَنَأْتِیَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاکِیرُنَا الْمَنِیَّ قال یقول جَابِرٌ بیده کَأَنِّی أَنْظُرُ إلى قَوْلِهِ بیده یُحَرِّکُهَا .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261هـ) ، ج 2 ، ص883 ، ح1216 ، کتاب الحج ، باب بیان وجوه الإحرام  ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

جابر گفت : رسول خدا در صبح روز چهارم ذی الحجة آمد و به ما دستور داد که از احرام خارج شویم و فرمود :‌ از احرام خارج شوید و نزد زنانتان بروید . عطاء می گوید: مردم نزد زنانشان نرفتند ؛ ولی از احرام خارج شدند . گفتیم : بین ما و عرفه پنج روز بیشتر فاصله نیست ، به ما دستور می‌دهید که با زنان جمع شویم و بعد به سوی عرفه برویم در حالی که از آلت‌های ما منی می‌چکد ؟ عطا گفت که جابر این سخن را می‌گفت و با دستش نیز نشان می‌داد ، من به سخن او می‌نگریستم و او با دست آلتش را حرکت می‌داد .

بخاری این گونه نقل می‌کند :

... فَأَمَرَ النبی صلى الله علیه وسلم أَصْحَابَهُ أَنْ یَجْعَلُوهَا عُمْرَةً وَیَطُوفُوا ثُمَّ یُقَصِّرُوا وَیَحِلُّوا إلا من کان معه الْهَدْیُ فَقَالُوا نَنْطَلِقُ إلى مِنًى وَذَکَرُ أَحَدِنَا یَقْطُرُ ... .

رسول خدا به اصحابش دستور داد تا حج را به عمره تبدیل کنند ،‌ سپس طواف کرده ،‌ تقصیر انجام دهند و از احرام خارج شوند ؛ مگر کسی که قربانی به همراه خود دارد ، صحابه گفتند : ما به سوی منی رهسپار شویم ؛ در حالی که از آلت ما منی می‌چکد ؟

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256هـ) ج 2  ، ص594 ، ح1568 ،‌ کتاب الحج ، باب 81 ، تَقْضِی الْحَائِضُ الْمَنَاسِکَ کُلَّهَا إِلاَّ الطَّوَافَ بِالْبَیْتِ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

و در روایت دیگر می‌نویسد :

فَیَرُوحُ أَحَدُنَا إلى مِنًى وَذَکَرُهُ یَقْطُرُ مَنِیًّا .

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256هـ) ج 2  ، ص885 ، کتاب الشرکة،47 ، باب 15، الاِشْتِرَاکِ فِی الْهَدْىِ وَالْبُدْنِ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

هر یک از ما به طرف منی برود، در حالی که از آلت او  منی می‌چکد ؟

آیا کسانی که در حضور رسول خدا چنین کلماتی را بر زبان جاری می‌کنند و این گونه از فرمان صریح آن حضرت سرپیچی می‌کنند ، بعد از آن حضرت از فرمانش سرپیچی نخواهند کرد ؟

مخالفت صحابه با رسول خدا (ص) در روزه سفر :

در سال هشتم هجرت، رسول خدا صلی الله علیه وآله برای فتح مکه قصد آن سرزمین نمود. در این سفر آن حضرت به همراهانش دستور داد که روزه خود را افطار کنند و خود نیز در حالی که همه مردم می‌دیدند ، افطار کرد ؛ ولی در عین حال برخی از صحابه از فرمان پیامبر خدا سرپیچی و تا غروب آفتاب افطار نکردند . رسول خدا پس از آگاهی از موضوع ، با صراحتا تمام آنان‌ را عصیان‌گر و گناهکار نامید.

مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد :

حدثنی محمد بن الْمُثَنَّى حدثنا عبد الْوَهَّابِ یَعْنِی بن عبد الْمَجِیدِ حدثنا جَعْفَرٌ عن أبیه عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَرَجَ عَامَ الْفَتْحِ إلى مَکَّةَ فی رَمَضَانَ فَصَامَ حتى بَلَغَ کُرَاعَ الْغَمِیمِ فَصَامَ الناس ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ من مَاءٍ فَرَفَعَهُ حتى نَظَرَ الناس إلیه ثُمَّ شَرِبَ فَقِیلَ له بَعْدَ ذلک إِنَّ بَعْضَ الناس قد صَامَ فقال أُولَئِکَ الْعُصَاةُ أُولَئِکَ الْعُصَاةُ .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261هـ) ج 2  ، ص785 ، ح1114 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

جابر بن عبد اللَّه می گوید : پیامبر در سال فتح مکه در ماه رمضان با حالت روزه از شهر خارج شد ا به «کراع الغمیم» رسید، همراهان آن حضرت هم روزه بودند، ظرفی آب در خواست نمود و آن را بالا بالا برد تا مردم آن را ببینند، سپس آن را نوشید. پس از گذشتن لحظاتی، گفتند: برخى از مردم روزه هستند. فرمود: آنان سرکشان هستند ، سرکشانند .

رسول خدا (ص) از پیمان شکنی امت خبر داده بود :

علاوه بر آنچه گذشت، پیامبر خدا از آینده اصحاب واز تغییرها ودگرگونی ها ی اعتقادی وروحی آنان، آگاهی بیشتری داشت ولذا از نافرمانی آنان ‌و عدم پذیرش ولایت امیر مؤمنان علیه السلام خبر داده است .

أبو یعلی موصلی در مسندش به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام می‌نویسد :

... قال قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک إلا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک .

مسند أبی یعلى ، أحمد بن علی بن المثنى أبو یعلى الموصلی التمیمی الوفاة: 307هـ) ج 1  ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : حسین سلیم أسد .

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریه‏اش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادتهائى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمى‏کنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى‏دهند که من دعوت حق را اجابت کرده‏ام و در میان شما نیستم‏ ، علی علیه السلام می گوید : سؤال کردم : ای فرستاده خدا ! آیا در آن هنگام دین من سالم است ، فرمود : بلی دینت سالم است .

حاکم نیشابوری نیز المستدرک می‌نویسد :

عن علی رضی الله عنه قال إن مما عهد إلی النبی صلى الله علیه وسلم أن الأمة ستغدر بی بعده .

از علی علیه السلام نقل شده که فرمود : از چیزهایی که رسول خدا (ص) به من فرمود این است که : پس از من، مردم با حیله‏گرى با تو رفتار مى‏کنند

و بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .

المستدرک على الصحیحین ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ) ج 3  ، ص150 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا .

این حدیث سندش صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند .

امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید :

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی .

نهج البلاغه ، خطبه 172 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 4،  ص104.

بار خدایا از قریش و تمامى کسانى که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت مى کنم ؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندى مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در ربودن حقی که برای من بود ، با یکدیگر هم داستان شدند .

نتیجه : تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله در باره ولایت امیر المؤمنین علیه السلام ، نخستین تمرد آن‌ها نبوده ؛ بلکه حتی در زمان حیات آن حضرت نیز بارها و بارها از فرمان آن حضرت سرپیچی شده است ؛ بنابراین صرف اختلاف صحابه نمی‌تواند دلیلی بر رد حدیث غدیر باشد . 

منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

عید غدیر در سیره اهل بیت علیهم السلام


                                                                          

سابقه «غدیر» و «عید گرفتن» این روز مقدس، به زمان پیامبراکرم(ص) مى‏رسد. در دوران ائمه دیگر نیز این سنت دینى ادامه داشته و امینان وحى الهى، همچون امام صادق(ع) و امام رضا(ع) آن را آشکار ساخته و یادش را گرامى و زنده نگه مى‏داشتند. پیش از آنان نیز، امیرالمومنین(ع) احیاگر این عید بود.

رمز عید بودن«غدیر» نیز، کمال دین و اتمام نعمت در سایه تداوم خط رسالت در شکل و قالب امامت بود.

به فرمان پیامبر خدا(ص) مسلمانان مامور شدند « ولایت» را به صاحب ولایت تبریک گویند و با آن حضرت بیعت کنند. رسول خدا نیز براین نعمت الهى شادمانى کرد و فرمود: « الحمدلله الذى فضلنا على جمیع العالمین.»

آیه قرآن که به صراحت، این روز را روز اکمال دین و خشنودى پروردگار از این واقعه و این تعیین وصى دانسته، رمز دیگرى از عید بودن غدیرخم است. فرخندگى این روز و عظمت این مراسم و عید بودن غدیر، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. این نکته را حتى «طارق بن شهاب» مسیحى که در مجلس عمربن خطاب حضور داشت، فهمیده بود که گفت: اگر این آیه "الیوم اکملت لکم دینکم..."(مائده / 3) در میان ما نازل شده بود، روز نزول آیه را عید مى‏گرفتیم. هیچ یک از حاضران نیز حرف او را رد نکردند. خود عمر نیز سخنى گفت که به نوعى پذیرش حرف او بود. (1)

عید گرفتن غدیر

غدیر، تنها نه به عنوان « روزى تاریخى»، بلکه به عنوان یک «عید اسلامى» مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنت هاى خاصى را مى‏طلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلکه باید آن را عید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آن را بزرگ داشت و بر شکوه آن افزود، تا ارزش هاى نهفته در این روز عظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین علیهم السلام احیا گردد.

همه این ویژگی ها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمند پدید آورد، آنچنان که رسول خدا(ص) و ائمه هدى و مومنانى که پیرو آنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از «عید گرفتن» این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به این نکته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى که مى‏فرماید:

«روزغدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است که خداى متعال مرا فرمان داد تا برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمى هدایتگر براى امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله او راهنمایى شوند، و آن، روزى است که خداوند در آن روز، دین را کامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام را به عنوان دین، برایشان پسندید.»

کلام دیگر پیامبر(ص) که فرموده بود:« به من تهنیت بگویید، به من تهنیت بگویید.»(2) نیز نشان دهنده همین عید بودن روز غدیر در کلام حضرت رسول است.

                                                                   

خود امیرالمومنین(ع) در ادامه خط پیامبر، این روز را عید گرفت و در سالى که روز جمعه با روز غدیر مصادف شده بود، در ضمن خطبه عید فرمود:

« خداوند متعال براى شما مومنان، امروز دو عید بزرگ و شکوهمند را مقارن قرار داده است که کمال هر کدام به دیگرى است، تا نیکى واحسان خویش را درباره شما کامل سازد و شما را به راه رشد برساند و شما را دنباله رو کسانى قرار دهد که با نور هدایتش روشنایى گرفته‏اند و شما را به راه نیکوى خویش ببرد و به نحو کامل از شما پذیرایى کند. پس جمعه را محل گردهمایى شما قرار داده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاک سازد و آلودگی هاى جمعه تا جمعه را بشوید، نیز براى یادآورى مومنان و بیان خشیت تقوا پیشگان مقرر ساخته است و پاداشى چند برابر پاداش هاى مطیعان در روزهاى دیگر قرار داده و کمال این عید، فرمانبردارى از امر الهى و پرهیز از نهى او و گردن نهادن به طاعت اوست. پس توحید خدا، جز با اعتراف به نبوت پیامبر(ص) پذیرفته نیست و دین، جز با قبول ولایت به امر الهى قبول نمى‏شود و اسباب طاعت خدا جز با چنگ زدن به دستگیره‏هاى خدا و اهل ولایت، سامان نمى‏پذیرد. خداوند در روز غدیر، بر پیامبرش چیزى نازل کرد که بیانگر اراده‏اش در باره خالصان و برگزیدگان است و او را فرمان داد که پیام را ابلاغ کند و از بیماردلان و منافقان هراس نداشته باشد و حفاظت او را عهده دار باشد... .

 تا آنجا که فرمود: رحمت خدا برشما باد! پس از پایان این تجمع، به خانه‏هایتان برگردید و به خانواده خود، وسعت و گشایش دهید و به برادران خود نیکى کنید و خداوند را بر نعمتى که ارزانى‏تان کرده، سپاس گویید. با هم باشید، تا خداوند هم متحدتان سازد، به یکدیگر نیکى کنید، تا خداوند هم، الفت شما را پایدار کند، از نعمت الهى به یکدیگر هدیه دهید، آن گونه که خداوند بر شما منت نهاده و پاداش آن را در این روز، چندین برابر عیدهاى گذشته و آینده قرار داده است.  

نیکى در این روز، ثروت را مى‏افزاید و عمر را طولانى مى‏کند. ابراز عاطفه و محبت به هم در این روز، موجب رحمت و لطف خدا مى‏شود. تا مى‏توانید، در این روز از وجودتان خرج خانواده و برادرانتان کنید و در برخوردها و ملاقات ها ابراز شادمانى و سرور کنید...» (3)

آیین عید غدیر و ائمه

ائمه اهل ‏بیت علیهم السلام، این روز را شناخته و شناسانده و آن را عید نامیدند و همه مسلمانان را به عید گرفتن آن دستور دادند و فضیلت آن روز و ثواب نیکوکارى در آن را بیان کردند.

فرات بن احنف مى‏گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان عیدى برتر از عید فطر و قربان و جمعه و روز عرفه دارند؟ فرمود: آرى! با فضیلت ترین، بزرگترین و شریف ترین روز عید نزد خداوند، روزى است که خدا دین را در آن کامل ساخت و بر پیامبرش محمد(ص) این آیه را نازل فرمود: " الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا" گفتم: آن کدام روز بود؟ فرمود: هر گاه یکى از پیامبران بنى‏اسرائیل مى‏خواست جانشین خود را تعیین کند و انجام مى‏داد، آن روز را عید قرار مى‏دادند. آن روز، روزى است که پیامبراکرم(ص)، على(ع) را به عنوان هادى امت نصب کرد و این آیه نازل شد و دین کامل گشت و نعمت خدا بر مومنان، تمام شد. گفتم: آن روز، کدام روز از سال است؟ فرمود: روزها جلو و عقب مى‏افتد، گاهى شنبه است، گاهى یک شنبه، گاهى دوشنبه، تا... آخر هفته. گفتم: در آن روز، چه کارى سزاوار است که انجام دهیم؟ فرمود: آن روز، روز عبادت و نماز و شکر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى که خدا بر شما نهاد و ولایت ما را قرار داد . دوست دارم که آن روز را روزه بگیرید. (4)

حسن بن راشد از امام صادق(ع) روایت مى‏کند که: به آن حضرت عرض کردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان را جز عید فطر و قربان، عیدى است؟ فرمود: آرى اى حسن! بزرگتر و شریف ‏تر از آن دو. پرسیدم: چه روزى است؟ فرمود: روزى که امیرالمومنین(ع) به عنوان نشانه راهنما براى مردم منصوب شد. گفتم: فداى شما! در آن روز چه کارى سزاوار است که انجام دهیم؟ فرمود : روزه مى‏گیرى و بر پیامبر و دودمانش درود مى‏فرستى و از آنان که در حقشان ستم کردند، به درگاه خدا تبرى مى‏جویى. همانا پیامبران الهى به اوصیاء خویش دستور مى‏دادند روزى را که جانشین تعیین شده، «عید» بگیرند. پرسیدم: پاداش کسى که آن روز را روزه بگیرد چیست؟ فرمود: برابر با روزه شصت ماه است. (5)

عبدالرحمان بن سالم نیز از پدرش روایت کرده که: از حضرت صادق(ع) پرسیدم: آیا مسلمانان غیر از جمعه، قربان و فطر، عیدى دارند؟ فرمود: آرى، عیدى محترم‏تر. گفتم: چه روز؟ فرمود : روزى که حضرت رسول(ص)، امیرالمومنین(ع) را به امامت منصوب کرد و فرمود:« من کنت مولاه فهذا على مولاه» . عرض کردم: آن روز، چه روزى است؟ فرمود: به روزش چه کاردارى؟ سال در گردش است، ولى آن روز، هیجدهم ذى‏ حجه است.

پرسیدم: در آن روز شایسته است چه کارى انجام شود؟ فرمود: در آن روز، با روزه و عبادت و یاد کردن محمد و آل محمد، خداوند را یاد مى‏کنید . همانا پیامبراکرم(ص) توصیه فرمود که مردم این روز را عید بگیرند. پیامبران همه چنین مى‏کردند و به جانشینان خود وصیت مى‏کردند که روز تعیین جانشین را عید بگیرند. (6)

امام صادق(ع) نیز روزه غدیرخم را برابر با صد حج و عمره مقبول نزد خداوند مى‏دانست و آن را «عید بزرگ خدا» مى‏شمرد.

در« خصال» صدوق از مفضل بن عمر روایت شده که: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: مسلمانان چند عید دارند؟ فرمود: چهارعید. گفتم: عید فطر و قربان و جمعه را مى‏دانم. فرمود: برتر از آنها روز هیجدهم ذى‏ حجه است. روزى که پیامبر خدا(ص)،(دست) حضرت امیر(ع) را بلند کرد و او را حجت بر مردم قرار داد. پرسیدم: در این روز، چه باید بکنیم؟ فرمود: با آن که هر لحظه باید خدا را شکر کرد، ولى در این روز، به شکرانه نعمت الهى باید روزه گرفت. انبیاى دیگر نیز این گونه به اوصیاى خود سفارش مى‏کردند که روز معرفى وصى را روزه بدارند و عید بگیرند .

در حدیث دیگرى در «مصباح شیخ طوسى» (7) امام صادق(ع) آن روز را روزى عظیم و مورد احترام معرفى کرده است که خداوند حرمت آن را بر مومنان گرامى داشته و دینشان را کامل ساخته و نعمت را بر آنان تمام نموده است و در این روز، با آنان عهد و میثاق خویش را تجدید کرده است. امام، غدیرخم را روز عید و شادمانى و سرور و روز روزه شکرانه دانسته که روزه‏اش معادل شصت ماه از ماه هاى حرام ( محرم، رجب، ذى قعده و ذى حجه) است.

در حدیثى دیگر است که، حضرت صادق(ع) در حضور جمعى از هواداران و شیعیانش فرمود: آیا روزى را که خداوند، با آن روز، اسلام را استوار ساخت و فروغ دین را آشکار کرد و آن را براى ما و دوستان و شیعیانمان عید قرار داد، مى‏شناسید؟ گفتند: خدا و رسول و فرزند پیامبر داناتر است، آیا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند: روز قربان است؟ فرمود: نه، هر چند این دو روز، بسیار مهم و بزرگند، اما روز « فروغ دین» از اینها برتر است، یعنى روز هیجدهم ذى حجه... .

فیاض بن محمدبن عمر طوسى در سال 259( در حالى که خودش 90 سال داشت.) گفته است که حضرت رضا(ع) را در روز غدیر ملاقات کردم، در حالى که در محضر او جمعى از یاران خاص وى بودند و امام(ع) آنان را براى افطار نگاه داشته بود و به خانه‏هاى آنان نیز طعام و خلعت و هدایا، حتى کفش و انگشتر فرستاده بود و وضع آنان و اطرافیان خود را دگرگون ساخته بود و پیوسته فضیلت و سابقه این روز بزرگ را یاد مى‏فرمود.

محمدبن علاء همدانى و یحیى بن جریح بغدادى مى‏گویند:

ما به قصد دیدار احمدبن اسحاق قمى - از اصحاب امام عسکرى علیه السلام -  در شهر قم به در خانه‏اش رفته، در زدیم. دخترکى آمد. از او درباره احمد بن اسحاق پرسیدیم. گفت: او مشغول عید خودش است، امروز عید است. گفتیم: سبحان الله! عید شیعیان چهارتاست: عید قربان، فطر، غدیر و جمعه. (8)

این نیز نشان دهنده سیره عملى بزرگان شیعه، نسبت به این روز فرخنده است. امید است که جامعه شیعى، با اهتمام ورزیدن به عید ولایت و رهبرى، رشد خودشان را نشان دهند و با تکریم این حبل المتین استوار شیعه، دین خویش را نسبت به بنیادهاى اعتقادى ادا کنند.


پى‏نوشت ها:

1ـ به نقل از علامه امینى در جلد 3 الغدیر.

2ـ شرف المصطفى .

3ـ مصباح المتهجد، ص 524 .

4ـ تفسیر فرات بن ابراهیم کوفى، در سوره مائده .

5ـ کافى، ج 1، ص 303 .

6ـ همان، ص 204.

7ـ همان، ص 513 .

8ـ الغدیر، ج 3، به نقل از مختصر بصائر الدرجات .  

"جواد محدثى" به نقل از سایت تبیان

چهل حدیث دریاره عید غدیر خم

غدیر در قرآن 

الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا. مائده: 3.
امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین براى شما پسندیدم.  

1- عید خلافت و ولایت
روى زیاد بن محمد قال:
دخلت على ابى عبد الله(ع) فقلت:
للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والفطر والاضحى؟
قال: نعم، الیوم الذى نصب فیه رسول الله(ص) امیرالمؤمنین(ع).
  

مصباح المتهجد: 736.
زیاد بن محمد گوید:
بر امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم: آیا مسلمانان عیدى غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند؟ امام(ع) فرمود:
آرى، روزى که رسول خدا(ص) امیرمؤمنان(ع) را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد.

2- برترین عید امت
قال رسول الله(ص):
یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على بن ابى طالب علما لامتى، یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتم على امتى فیه النعمة و رضى لهم الاسلام دینا.  

امالى صدوق: 125، ح 8.
رسول خدا(ص) فرمود:
روز غدیر خم برترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایت شوند، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید.

3- عید بزرگ خدا  

عن الصادق(ع) قال:
هو عید الله الاکبر،و ما بعث الله نبیا الا و تعید فى هذا الیوم و عرف حرمته و اسمه فى السماء یوم العهد المعهود و فى الارض یوم المیثاق الماخوذ و الجمع المشهود. 

وسائل الشیعه، 5: 224، ح 1.
امام صادق(ع) فرمود:
روز غدیر خم عید بزرگ خداست، خدا پیامبرى مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان و در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانى است.

4- عید ولایت
قیل لابى عبد الله(ع):
للمؤمنین من الاعیاد غیر العیدین و الجمعة؟
قال: نعم لهم ما هو اعظم من هذا، یوم اقیم امیرالمؤمنین(ع) فعقد له رسول الله الولایة فى اعناق الرجال والنساء بغدیر خم.  

وسائل الشیعه، 7: 325، ح 5.
به امام صادق(ع) گفته شد:
آیا مؤمنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگرى دارند؟ فرمود:
آرى، آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و آن روزى است که امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد.

5- روز تجدید بیعت
عن عمار بن حریز قال دخلت على ابى عبد الله(ع) فى یوم الثامن عشر من ذى الحجة فوجدته صائما فقال لى:
هذا یوم عظیم عظم الله حرمته على المؤمنین و اکمل لهم فیه الدین و تمم علیهم النعمة و جدد لهم ما اخذ علیهم من العهد والمیثاق.  

مصباح المتهجد: 737.
عمار بن حریز گوید:
روز هجدهم ماه ذیحجه خدمت امام صادق(ع) رسیدم و آن حضرت را روزه یافتم. امام به من فرمود: امروز، روز بزرگى است، خداوند به آن عظمت داده و آن روز دین مؤمنان را کامل ساخت و نعمت را بر آنان تمام نمود و عهد و پیمان قبلى را تجدید کرد.

6- عید آسمانى  

قال الرضا(ع):  

حدثنى ابى، عن ابیه(ع) قال:
ان یوم الغدیر فى السماءاشهر منه فى الارض.  

مصباح المتهجد: 737.
امام رضا(ع) فرمود:
پدرم به نقل از پدرش (امام صادق(ع)) نقل کرد که فرمود:
روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.  

7- عید بى نظیر
قال على (ع):
ان هذا یوم عظیم الشان،فیه وقع الفرج، ورفعت الدرج و وضحت الحجج وهو یوم الایضاح والافصاح من المقام الصراح،ویوم کمال الدین و یوم العهد المعهود...  

بحارالانوار، 97: 116.
على(ع) فرمود:
امروز (عید غدیر) روز بس بزرگى است.
در این روز گشایش رسیده و منزلت (کسانى که شایسته آن بودند) بلندى گرفت و برهان هاى خدا روشن شد و از مقام پاک با صراحت سخن گفته شد و امروز روز کامل شدن دین و روز عهد و پیمان است.

8- عید پربرکت  

عن الصادق(ع):
والله لو عرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقته لصافحتهم الملائکة فى کل یوم عشر مرات... وما اعطى الله لمن عرفه ما لایحصى بعدد.  

مصباح المتهجد: 738.
امام صادق(ع) فرمود:
به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعى «روز غدیر» را مى شناختند، فرشتگان روزى ده بار با آنان مصافحه مى کردند و بخششهاى خدابه کسى که آن روز را شناخته، قابل شمارش نیست.

9- عید فروزان
قال ابو عبد الله(ع):
... و یوم غدیر بین الفطر والاضحى و یوم الجمعة کالقمر بین الکواکب.  

اقبال سید بن طاووس: 466.
امام صادق(ع) فرمود:
... روز غدیر خم در میان روزهاى عید فطر و قربان و جمعه همانند ماه در میان ستارگان است.

10- یکى از چهار عید الهى
قال ابو عبد الله(ع):
اذا کان یوم القیامة زفت اربعة ایام الى الله عز و جل کما تزف العروس الى خدرها:
یوم الفطر و یوم الاضحى و یوم الجمعة و یوم غدیر خم.  

اقبال سید بن طاووس: 466.
امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى که روز قیامت برپا شود چهار روز بسرعت بسوى خدا مى شتابند همانطور که عروس به حجله اش بسرعت مى رود.
آن روزها عبارتند از:
روز عید فطر و قربان و جمعه و روز غدیر خم.  

 11- روز پیام و ولایت  

قال رسول الله(ص):
یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب، اوصى من آمن بى و صدقنى بولایة على، الا ان ولایة على ولایتى و ولایتى ولایة ربى، عهدا عهده الى ربى و امرنى ان ابلغکموه. 

بحارالانوار 37: 141، ح 35.
رسول خدا(ص) (در روز غدیر) فرمود:
اى مسلمانان! حاضران به غایبان برسانند: کسى را که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده است، به ولایت على سفارش مى کنم، آگاه باشید ولایت على، ولایت من است و ولایت من، ولایت خداى من است. این عهد و پیمانى بود از طرف پروردگارم که فرمانم داد تا به شما برسانم. 

 12- روز اطعام
قال ابو عبد الله(ع):
... و انه الیوم الذى اقام رسول الله(ص) علیا(ع) للناس علما و ابان فیه فضله و وصیه فصام شکرا لله عزوجل ذلک الیوم و انه لیوم صیام و اطعام و صلة الاخوان و فیه مرضاة الرحمن، و مرغمة الشیطان.
وسائل الشیعه 7: 328، ضمن حدیث 12.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روزى است که رسول خدا(ص) على(ع) را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت و فضیلت او را در این روز آشکار کرد و جانشین خود را معرفى کرد، بعد بعنوان سپاسگزارى از خداى بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزه دارى و عبادت و طعام دادن و به دیدار برادران دینى رفتن است. آنروز روز کسب خشنودى خداى مهربان و به خاک مالیدن بینى شیطان است.  

13- روز هدیه  

عن امیر المؤمنین(ع) قال:
... اذا تلاقیتم فتصافحوا بالتسلیم و تهابوا النعمة فى هذا الیوم، و لیبلغ الحاضر الغائب، والشاهد الباین، ولیعد الغنى الفقیر والقوى على الضعیف امرنى رسول الله(ص) بذلک. 

وسائل الشیعه 7: 327.
امیر المؤمنین(ع) (در خطبه روز عید غدیر) فرمود:
وقتى که به همدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید، و در این روز به یکدیگر هدیه بدهید، این سخنان را هر که بود و شنید، به آن که نبود برساند، توانگر به سراغ مستمند برود، و قدرتمند به یارى ضعیف، پیامبر مرا به این چیزها امر کرده است.

14- روز کفالت
عن امیر المؤمنین(ع) قال:
... فکیف بمن تکفل عددا من المؤمنین والمؤمنات وانا ضمینه على الله تعالى الامان من الکفر والفقر.  

وسائل الشیعه 7: 327.
امیر مؤمنان(ع) فرمود:
... چگونه خواهد بود حال کسى که عهده دار هزینه زندگى تعدادى از مردان و زنان مؤمن (در روز غدیر) باشد، در صورتى که من پیش خدا ضامنم که از کفر و تنگدستى در امان باشد.

15- روز سپاس و شادى
قال ابو عبد الله(ع):
... هو یوم عبادة و صلوة و شکر لله و حمد له،و سرور لما من الله به علیکم من ولایتنا،و انى احب لکم ان تصوموه.  

وسائل الشیعه 7: 328، ح 13.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست و روز سرور و شادى است به خاطر ولایت ما خاندان که خدابر شما منت گذارد و من دوست دارم که شما آن روز را روزه بگیرید.

16- روز نیکوکارى
عن الصادق(ع):
... و لدرهم فیه بالف درهم لاخوانک العارفین،فافضل على اخوانک فى هذا الیوم و سر فیه کل مؤمن و مؤمنة.  

مصباح المتهجد: 737.
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:
یک درهم به برادران با ایمان و معرفت، دادن در روز عید غدیر برابر هزار درهم است، بنابراین در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان.

17- روز سرور و شادى
قال ابو عبد الله(ع):
انه یوم عید و فرح و سرورو یوم صوم شکرا لله تعالى.  

وسائل الشیعه 7: 326، ح 10.
امام صادق(ع) فرمود:
عید غدیر، روز عید و خوشى و شادى است و روز روزه دارى به عنوان سپاس نعمت الهى است.

18- روز تبریک و تهنیت  

قال على(ع):
عودوا رحمکم الله بعد انقضاء مجمعکم بالتوسعة على عیالکم، والبر باخوانکم والشکر لله عزوجل على ما منحکم، واجتمعوا یجمع الله شملکم، و تباروا یصل الله الفتکم، و تهانؤا نعمة الله کما هنا کم الله بالثواب فیه على اضعاف الاعیاد قبله و بعده الا فى مثله...  

بحارالانوار 97: 117.
على(ع) فرمود:
بعد از پایان گردهم آیى خود (در روز غدیر) به خانه برگردید، خدا بر شما رحمت فرستد. به خانواده خود گشایش و توسعه دهید، به برادران خود نیکى کنید، خداوند را بر این نعمت که شما را بخشیده است، سپاس گزارید، متحد شوید تا خدا به شما وحدت بخشد، نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند، به همدیگر نعمت خدا را تبریک بگوئید، همانطور که خداوند در این روز با چندین برابر عیدهاى دیگر پاداش دادن به شما تبریک گفته، این گونه پاداشها جز در روز عید غدیر نخواهد بود.

19- روز درود و برائت  

روى الحسن بن راشد عن ابى عبد الله(ع) قال:
قلت: جعلت فداک، للمسلمین عید غیرالعیدین؟ قال: نعم، یا حسن! اعظمهما و اشرفهما، قال: قلت له: و اى یوم هو؟
قال: یوم نصب امیرالمؤمنین(ع) فیه علما للناس.
قلت له: جعلت فداک وما ینبغى لنا ان نصنع فیه؟
قال: تصومه یا حسن و تکثر الصلوة على محمد و آله فیه و تتبرا الى الله، ممن ظلمهم،فان الانبیاء کانت تامر الاوصیاء بالیوم الذى کان یقام فیه الوصى ان یتخذ عیدا. 

مصباح المتهجد: 680.
حسن بن راشد گوید:
به امام صادق(ع) گفتم: آیا مسلمانان بجز آن دو عید، عید دیگرى هم دارند؟ فرمود: بله، بزرگترین و بهترین عید. گفتم: کدام روز است؟
فرمود: روزى که امیرمؤمنان بعنوان پرچمدار مردم منصوب شد.
گفتم: فدایت شوم در آن روز سزاوار است، چه کنیم؟ فرمود: روزه بگیر و درود برمحمد و آل او بفرست و از ستمگران به آنان برائت بجوى، زیرا پیامبران به جانشینان دستور مى دادند که روزى را که جانشین انتخاب مى شود، عید بگیرند.  

20- عید اوصیاء
عن ابى عبد الله(ع) قال:
... تذکرون الله عز ذکره فیه بالصیام والعبادة والذکر لمحمد و آل محمد، فان رسول الله(ص) اوصى امیرالمؤمنین ان یتخذ ذلک الیوم عیدا، و کذلک کانت الانبیاء تفعل، کانوا یوصون اوصیائهم بذلک فیتخذونه عیدا.  

وسائل الشیعه 7: 327، ح 1.
امام صادق(ع) فرمود:
در روز عید غدیر، خدا را با روزه و عبادت و یاد پیامبر و خاندان او یادآورى کنید، زیرا رسول خدا به امیرالمؤمنین سفارش کرد که آن روز را عید بگیرد، همینطور پیامبران هم به جانشینان خود سفارش مى کردند که آن روز را عید بگیرند، آنان هم چنین مى کردند. 

 

21- روز گشایش و درود

عن ابى عبد الله(ع) قال:
والعمل فیه یعدل ثمانین شهرا، و ینبغى ان یکثر فیه ذکر الله عزوجل، والصلوة على النبى(ص) ، ویوسع الرجل فیه على عیاله.  

وسائل الشیعه 7: 325، ح 6.
امام صادق(ع) فرمود:
ارزش عمل در آن روز (عید غدیر) برابر با هشتاد ماه است، و شایسته است آن روز ذکر خدا و درود بر پیامبر(ص) زیاد شود، و مرد، بر خانواده خود توسعه دهد.

22- روز دیدار رهبرى  

عن مولانا ابى الحسن على بن محمد(ع) قال لابى اسحاق:
و یوم الغدیر فیه اقام النبى(ص) اخاه علیا علما للناس و اماما من بعده،[قال] قلت:
صدقت جعلت فداک، لذلک قصدت، اشهد انک حجة الله على خلقه.  

وسائل الشیعه 7: 324، ح 3.
امام هادى(ع) به ابواسحاق فرمود:
در روز غدیر پیامبر اکرم(ص) برادرش على(ع) را بلند کرد و به عنوان پرچمدار (و فرمانده) مردم و پیشواى بعد از خودش معرفى کرد.
ابواسحاق گفت: عرض کردم، فدایت شوم راست فرمودى. به خاطر همین به زیارت و دیدار شما آمدم، گواهى مى دهم که تو حجت خدا بر مردم هستى.

23- روز تکبیر
عن على بن موسى الرضا(ع) :
من زار فیه مؤمنا ادخل الله قبره سبعین نورا و وسع فى قبره و یزور قبره کل یوم سبعون الف ملک ویبشرونه بالجنة. 

 اقبال الاعمال: 778.
امام رضا(ع) فرمود:
کسى که در روز (غدیر) مؤمنى را دیدار کند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى کند و قبرش را توسعه مى دهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زیارت مى کنند و او را به بهشت بشارت مى دهند.

24- روز دیدار و نیکى
قال الصادق(ع):
ینبغى لکم ان تتقربوا الى الله تعالى بالبر والصوم والصلوة و صلة الرحم و صلة الاخوان، فان الانبیاء علیهم السلام کانوا اذا اقاموا اوصیاءهم فعلوا ذلک و امروا به.  

مصباح المتهجد: 736.
امام صادق(ع) فرمود:
شایسته است با نیکى کردن به دیگران و روزه و نماز و بجاآوردن صله رحم و دیدار برادران ایمانى به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانى که جانشینان خود را نصب مى کردند، چنین مى کردند و به آن توصیه مى فرمودند.

25- نماز در مسجد غدیر  

عن ابى عبد الله(ع) قال:
انه تستحب الصلوة فى مسجد الغدیرلان النبى(ص) اقام فیه امیر المؤمنین(ع)و هو موضع اظهرالله عزوجل فیه الحق.  

وسائل الشیعه 3: 549.
امام صادق(ع) فرمود:
نماز خواندن در مسجد غدیر مستحب است، چون پیامبر اکرم(ص) در آنجا امیرمؤمنان(ع) را معرفى و منصوب کرد. و آنجایى است که خداى بزرگ، حق را آشکار کرد.

26- نماز روز غدیر
عن ابى عبد الله(ع) قال:
و من صلى فیه رکعتین اى وقت شاء و افضله قرب الزوال و هى الساعة التى اقیم فیها امیرالمؤمنین(ع) بغدیر خم علما للناس و... کان کمن حضر ذلک الیوم...  

وسائل الشیعه 5: 225، ح 2.
امام صادق(ع) فرمود:
کسى که در روز عید غدیر هر ساعتى که خواست، دو رکعت نماز بخواند و بهتر اینست که نزدیک ظهر باشد که آن ساعتى است که امیرالمؤمنین(ع) در آن ساعت در غدیر خم به امامت منصوب شد، (هر که چنین کند) همانند کسى است که در آن روز حضور پیدا کرده است...

27- روزه غدیر  

قال الصادق(ع):
صیام یوم غدیر خم یعدل صیام عمر الدنیا لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنیا لکان له ثواب ذلک.  

وسائل الشیعه 7: 324، ح 4.
امام صادق(ع) فرمود:
روزه روز غدیر خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. یعنى اگر انسانى همیشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگیرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عید غدیر است.

28- روز تبریک و تبسم  

عن الرضا(ع) قال:
... و هو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضا،فاذا لقى المؤمن اخاه یقول:
«الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المؤمنین و الائمة(ع)»
و هو یوم التبسم فى وجوه الناس من اهل الایمان...  

اقبال: 464.
امام رضا(ع) فرمود:
عید غدیر روز تبریک و تهنیت است. هر یک به دیگرى تبریک بگوید، هر وقت مؤمنى برادرش را ملاقات کرد، چنین بگوید: «حمد و ستایش خدایى را که به ما توفیق چنگ زدن به ولایت امیرمؤمنان و پیشوایان عطا کرد» آرى عید غدیر روز لبخند زدن به چهره مردم با ایمان است...

 29- پیامبر و ولایت على(ع)
عن ابى سعید قال:
لما کان یوم غدیر خم امر رسول الله(ص) منادیا فنادى: الصلوة جامعة، فاخذ بید على(ع) و قال:
اللهم من کنت مولاه فعلى مولاه،اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.  

بحارالانوار 37: 112، ح 4.
ابو سعید گوید:
در روز غدیر خم رسول خدا(ص) دستور داد: منادى ندا دهد که: براى نماز جمع شوید. بعد دست على(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود:
خدایا کسى که من مولاى اویم پس على هم مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که على را دوست بدارد و دشمن بدار کسى را که با على دشمنى کند.  
                                             

30- زندگى پیامبرگونه  

قال رسول الله(ص):
من یرید ان یحیى حیاتى، و یموت مماتى،ویسکن جنة الخلد التى وعدنى ربى فلیتول على ابن ابى طالب،(ع)فانه لن یخرجکم من هدى،ولن یدخلکم فى ضلالة.  

الغدیر 10: 278.
رسول خدا(ص) فرمود:
کسى که مى خواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانه اى که پروردگارم به من وعده کرده، ساکن شود، ولایت على بن ابى طالب(ع) را انتخاب کند، زیرا او هرگز شما را از راه هدایت بیرون نبرده، به گمراهى نمى کشاند.

31- پیامبر و امامت على(ع)  

عن جابر بن عبد الله الانصارى قال:  

سمعت رسول الله(ص) یقول لعلى بن ابى طالب(ع):
یا على! انت اخى و وصیى و وارثى وخلیفتى على امتى فى حیوتى و بعد وفاتى محبک محبى و مبغضک مبغضى و عدوک عدوى.  

امالى صدوق: 124، ح 5.
جابربن عبد الله انصارى مى گوید:
از رسول خدا(ص) شنیدم که به على بن ابى طالب(ع) فرمود:
اى على، تو برادر و وصى و وارث و جانشین من در میان امت من در زمان حیات و بعد از مرگ منى. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و کینه توز تو دشمن من است.

32- پایه هاى اسلام
عن ابى جعفر(ع) قال:
بنى الاسلام على خمس:
الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشى ء ما نودى بالولایة یوم الغدیر. 

کافى 2، 21، ح 8.
امام باقر(ع) فرمود:
اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است.

33- ولایت جاودانه
عن ابى الحسن(ع) قال:
ولایة على(ع) مکتوبة فى صحف جمیع الانبیاء ولن یبعث الله رسولا الا بنبوة محمد ووصیة على(ع). سفینة البحار 2: 691.  

امام کاظم(ع) فرمود:
ولایت على(ع) در کتابهاى همه پیامبران ثبت شده است و هیچ پیامبرى مبعوث نشد، مگر با میثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع).

34- ولایت و توحید
قال رسول الله(ص):
ولایة على بن ابى طالب ولایة الله و حبه عبادة الله و اتباعه فریضة الله و اولیاؤه اولیاء الله و اعداؤه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل.  

امالى صدوق: 32.
رسول خدا(ص) فرمود:
ولایت على بن ابیطالب(ع) ولایت خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروى کردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدایند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.

35- روز ناله نومیدى شیطان
عن جعفر، عن ابیه(ص) قال:
ان ابلیس عدوالله رن اربع رنات:
یوم لعن، و یوم اهبط الى الارض،و یوم بعث النبى(ص) و یوم الغدیر.  

قرب الاسناد: 10.
امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود:
شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد: روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد و روز عید غدیر.

36- ولایت علوى دژ توحید  

عن النبى(ص):
یقول الله تبارک و تعالى:
ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من نارى.  

جامع الاخبار: 52، ح 7.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
خداوند مى فرماید: ولایت على بن ابیطالب دژ محکم من است، پس هر کس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.

37- جانشین پیامبر  

قال رسول الله(ص):
یا على انا مدینة العلم و انت بابها و لن تؤتى المدینة الا من قبل الباب... انت امام امتى و خلیفتى علیها بعدى، سعد من اطاعک و شقى من عصاک، و ربح من تولاک و خسر من عاداک.  

جامع الاخبار: 52، ح 9.
رسول خدا(ص) فرمود:
اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو پیشواى امت من و جانشین من در این شهرى، کسى که اطاعت تو کند سعادتمند است، و کسى که تو را نافرمانى کند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زیان کرده است.

38- اسلام در سایه ولایت
قال الصادق(ع):
اثافى الاسلام ثلاثة:
الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها.

کافى: 2، ص 18.
امام صادق(ع) فرمود:
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است:
نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنهابدون دیگرى درست نمى شود.

39- ده هزار شاهد  

قال ابو عبد الله(ع):
العجب یا حفص لما لقى على بن ابى طالب!! انه کان له عشرة الاف شاهد لم یقدر على اخذ حقه و الرجل یاخذ حقه بشاهدین.  

بحار الانوار: 37، 140.
امام صادق(ع) فرمود:
اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانست حق خود را بگیرد، در حالى که شخص با دو شاهد حق خود را مى گیرد.

40- على(ع)، مفسر قرآن
عن النبى(ص) فى احتجاجه یوم الغدیر:
على تفسیر کتاب الله، و الداعى الیه، الا و ان الحلال و الحرام اکثر من ان احصیهما و اعرفهما، فآمر بالحلال و انهى عن الحرام فى مقام واحد، فامرت ان آخذ البیعة علیکم و الصفقة منکم، بقبول ما جئت به عن الله عز و جل فى على امیر المؤمنین و الائمة من بعده، معاشر الناس تدبروا و افهموا آیاته، و انظروا فى محکماته و لا تتبعوا متشابهه، فو الله لن یبین لکم زواجره، و لا یوضع لکم عن تفسیره الا الذى انا آخذ بیده. 

وسایل الشیعه: 18، 142، ح 43.
پیامبر اکرم (ص) روز عید غدیر فرمود:
على(ع) تفسیر کتاب خدا، و دعوت کننده به سوى خداست، آگاه باشید که حلال و حرام بیش از آنست که من معرفى و به آنها امر و نهى کنم و بشمارم. پس دستور داشتم که از شما عهد و پیمان بگیرم که آنچه را در مورد على امیرمؤمنان، و پیشوایان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذیرید.
اى مردم! اندیشه کنید و آیات الهى را بفهمید، در محکمات آن دقت کنید و متشابهات آن را دنبال نکنید. به خدا قسم هرگز کسى نداهاى قرآن را نمى تواند بیان کند و تفسیر آن را روشن کند، جز آن کسى که من دست او را گرفته ام (و او را معرفى کردم).  


منابع
1- قرآن کریم .
2- امالى شیخ صدوق، کتابخانه اسلامیه.
3- قرب الاسناد، عبد الله جعفر الحمیرى، آل البیت.
4- مصباح المتهجد، شیخ طوسى، مؤسسة فقه الشیعه.
5- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، مکتبة الاسلامیة.
6- سفینة البحار، شیخ عباس قمى، اسوه.
7- جامع الاخبار، محمد سبزوارى، آل البیت.
8- بحار الانوار، علامه مجلسى، دار الکتب الاسلامیه.
9- حماسه غدیر، محمدرضاحکیمى، مؤلف.
10- اقبال الاعمال، سید بن طاووس مؤسسة الاعلمى.
11- اصول کافى، کلینى، دار الکتب الاسلامیه.
12- الغدیر، علامه امینى دار الکتب الاسلامیه. 

به نقل از سایت دانشکده خبر

اشتراک ادیان

 

جهان امروزی، جهان اختلاف و نزاع و درگیری بین انسان هاست. از همین رو باید با پیدا کردن اشتراکات جهانی و تمرکز بر روی آن، قدری از التهابات کاست.

یکی از اشتراکات مهم بین بسیاری از انسان ها، دین دار بود آن هاست. امروزه بسیاری از انسان‌ها را پیروان ادیان الهی تشکیل می‌دهند. در میان ادیان آسمانی، اسلام، مسیحیت و یهودیت، ادیانی ابراهیمی هستند و انعکاس مقام والای توحیدی حضرت ابراهیم (علیه السلام) را می‌توان به وفور در قرآن و حتی تورات و انجیلهم مشاهده کرد. لذا ما می‌توانیم حضرت ابراهیم (علیه السلام)را پدر مشترک و مرکز تجلیگاه دین الهی و وسیله ی نزدیکی و اتحاد با یکدیگر قرار دهیم.

به عنوان نمونه، خداوند در قرآن کریم درباره ی ایشان می‌فرماید: "زمانی که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمایش فرمود و او از عهده ی همه ی آن‌ها بر آمد، خداوند فرمود من تو را برای مردم امام قرار دادم ..."(1)

همچنین در تورات آمده: "...و خداوند به ابراهیم چنین گفت: پیمان من با تو این است که پدر جمهور امت ها(2) بوده باشی ..."(3)

و همچنین در انجیل حضرت عیسی (علیه السلام)خطاب به قوم خود می‌فرماید: "... پدر شما ابراهیم با دیدن دوران من خوشحال شد ..."(4)

لذا اگر ما پیروان ادیان آسمانی بتوانیم در شخصیت و دین فطری و الهی که به وسیله ی حضرت ابراهیم (علیه السلام)مطرح شده است، تفاهم به وجود آوریم، قطعا می‌توانیم با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشیم.

به طور مثالی عملی برای بهره گیری از این اشتراک و همزیستی مسالمت آمیز، قرآن کریم درباره ی آن حضرت می‌فرماید: "او انسانی کاملا راستگو و راست کردار بود."(5) از این توصیف، ما می‌توانیم این قضیه را به عنوان قانون و اصل مشترک دینی خودمان بپذیریم که همگی باید راستگو و راست کردار باشیم.

اما مگر ابراهیم خلیل پروردگار، چه کرده بود که چنین جایگاهی در تاریخ بشریت پیدا کرد؟! باز هم در این زمینه با مراجعه به کتب آسمانی و تاریخ متوجه می‌شویم ایشان در طول حیات خویش بارها مورد آزمایش‌های گوناگون الهی قرار گرفت و از همگی آن‌ها سربلند بیرون آمد. یکی از آن آزمایش‌های عظیم الهی که ابراهیم خلیل الرحمان از عهده ی آن هم برآمد و به مقام امامت نایل گشت، ذبح جگرگوشه ی خویش، یعنی اسماعیل (علیه السلام)بود. اعطای اسماعیل (علیه السلام)به ابراهیم (علیه السلام)از طرف خدا خود آزمایش دیگری بود که در سن پیری به آن حضرت عطا شده بود. اما با وجود این و علیرغم علاقه ی شدید ابراهیم (علیه السلام)به اسماعیل (علیه السلام)، او لحظه‌ای در اجرای فرمان پروردگار خویش درنگ نکرد. ولی تقدیر خداوند، غیر از این بود و چاقوی اطاعت الهی گلوی اسماعیل را ندرید.

باری از آن هنگام، این روز از طرف خدا برای همگان عید اعلام شد. عید قربان، عید اطاعت محض بنده در برابر مولای خویش است. بنابراین فقط مختص ما مسلمانان نیست. زیرا همه بنده ی اوییم و او مولای همه ی ما و ابراهیم (علیه السلام)هم از جانب او محل اشتراک و پدر ماست. پس همه ی عالمیان باید جشن قربان بر پا کنند ...

(برگرفته از کتاب: "تکاپوی اندیشه‌ها (جلد 1)"، تألیف: مرحوم علامه محمد تقی جعفری (با تلخیص و اضافات))

پاورقی ها:

1ـ "و إذ ابتلى‏ إبراهیم ربّه بکلمات فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماما ..." (سوره بقره، آیه 124)

2ـ مقصود، رسالت و پیشوایی است.

3- تورات، اصحاح هفدهم از سِفر تکوین

4ـ انجیل یوحنا، اصحاح هشتم، از جمله 51 به بعد

5- "و اذکر فی الکتاب إبراهیم إنّه کان صدّیقا نبیا"(سوره مریم، آیه 41) 

به نقل از پایگاه اسلامی- شیعی رشد

پشت پرده وهابیت

  
نویسنده: عصامه النجفی 
 
  
فرقه وهابیت بر اساس یک هدف ظاهری و یک هدف باطنی تشکیل شده است. هدف ظاهری وهابیت عبارت است از اخلاص در توحید و جنگ با شرک و بت پرستی ، ولی واقعیت جنبش وهابیت، چه از جهت فکری و چه عملی، این هدف را تأیید نمی کند، هدف باطنی و پنهان آنها کشتار مسلمانان و افروختن آتش فتنه و جنگ در بین آنان، در جهت خدمت به فراماسونری و امپریالیسم جهانی است و این اصل، محور تمام تلاشهای وهابیت از زمان ظهور تا به امروز است، و آن هدف ظاهری را فقط برای اغوا و گمراه کردن ساده لوحان و عوامّ الناس قرار داده اند.  

شکی نیست که شعار اخلاص در توحید و مبارزه با شرک، شعار بسیار جذابی است که پیروان وهابیت با شور و هیجان تمام از آن سخن می گویند. ولیکن آن بیچارگان خبر ندارند که این شعار تنها دستاویزی برای رسیدن به آن اهداف پنهانی است که استعمار غرب برای تحققش این فرقه را به وجود آورده.  

محققان تاریخ وهابیت ثابت کرده اند که این فرقه در اصل به دستور مستقیم وزارت بریتانیا ایجاد شد، به عنوان مثال به کتابهایی چون "پایه های استعمار" از خیری حماد و "تاریخ نجد" از سنت جان ویلبی یا عبد الله ویلبی و "خاطرات حاییم وایزمن" اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی و نیز "خاطرات مستر همفر" و "وهابیت، نقد و تحلیل" از دکتر همایون همّتی مراجعه کنید. «وهابیت عملاً مصمّم شده که نقش خود را در زشت جلوه دادن چهره اسلام به عنوان یک دین خونریز به خوبی بازی کند»...  

بر این اساس، این فرقه از نظر فکری قائم بر سه اصل عملی می باشد و می توان این اصول را با نگاهی به برنامه های درسی و تربیتی سعودی دریافت، اولین اصل آنان اطاعت مطلق از ولی امر است: با صرفنظر از اینکه این مَلِک کیست و ماهیت اعمال و افکارش چیست و چطور به حکومت رسیده است؟ دلیل اینکه آل سعود از آنها خواسته پیرو امپریالیسم جهانی باشند، به این مطلب بر می گردد که آنها تنها به امر انگلیسی ها در گذشته، و در زمان حاضر به دستور آمریکاییان تعیین می شوند و از این رو وهابیون بردگانی به تمام معنی کلمه اند، اینان جز به دستور اربابانشان کاری نمی کنند و تنها به اشاره آنها حرف می زنند.  

اصل دوم آنها تکفیر مخالفان و قتل آنان است: وهابیان در آغاز پیدایش خود هزاران تن از مسلمانان شیعه و سنی را کشتند و در زمان حاضر نیز، حسب راهنماییهای گام به گام آمریکا و صهیونیسم، بیشترین توجه خود را به طور خاصّ بر قتل شیعیان و تکفیر آنها متمرکز کرده اند.  

از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آتش جنگ بر ضدّ تشیّع افزوده تر شده است و این آتش تا ظهور فرج ادامه خواهد داشت، امّا این بدین معنی نیست که مسلمانان اهل سنت از شعله های این جنگ بر کنار باشند، زیرا وهابیت و رؤسای آنان در پی این نیستند که در آن واحد در دو جبهه کار کنند . آنها میخواهند اهل سنّت را بر ضدّ برادران شیعه شان برانگیزند، تا فتنه ایجاد شود و همگی در خون خود غرق شوند.  

اصل سوم آنان الغا و بی اعتبار سازی عنصر عقل و اندیشه و منطق و جایگزین کردن سلفیه است: یعنی هر آنچه را که سلف انجام داده اند را انجام بدهیم، و این مصیبت بزرگی است؛ زیرا اسلام تأکید زیادی بر تفکر و حکمت و منطق و رحمت و احسان نموده، نه تقلید از سلف، اگر منظور از سلف، صحابه باشد که آنها هرگز معصوم از خطا نبوده اند، پس آیا ما باید از خطاهای آنان هم پیروی کنیم؟ پس نقش عقل کجا رفت؟ و حرمت ریختن خون مسلمانان و بی گناهان که اسلام آن همه تأکید بر آن داشته و آن را اولین اولویت بعد از ایمان به خدا قرار داده، چه می شود؟ آیا رسول الله (ص) یک حدیث گفته اند که در آن به پیروی از صحابه یا سلف امر کرده باشد؟ و همگان بر آن اتفاق داشته باشند؟ جواب: نه، بلکه ایشان آشکارا به پیروی از اهل بیت (ع) و صحابه بزرگ مثل: ابوذر غفاری و عمار یاسر و حذیفة بن نعمان و سلمان و جابر انصاری و محمد بن ابی بکر و مقداد و عثمان بن مظعون و مانند آنان امر کرده است، در حالی که منظور از سلف نزد وهابیت، بدکارانی چون معاویه و ابوسفیان و یزید و مروان و عمرو ابن العاص و حجاج و بنی امیه و بنی عباس و بقیه آدمکشانی است که چهره تاریخ را با جنایاتشان سیاه کرده اند...  

الغای عقل و منطق و فکر نزد وهابیت و به جای آن تمرکز بر فرهنگ گله و چوپان در بین آنان مهمترین وظیفه ای است که سرویس اطلاعاتی بریتانیا از طریق آل سعود و فتواهای مزدوران یهودی صفتشان ترویج می دهند که بر اساس آن باید کر و لال و کور شد، و این یعنی استمرار بندگی و خضوع در مقابل دشمنان اسلام و نابودی اسلام از داخل...  

بهترین مثال در رابطه با شستشوی مغزی و الغای عقل نزد وهابیون، فتوای ابن باز در تکفیر کسانی است که قائل به کروی بودن زمین هستند، مسلمان شیعه یا سنی یا صوفی اگر به غیر این معتقد باشد، کافر است و بر حسب شریعت وهابیت قتلش واجب! آری وهابی، چه سعودی، چه عراقی، چه افغانی و چه پاکستانی و ... اول مغزش را با حشیش و پول استعمار شستشو می دهند و بعد می رود و خودش را در بازارها و مناطق شیعه منفجر می کند، علیرغم اینکه هیچ کدام از آن انسانها دخالتی در حوادث و رویدادهای موجود نداشته اند، و این موضوع، از نظر تروریست وهابی هیچ اشکالی ندارد!   
 
 اسلام هراسی:
زشت نشان دادن چهره اسلامی که پیامبر رحمة للعالمین آورده و توقف انتشار آن در جهان به دست سلفیه فقط بر حسب تصادف نیست، بلکه بر اساس نقشه خطرناکی است که وظیفه اولش این است که کودکان وهابی در سنین نونهالی را با مفاهیم قتل و خونریزی و رافضه و تکفیر شستشوی مغزی دهند، بر اساس این نقشه، آل سعود خلفای خداوند در زمین هستند و علمائشان (که فاسدترین خلق خدایند) عابد و زاهد و واجب الاطاعه می باشند(!) و اینکه "شیعه را بکشید تا وارد بهشت شوید و صوفیه و زائران قبور اولیاء الله مشرکند و قتل آنان واجب است. اهل سنّت هم اشعری مذهب و گمراهند و بیش از ایمان به کفر نزدیکند!" دیگر چه توقعی می توان از آنان داشت؟ جز تخریب و کشتار و جنایت.  

بر حسب نظریه بوردیو Bourdie جامعه شناس و کارشناس علوم تربیتی فرانسوی، بعد از بهره برداری از سرمایه فکری کودکان، با آموزش مفاهیم افراطی گری و قتل به آنان، بسیار سخت و حتی محال خواهد بود که آنها بتوانند در آینده از قید و بند این مفاهیم آزاد شوند!  

کلمه تروریست اسلامی در روزنامه های جهانی بسیار شایع شده، در حالی که صحیح آن این است که بگویند تروریست وهابی، چرا که اسلام هیچ دخلی در کارهایی که آنان انجام می دهند، ندارد، دینی که رحمت برای عالمیان است و برای اتمام مکارم اخلاق آمده است.  

وهابیت به عنوان یک جنبش تروریستی و سازمانی بسیار نزدیک به مافیا عمل می کند. این جنبش شوم با پولهای بی حساب آل سعود زنده است، پولهایی که در اصل از دزدی از جیب ملّت نجد و حجاز بدست آمده است، ملتی که دچار فقر و ظلم و بیکاری و پخش موادّ مخدّر و ناهنجاریهای جنسی هستند. اینها فقط فرضیه و ادّعا نیست، بلکه حقایق مستند و گزارشهای سازمان ملل متحدّ و فیلمهای واقعی از سایت یوتیوب است.  

در هر حال ما می گوییم که برادران اهل سنت بیشتر از شیعیان خواستار محکومیت وهابیت هستند، زیرا آینده جهان اسلام با وجود این فرقه انحرافی بسیار خطرناک است و هر دوی آنها باید در کنار هم متوجه غدّه سرطانی وهابی سعودی خونخوار باشند که ملّت عراق را به بازی گرفته و تار و پود آن را از هم گسیخته است.  

ما در برابر همه این مصائب به خداوند قادر و مدبر توکّل می کنیم و از او می خواهیم که همه شهدای مظلوم این جنایات را در رحمت واسعه خود جای دهد و در این مصائب بزرگ که بر سر انسانیت و مسلمین می آید، اجر جمیل عنایت نماید و عراق را از لوث بعثیان و تکفیریان وهابی و سلفی رهایی بخشد. و الحمد لله ربّ العالمین.

منبع: سلام شیعه به نقل از شیعه نیوز

مسئولیت های « شیعه بودن » در آئینه کلام امام باقر(ع )

 

نویسنده : دکترمحمدرضا جواهری* 


هویت شیعه را باید درون احادیث پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام در باره شیعه جستجو نمود. احادیث بسیاری از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم واهل بیت علیهم السلام وجود دارد که در متن آن احادیث کلمه شیعه وجود دارد. این احادیث گنجینه بسیار ارزشمندی برای درک هویت و حقیقت تشیع است . دسته ای ازاین احادیث « اوصاف شیعه » را بیان می کند و دسته دیگر « فضایل شیعه » را گزارش می نماید.  

اهمیت و ضرورت شناخت فضایل وصفات شیعه  

آگاهی از « اوصاف شیعه » و « فضایل شیعه » هر دو برای شیعه شناسی لازم است . فضایل شیعه چرایی و چگونگی پیدایش مذهب شیعه و منشاتشیع و حقانیت و درستی راه شیعه و نجات و رستگاری شیعیان و امتیازات بنیاد و سازمان و ساختار مذهب شیعه را نشان می دهد و آغاز و فرجام شیعه را آشکار می نماید. براساس همین احادیث معصومین علیهم السلام مبدا تشیع بعثت حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم وپایان آن بهشت ورضوان الهی است . اما « اوصاف شیعه » برنامه زندگی برای شیعیان است از این رو احادیث اوصاف شیعه راهبردی و کاربردی است و مسئولیت های شیعه بودن را آشکار می نماید.
« فضایل شیعه » در گفتگوهای بین مذاهب اسلامی راهنمای مسلمانان برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه است اما « اوصاف شیعه » راه خودسازی و منبع رشد و کمال فردی است . احادیث فضایل شیعه پاسخ های الهی به پرسش های کلامی پیرامون مذهب شیعه است و اما احادیث اوصاف شیعه پاسخ هایی برای چه باید کرد و چگونه زیستن است .
امروز جامعه شیعه بیش از فضایل شیعه نیازمند اوصاف شیعه است . شیعیان پس از آگاهی از تاسیس مذهب شیعه توسط پیامبراعظم صلی الله علیه وآله وسلم و ایمان به حقانیت اساس مذهب شیعه باید گفتار و رفتار شیعی را بشناسند و به آن آراسته گردند. امروز باید برای مردم به زیبایی روشن شود شیعه کیست چه کسی لقب پرافتخار شیعه را می تواند بدست آورد ریشه عقب ماندگی ها و مشکلات جامعه شیعی غفلت از اوصاف شیعه است . آراستگی به اوصاف شیعه علت پیشرفت و ترقی و عامل توسعه در ابعاد گوناگون است . با تبیین مسئولیت های شیعه بودن ومشخص شدن سیمای شیعه اهل بیت علیهم السلام و عملیاتی شدن اوصاف شیعه و تحقق آن درزندگانی فردی و اجتماعی مردم ایران امت وجامعه نمونه الهی پدیدار می شود.با رعایت اوصاف شیعه در کشور ایران جامعه ای کوچک از نمونه جامعه بزرگ و جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در پایان تاریخ دینی نمودار می گردد و آرمان شهر و مدینه فاضله شیعی ایرانیان به جهانیان نشان داده خواهد شد.  

فضائل الشیعه وصفات الشیعه شیخ صدوق  

مرحوم ابن بابویه شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه درقرن چهارم هجری نیاز شیعیان به بصیرت و آگاهی در زمینه اوصاف و فضایل شیعه را باگردآوری احادیث معتبر پیامبر و امامان پیرامون شیعه و نوشتن دوکتاب « فضائل الشیعه » و « صفات الشیعه » پاسخ داده است . وی در فضائل الشیعه چهل و یک حدیث و در صفات الشیعه هفتاد و یک حدیث آورده است 1. در این نوشتار از احادیث پیرامون صفات الشیعه تنها یک حدیث ترجمه و شرح می گردد.  

گفتگوی جابر و امام باقر(ع ) درباره صفات شیعه  

درآموزه های امام باقرعلیه السلام به صحابی و شاگرد خویش جابرجعفی علاوه بر فضایل شیعه اصول رفتاری شیعه نیز یادآوری شده است . آن حضرت در حدیثی درباره حقیقت تشیع آنچه را که یک شیعه باید انجام بدهد و وظایف عملی شیعه را آموزش داده اند.
جابرجعفی گفته است امام باقرعلیه السلام از من پرسیدند : یا جابر یکتفی من اتخذالتشیع ان یقول یحبنا اهل البیت ای جابرآیابرای کسی که تشیع رابرمی گزیندهمین که بگویدما اهل بیت رادوست می داردکافی است سپس خودامام پاسخ دادند : فوالله ماشیعتناالامن اتقی الله واطاعه وماکانوا یعرفون الا بالتواضع والتخشع وادا الامانه وکثره ذکرالله والصوم والصلاه والبربالوالدین والتعهدللجیران من الفقرا واهل المسکنه والغارمین والایتام وصدق الحدیث وتلاوه القرآن وکف الالسن عن الناس الامن خیروکانواامنا عشائرهم فی الاشیا2 .  

به خدا سوگند شیعه ما نیست جز کسی که از خدا بترسد و تقوای الهی پیشه کند و گوش به فرمان های الهی بدهد و از خداوند اطاعت نماید و شیعیان جزبه تواضع وخشوع وافتادگی ادای امانت و امانت داری و ذکر فراوان و زیادی یاد خداوند و روزه ونماز و نیکی به پدر و مادر و تعهد و رسیدگی به همسایگان فقیر و مسکین و بدهکار و یتیمان و صداقت و راستگویی و تلاوت قرآن و خواندن کتاب خدا و بازداشتن زبان از مردم جز در امور خیر شناخته نمی شوند آنان امینان خویشاوندان و ملت خود هستند.
در این حدیث شریف از « تشیع » به عنوان مذهب اصیل و ریشه دار الهی که همان اسلام راستین واسلام رسول الله است یادشده است و امام باقرعلیه السلام روی آوردن به مذهب شیعه و گزینش آن و گرفتن و اتخاذ تشیع را محور گفتگو قرار داده اند.
مطابق این حدیث مذهب تشیع درعصرامام باقرعلیه السلام مکتب وراه ورسم الهی برتر شناخته می شده است وروی آوردن به سوی آن و اتخاذ تشیع در گفتار و رفتار یک ارزش بی نظیر و یک اصل بزرگ و مهم و ضرورت عمومی بوده است . به همین دلیل امام دراین حدیث به تبیین حد و مرزهای تشیع پرداخته اند و اظهار محبت نسبت به اهل بیت رابرای شیعه بودن کافی ندانسته وعلاوه برآن پای بندی به دوازده صفت ارزشمند و زیبا را لازم شمرده و آن ها را مسئولیت های عملی شیعه بودن قرار داده اند. امام باقرعلیه السلام در این حدیث با سوگند و با دو جمله بیان گر انحصار وتاکید بسیار اهمیت عمل نمودن به رهنمودهای اهل بیت و پیروی همه جانبه از آنان در گفتار و رفتار را یادآوری نموده اند.
شیعه بودن علاوه بر گفتار نیازمند رفتار الهی است . شعار و سخن گفتن از دوستی اهل بیت کفایت نمی نماید بلکه باید به رهنمودهای اهل بیت عمل کرد و اتخاذ تشیع به عنوان مذهب علاوه بر اظهار دوستی اهل بیت به شدت وابسته به رفتار علوی و عمل گرایی و آراستگی به صفات زیبای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام است . بی عمل شیعه بودن ناتمام است وتحقق نمی یابد.
صفاتی نظیر اطاعت از خدا و تقوای الهی و کثرت ذکر خدا زیربنای اوصاف عملی زیبا و سازنده دیگر است . نماز و روزه و تواضع و خشوع و مردم داری وادای امانت وامین ملت بودن وراستگویی وکنترل زبان وتعهد به همسایگان نیازمند و فقیران و پا برهنگان و بدهکاران و یتیمان صفات رهروان امامان وشیعه اهل بیت علیهم السلام است . این صفات الهی سازنده شهر و کشور زیبای معنوی و اخلاقی وعامل توسعه و ترقی و پیشرفت مادی و معنوی بشریت است .
پاورقی :
1 ـ شیخ صدوق ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی فضائل الشیعه وصفات الشیعه موسسه انتشاراتی فراهانی تهران چاپ اول بی تا برمنبرهایی ازنور ترجمه فضایل وصفات شیعه شیخ صدوق گروه تحقیقاتی موسسه فرهنگی انتشاراتی طوبای محبت قم چاپ سوم تابستان .1384
2 ـ شیخ صدوق صفات الشیعه حدیث 22 ص 53 و ص 54 ابن شعبه الحرانی ابومحمدالحسن بن علی الحسین تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیهم ترجمه احمدجنتی انتشارات علمیه اسلامیه تهران چاپ اول بی تا ص 338 و ص .339  


*عضوهیات علمی دانشگاه فردوسی 

به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی  

پیام رهبر معظم انقلاب به کنگره عظیم حج

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به کنگره عظیم حج، فریضه حج را دربرگیرنده عناصر اصلی تربیت فردی و اجتماعی خواندند.  

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، متن این پیام که امروز در مراسم برائت از مشرکین در صحرای عرفات قرائت شد به این شرح است: 

بسم الله الرحمن الرحیم

سرزمین وحی، بار دیگر انبوه مؤمنان را در ضیافت سالانه‌ی خود گرد آورده است. جانهای مشتاق از سراسر جهان اکنون در زادگاه اسلام و قرآن، به مناسکی سرگرم‌اند که تدبر در ‌آن، نمائی از درس جاودانه‌ی اسلام و قرآن به بشریت را نشان میدهد و خود، گامهای نمادین برای پیاده کردن و به کار بستن آن است.

هدف از این درس بزرگ، رستگاری و سرافرازی ابدی انسان، و راه آن تربیت انسان صالح و تشکیل جامعه‌ی صالح است، انسانی که در دل و در عمل، خدای یگانه را بپرستد و خویشتن را از شرک و آلودگیهای اخلاقی و هوس‌های انحرافی پاک کند؛ و جامعه‌ئی که در ساخت آن، عدالت و آزادگی و ایمان و نشاط و همه‌ نشانه‌های زندگی و پیشرفت به کار رود.

در فریضه‌ حج، عناصر اصلی برای این تربیت فردی و اجتماعی گنجانیده شده است. از لحظه احرام و بیرون آمدن از تشخصات فردی و ترک بسیاری از لذت‌ها و خواهش‌های نفسانی، تا طواف بر گرد نماد توحید، و نماز در جایگاه ابراهیم بت‌شکن و فداکار، و از حرکت شتابان میان دو کوه، تا آرام گرفتن در عرصه‌ی عرفات در میان خیل عظیم موحدان از هر رنگ و نژاد، و تا گذراندن شبی با ذکر و نیاز در مشعرالحرام و انس جداگانه‌ هر دل با خدا در عین حضور در میان آن جمع متراکم، و سپس حضور در منی و سنگباران نمادهای شیطانی، و آنگاه تجسم پر معنای قربانی کردن، و اطعام مستمندان و رهگذران، همه و همه آموزش و تمرین و یادآوری است.

در این مجموعه‌ی کامل، از سوئی اخلاص و صفا و دل بریدن از سرگرمی‌های مادی و از سوئی سعی و تلاش و پایداری؛ از سوئی انس و خلوت با خدا و از سوئی وحدت و یکدلی و همرنگی با خلق؛ از سوئی پرداختن به آراستگی دل و جان و از سوئی دل سپردن به انسجام پیکره‌ عظیم امت مسلمان؛ از سویی خشوع در پیشگاه حق و از سوئی صلابت در برابر باطل؛ و خلاصه از سوئی پر کشیدن در هوای آخرت و از سویی عزم راسخ برای آراستن دنیا، در هم تنیده و یکپارچه آموزش داده و تمرین میشود: « وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ».

و بدینگونه است که کعبه‌ی شریف و مناسک حج، مایه‌ی قوام و قیام جوامع بشری و انباشته از سود و بهره برای انسانها است: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاس‏» و «لیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ‏»  

 

                                          

 

مسلمانان از هر کشور و هر نژاد، امروز بیش از همیشه باید این فریضه‌ بزرگ را قدر بدانند و از آن بهره‌ گیرند؛ زیرا افق در پیش چشم امت اسلامی امروز از همیشه روشن‌تر و امید برای رسیدن به هدف‌هایی که اسلام برای فرد و جامعه‌ مسلمان ترسیم کرده، از همیشه بیشتر است.

اگر امت اسلامی در دو قرن گذشته دچار فروپاشی و هزیمت در برابر تمدن مادی غرب و مکتب‌های الحادی از هر دو نوع چپ و راست آن بود، اکنون در قرن پانزدهم هجری این مکاتب سیاسی و اقتصادی غربند که پای در گِل و دچار ضعف و فروپاشی و هزیمت‌اند و اسلام با بیداری مسلمانان و بازیافت هویّت خویش و با مطرح شدن اندیشه‌ توحیدی و منطق عدالت و معنویّت، دور تازه‌ای از شکوفایی و عزت خویش را آغاز کرده است.

کسانی که در گذشته‌‌ای نه چندان دور آیه‌ یأس می‌خواندند و نه تنها اسلام و مسلمین بلکه اساس معنویت و دینداری را در برابر هجوم تمدن غرب، از دست‌رفته می‌پنداشتند، امروز سر بر افراشتن اسلام و تجدید حیات قرآن و اسلام، و متقابلاً ضعف و زوال تدریجی آن مهاجمان را به چشم می‌بینند. و با زبان و دل تصدیق می‌کنند.

من با اطمینان کامل می‌گویم: این هنوز آغاز کار است، و تحقق کامل وعده‌ الهی یعنی پیروزی حق بر باطل و بازسازی امت قرآن و تمدن نوین اسلامی در راه است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

نشانه‌ این وعده‌ تخلف‌ناپذیر در اولین و مهمترین مرحله، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و بنای بلندآوزه‌ی نظام اسلامی بود که ایران را به پایگاه مستحکمی برای اندیشه‌ی حاکمیت و تمدن اسلامی تبدیل کرد.

سر بر آوردن این پدیده‌ معجز‌آسا، درست در اوج هیاهوی مادی‌گری و اسلام‌ستیزیِ چپ و راست فکری و سیاسی، و آنگاه مقاومت و استحکام آن در برابر ضربات سیاسی و نظامی و اقتصادی و تبلیغاتی که از همه سو نواخته میشد، در دنیای اسلام امیدی تازه برانگیخت و شوری در دل‌ها پدید آورد.

هر چه زمان گذشته، این استحکام ـ به حول و قوه‌ الهی ـ بیشتر و آن امید ریشه‌دارتر شده است. در طول سه دهه‌ای که بر این ماجرا میگذرد، خاورمیانه و کشورهای مسلمان آسیا و افریقا، صحنه‌ این هماوردی پیروزمندانه است.

فلسطین و انتفاضه‌ اسلامی و قیام دولت فلسطینی و مسلمان، لبنان و پیروزی تاریخی حزب‌الله و مقاومت اسلامی بر رژیم مستکبر و خونخوار صهیونیست؛ عراق و تشکیل دولت مسلمان و مردمی بر ویرانه‌های رژیم ملحد و دیکتاتور صدام؛ افغانستان و هزیمت خفت بار اشغالگران کمونیست و رژیم دست‌نشانده‌ آن؛ شکست و ناکامی همه‌ طرحهای استکباری امریکا برای سیطره بر خاورمیانه؛ گرفتاری و آشفتگی علاج‌ناپذیر در درون رژیم غاصب صهیونیست؛ فراگیر شدن موج اسلام‌خواهی در بیشتر یا همه‌ کشورهای منطقه و بویژه در میان جوانان و روشنفکران؛ پیشرفت شگفت‌آور علمی و فناوری در ایران اسلامی به رغم تحریم و محاصره‌ اقتصادی؛ شکست جنگ‌افروزان در امریکا در عرصه‌ سیاسی و اقتصادی؛ احساس هویت و تشخص در اقلیت‌های مسلمان در بیشتر کشورهای غربی؛ همه و همه نشانه‌های آشکار پیروزی و پیشروی اسلام در هماوردی با دشمنان در این قرن یعنی قرن پانزدهم هجری است.

برادران و خواهران! این پیروزی‌ها یکسره محصول جهاد و اخلاص است. آنگاه که صدای خدا از حلقوم بندگان خدا به گوش رسید؛ آنگاه که همت و نیروی مجاهدان راه حق به میدان آمد؛ و آنگاه که مسلمان به عهد و قرار خود با خدا عمل کرد، خدای علیّ قدیر نیز وعده‌ی خود را محقق ساخت و مسیر تاریخ عوض شد:« أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُم‏» «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ » «ً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیز» «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأَْشْهادُ»

این هنوز آغاز راه است. ملت‌های مسلمان هنوز گردنه‌های دشواری بر سر راه دارند. عبور از این گردنه‌ها نیز جز با ایمان و اخلاص، جز با امید و جهاد، جز با بصیرت و صبر، میّسر نخواهد گشت. با یأس و منفی‌بافی، با بی‌تفاوتی و بی‌همتی، با بی‌صبری و شتابزدگی، با بدگمانی به صدق وعده‌ الهی، این راه طی نخواهد شد.

دشمن زخم‌خورده همه‌ توان خود را به میدان آورده و خواهد آورد. باید هوشیار و خردمند و شجاع و فرصت‌شناس بود؛ در این صورت همه‌ تلاش دشمن ناکام خواهد ماند. در این سی‌سال هم دشمن یعنی عمدتاً امریکا و صهیونیسم با همه‌ توانی که میتوانستند به کار برند در میدان بودند، ولی ناکام ماندند. آینده هم نیز چنین خواهد بود.

انشاالله شدت عمل دشمن غالباً نشانه‌ ضعف و بی‌تدبیری اوست. به صحنه‌ فلسطین و بویژه غزه بنگرید. حرکات بیرحمانه و دژخیمانه‌ دشمن در غزه که نظیر آن در تاریخ ظلم‌های بشری کمتر دیده شده است، نشانه‌ ضعف او در فائق آمدن بر اراده‌ مستحکم آن مردان و زنان و جوانان و کودکانی است که با دست خالی،‌ در برابر رژیم غاصب و پشتیبانش یعنی ابرقدرت امریکا ایستاده و خواسته‌ آن‌ها را که رویگردانی از دولت حماس است زیر پای خود افکنده‌اند. درود خدا بر آن ملت مقاوم و بزرگ. مردم غزه و حکومت حماس این آیات جاودانه‌ قرآن را معنی کردند:

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأَْمْوالِ وَ الأَْنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ *الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ *أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» و «لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُْمُورِ».

پیروز نهائی در این کارزار حق و باطل، جز حق نیست و این ملت مظلوم و صبور فلسطین است که سرانجام بر دشمن پیروز خواهد شد «وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً » همین امروز هم علاوه‌بر ناکامی در شکستن مقاومت فلسطینیان، در عرصه‌ سیاسی با دروغ در آمدن داعیه‌های آزادی‌طلبی و دموکراسی‌خواهی و شعار حقوق‌بشر، شکست سختی بر آبروی رژیم امریکا و بیشتر رژیم‌های اروپائی وارد آمده است که به این زودی قابل جبران نخواهد بود.

رژیم بی‌آبروی صهیونیستی از همیشه روسیاه‌تر و برخی رژیم‌های عربی نیز در این امتحان عجیب، بازنده‌ تتمه‌‌ آبروی نداشته‌ خودند.

وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. والسلام علی عبادالله الصالحین

سیّدعلی حسینی خامنه‌ای
4ذی‌حجةالحرام 1429
13 آذر 1387

سیاست قرآن بر نیزه کردن

 

سیاست قرآن بر نیزه کردن سیزده قرن است که کم و بیش میان مسلمین رایج است . مخصوصا هر وقت مقدس مابان و متظاهران زیاد مى شوند و تظاهر به تقوا و زهد بازار پیدا مى کند , سیاست قرآن بر نیزه کردن از طرف استفاده چى ها رایج مى گردد . درسهائى که از اینجا باید آموخت :

الف - درس اول اینست که هر وقت جاهلها و نادانها و بى خبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سمبل مسلمان عملى بدانند وسیله خوبى به دست زیرکهاى منفعت پرست مى افتد .

این زیرکها همواره آنها را آلت مقاصد خویش قرار مى دهند و از وجود آنها سدى محکم جلو افکار مصلحان واقعى مى سازند . بسیار دیده شده است که عناصر ضد اسلامى رسما از این وسیله استفاده کرده اند یعنى نیروى خود اسلام را علیه اسلام به کار انداخته اند . استعمار غرب تجربه فراوانى در استفاده از این وسیله دارد و در موقع  خود از تحریک کاذب احساسات مسلمین خصوصا در زمینه ایجاد تفرقه میان مسلمین بهره گیرى مى نماید . چقدر شرم آور است که مثلا مسلمان دلسوخته اى درصدد بیرون راندن نفوذ خارجى برآید و همان مردمى که او مى خواهد آنها را نجات دهد با نام و عنوان دین و مذهب سدى در مقابل او گردند . آرى اگر توده مردم جاهل و بى خبر باشند و منافقان از سنگر خود اسلام استفاده مى نمایند . در ایران خودمان که مردم افتخار دوستى و ولایت اهل بیت اطهار را دارند , منافقان از نام مقدس اهل بیت و از سنگر مقدس( ولاء اهل بیت) سنگرى علیه قرآن و اسلام و اهل البیت به نفع یهود غاصب مى سازند و این , شنیع ترین اقسام ظلم به اسلام و قرآن و پیغمبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار است . رسول اکرم فرمود :

| انى ما اخاف على امتى الفقر و لکن اخاف علیهم سوء التدبیر | .

( من از هجوم فقر و تنگدستى بر امت خودم بیمناک نیستم . آنچه از آن بر امتم بیمناکم کج اندیشى است . آنچه فقر فکرى بر امتم وارد مى کند فقر اقتصادى وارد نمى کند) .

ب - درس دوم اینست که باید کوشش کنیم طرز استنباط مان از قرآن صحیح باشد . قرآن آنگاه راهنما و هادى است که مورد تدبیر صحیح واقع شود , عالمانه تفسیر شود , از راهنمائیهاى اهل قرآن که راسخین در علم قرآنند بهره گرفته شود . تا طرز استنباط ما از قرآن صحیح نباشد و تا راه و رسم استفاده از قرآن را نیاموزیم از آن بهره مند نخواهیم گشت . سودجویان و یا نادانان گروهى قرآن را  مى خوانند و احتمال باطل را دنبال مى کنند همچنان که از زبان نهج البلاغه شنیدید آنها کلمه حق را مى گویند و از آن باطل را اراده مى کنند . این , عمل به قرآن و احیاء آن نیست بلکه اماته قرآن است . عمل به قرآن آنگاه است که درک از آن درکى صحیح باشد .

قرآن همواره مسائل را به صورت کلى و اصولى طرح مى کند ولى استنباط و تطبیق کلى بر جزئى بسته به فهم و درک صحیح ماست . مثلا در قرآن ننوشته در جنگى که در فلان روز بین على و معاویه در مى گیرد حق با على است . در قرآن همین قدر آمده است که :

و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله  ( 1 ) .

( اگر دو گروه از مؤمنان کارزار کردند , آشتى دهید آنان را و اگر یکى بر دیگرى سر کشى و ستمگرى کند با آنکه ستمگر است نبرد کنید تا به سوى فرمان خدا برگردد) . 

این قرآن و طرز بیان قرآن . اما قرآن نمى گوید در فلان جنگ فلان کس حق است و دیگرى باطل .

قرآن یکى یکى اسم نمى برد , نمى گوید بعد از چهل سال یا کمتر و یا بیشتر مردى به نام معاویه پیدا مى شود و با على جنگ مى کند شما به نفع على وارد جنگ شوید . و نباید هم وارد جزئیات بشود .

قرآن نباید موضوعات را شماره کند و انگشت روى حق و باطل بگذارد . چنین چیزى ممکن نیست . قرآن آمده است تا جاودانه بماند پس باید اصول و کلیات را روشن کند تا در هر عصرى باطلى رو درروى حق قرار مى گیرد مردم با معیار آن کلیات عمل کنند . این دیگر وظیفه خود مردم است که با ارائه اصل (  و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا) . . . چشمشان را باز کنند و فرقه طاغى را از فرقه غیر طاغى تشخیص دهند و اگر واقعا فرقه سرکش دست از سرکشى کشید بپذیرند و اما اگر دست نکشید و حیله کرد و براى اینکه خود را از شکست نجات دهد تا فرصت جدیدى براى حمله به دست  آورد و دوباره سرکشى کند و به ذیل آیه که مى فرماید :

( فان فائت فاصلحوا بینهما ) متمسک شود , حیله او را نپذیرند .

تشخیص همه اینها با خود مردم است . قرآن مى خواهد مسلمانان رشد عقلى و اجتماعى داشته باشند و به موجب همان رشد عقلى مرد حق را از غیر مرد حق تمیز دهند . قرآن نیامده است که براى همیشه با مردم مانند ولى صغیر با صغیر عمل کند , جزئیات زندگى آنها را با قیمومیت شخصى انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه حسى تعیین نماید .

اساسا شناخت اشخاص و میزان صلاحیت آنها و حدود شایستگى و وابستگى آنها به اسلام و حقایق اسلامى خود یک وظیفه است و غالبا ما از این وظیفه  خطیر غافلیم .

على علیه السلام مى فرمود :

| انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى ترکه | ( 1 ) .

( هرگز حق را نخواهید شناخت و به راه راست پى نخواهید برد مگر آن کس که راه راست را رها کرده بشناسید) .

یعنى شناخت اصول و کلیات به تنهائى فائده ندارد تا تطبیق به مصداق و جزئى نشود , زیرا ممکن است با اشتباه درباره افراد و اشخاص و با نشناختن مورد , با نام حق و نام اسلام و تحت شعارهاى اسلامى بر ضد اسلام و حقیقت و به نفع باطل عمل کنید .

در قرآن ظلم و ظالم و عدل و حق آمده است اما باید دید مصداق آنها کدام است ؟ ظلمى را حق , و حقى را ظلم تشخیص ندهیم و بعد به موجب همین کلیات و به حکم قرآن - به خیال خودمان - سر عدالت و حق را نبریم . 

 

پی نوشت: 

1-   ۱- سوره حجرات , آیه 9 . 

  ۲2۲- نهج البلاغه , خطبه 147 .

منبع: جاذبه و دافعه على علیه السلام، مرتضی مطهری

زمزم هدایت ملت ها

 
ششم ذیحجه سالروز کشتار زائران بیت الله الحرام توسط مزدوران آمریکای جنایتکار در مکه مکرمه می باشد.  
 
آمریکای جنایتکار که از یکسو اعتبار و آبروی خویش را در اثر حملات و موضع گیری های سازش ناپذیر انقلاب اسلامی از دست می داد و از سویی دیگر ترفندها و توطئه هایش را علیه این نهضت الهی بی ثمر و بی نتیجه می یافت همچون مار زخمی درپی یافتن فرصتی بود تا از انقلاب اسلامی و پیروان راستین و فداکارش « انتقام » بگیرد و بدین وسیله مرهمی بر زخمهای عمیق و چرکین و دردآلودش بنهد.
موسم حج و برگزاری کنگره عظیم اسلامی زائران خانه خدا و تظاهرات پرشور حجاج ایرانی فرصت مناسبی برای شیطان بزرگ فراهم آورد تا هم عطش انتقامجویی اش را فرو نشاند و هم با کشتار و خونریزی و ایجاد خوف و وحشت فریادهای رهایی بخش اهل حق را در گلوها خفه کند و از احساسات و مبارزات ضدآمریکایی در منطقه بکاهد.
فاجعه جانگداز کشتار حجاج بیت الله الحرام توسط وهابیان آل سعود را چه می توان نام نهاد و چه فلسفه و انگیزه ای باید برایش قائل شد جز اینکه این عمل سبعانه را « انتقام » آمریکا و عواملش از انقلاب اسلامی نامید.
حجاج قهرمان ایرانی به همراه برخی از حجاجی که از سایر کشورها به صفوف مسلمانان ایرانی پیوسته بودند راهپیمایی عظیم برائت از مشرکین را در روز جمعه نهم مرداد آغاز کردند. دراین راهپیمایی باشکوه حجاج بیت الله الحرام از آمریکا و شوروی و اسرائیل و همه کافرین و مشرکین اعلام برائت نموده مسلمانان سراسر جهان اسلام را به اتحاد و یکپارچگی جهت مبارزه بی امان با سلطه قدرتهای شیطانی که در راس آنان شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار قرار داشت دعوت نمودند.
راهپیمایان پس از استماع پیام تاریخی رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی « قدس سره » با شعار « الله اکبر » و « لااله الاالله » و « مرگ بر آمریکا » برای ادای فریضه مغرب روانه حرم شدند. پس از طی مسافتی راه در حالی که در جلوی جمعیت عظیم راهپیمایان زنان و معلولین انقلاب در حال حرکت بودند ستونهایی از نظامیان آل سعود هویدا شدند. لحظه ای بعد مزدوران آمریکا در لباس نظامیان آل سعود به طرف صفوف حمله کردند و با « باتون » بر سر و روی حجاج بی گناه کوبیدند.
اینان از یک طرف و مزدوران دیگر نیز از بالای پله ها و ساختمانها سنگ و آجر و شیشه و بلوک سیمانی بر سر و روی مردم می ریختند. پس از آنکه شلیک گازهای سمی و خفه کننده شروع شد و بدنبال آن رگبار گلوله ها به قصد کشتن راهپیمایان برائت از مشرکین سرازیر شد و پیکرهای پاک انسانهایی که جرمشان اعلام برائت و بیزاری از آمریکا و اسرائیل و ایادی ناپاکشان بود درخاک و خون غلتیدند.   
 
                                                

زنان بی گناه ما چادر از سرشان افتاده بود و در زیردست و پا له می شدند و با گازهای خفه کننده و رگبار گلوله ها شربت شهادت می نوشیدند.
این جنایتکاران حتی به آمبولانسهای حامل مجروحین نیز یورش می بردند و مانع جمع آوری مجروحین می شدند.
جنایات آمریکا در جمعه خونین مکه آنقدر فجیع بود که جز باقی گذاشتن لکه های ننگ ابدی در صفحات تاریخ و فضاحت و رسوایی نزد همه ملت ها اثری از خویش باقی نگذاشت .
بدون شک یکی از ابعاد بسیار بزرگ و دردناک حادثه خونین شکسته شدن حرمت خانه خدا بدست آل سعود بود که باید اذعان داشت داغ و درد آن بسیار سوزناک تر از غم از دست دادن عزیزانمان دراین حادثه بود. زیرا در قرآن کریم کعبه معظمه بعنوان بیتی یاد شده که زائران آن باید از احترام خاص برخوردار باشند و حرمت آنان شکسته نشود. چنانکه خداوند می فرماید :
ای اهل ایمان حرمت شعائر خدا (یعنی مناسک حج ) و ماه حرام را نگاه دارید و معترض هدی و قلائد (یعنی قربانیهای حاجیان چه علامت قربانی به گردن آن باشد یا نباشد) نشوید و نیز تعرض زوار خانه محترم خدا را که در طلب فضل خدا و خشنودی او آمده اند حلال نشمارید . (سوره مائده آیه ۲ )
و نیز در قرآن کریم کعبه و مسجدالحرام جای امن برای شهری و روستایی و دور و نزدیک قرار داده شده و به کسانی که بخواهند اراده ظلم و تعدی دراین مرکز قداست کنند وعده عذاب الهی داده شده است چنانکه خداوند می فرماید :
آنان که به خدا کافر شده و مردم را از راه دین خدا منع می کنند و نیز از مسجدالحرامی که ما حرمت احکامش را برای اهل آن شهر و بیابان نشینان یکسان قرار دادیم مانع مردم می شوند و کسی که در آنجا اراده الحاد و تعدی کرده و به مردم ظلم و ستم کند همه را (به کیفر کفر و ظلمشان ) عذاب دردناک می چشانیم . (سوره حج آیه ۲۵ )
با این وصف وهابیان آل سعود علاوه بر کشتار انسانهای بی گناه به شکستن حرمت و قداست حرم نیز آلوده و معذب و گرفتارند و براستی که این جنایت هرگز فراموش نمی شود و مسلمانان در غم آن آرام نخواهند گرفت .
این سخنان دردناک رهبر کبیر انقلاب رضوان الله تعالی علیه است که دراین حزن و اندوه سنگین و بزرگ آرامش خویش را از دست داده است :
بارالها تو خود شاهدی که دراین سال ما جانبازان و مهاجران و مجاهدانی داشتیم که به سوی تو و بسوی خانه امن تو که از صدر خلقت تاکنون مامن هر موجودی بوده است هجرت کردند و در پیش چشمان حیرت زده مسلمانان کشورهای جهان بدست پلید آمریکا که از آستین آل سعود بدر آمده است به خاک و خون کشیده شدند و در آستانه عاشورای ولی الله الاعظم (سلام الله علیه ) عاشورایی دیگر با ابعاد مختلف در جوار تو و خانه امن تو در جمعه خونین پدید آوردند که ای کاش نبودم تا آنرا ببینم و یا بشنوم نه برای شهادت عزیزانی مجاهد و مهاجر که شهادت امری است که آرزوی عزیزان ماست و شهدی است آشنا برای زنان و مردان و کودکان ما که در یورشهای مغولانه صدام عفلقی شدیدتر و فجیع تر آنرا چشیده اند و دیده ایم بلکه برای مصیبتی است که نه تنها برای پیغمبر اسلام (صلوات الله علیه ) که برای تمامی انبیا و مرسلین از آدم تا خاتم پیش آمد. بفرمان کاخ سیاه بدست ناپاک آل سعود این شقی ترین جانیان عصر بالاترین مقام مقدس الهی شکسته شد.
مسئله حجاز ابعاد مختلف دارد منتهی بزرگترین بعدش همین است که احترام یک محل مقدس از بین رفت و مسلمین ساکت نخواهند نشست بعدها.
مسئله حجاز مسئله ای است که ما باز خواب هستیم دنیا هم باز خواب است که چه شد. مسئله حجاز مسئله بزرگترین مقامات قدس اسلامی و دنیائی شکسته شد. کعبه احترامش پیش ما تنها نیست پیش مسلمانان تنها نیست کعبه را همه ملل محترم می شمارند همه مللی که به دین اعتقاد دارند. کعبه کعبه ای است که از زمان اول خلقت محترم بوده است .
من واقعا در مسائل خیلی تحمل داشته ام در مسائل جنگ در همه اینها تحمل داشتم اما این بی تحمل کرده مرا مسئله غیر از این مسائل است ...
حادثه هولناک و غم انگیز جمعه خونین حج اگر چه دلها را سوزاند و جهان اسلام را در ماتمی بزرگ فرو برد لکن همچنانکه در طول تاریخ همواره جنایات دشمنان اسلام عاملی بوده است برای تقویت و تبلیغ ارکان دین مبین حادثه مزبور نیز وسیله ای شد برای تبلیغ و ترویج اسلام ناب محمدی و ابطال اسلام آمریکائی .
حضرت امام خمینی قدس سره درباره اثر خون پاک شهدای جمعه خونین مکه در افشا چهره باطل و اثبات حق چنین فرمودند :
« ... اگر از صدها وسیله تبلیغاتی استفاده می کردیم و اگر هزاران مبلغ و روحانی را به اقطار عالم می فرستادیم تا مرز واقعی بین اسلام راستین و اسلام آمریکائی و فرق بین حکومت عدل و حکومت سرسپردگان مدعی حمایت از اسلام را مشخص کنیم به صورتی چنین زیبا نمی توانستیم و اگر می خواستیم پرده از چهره کریه دست نشاندگان آمریکا برداریم و ثابت کنیم که فرقی بین محمدرضا خان و صدام آمریکائی و سران حکومت مرتجع عربستان در اسلام زدایی و مخالفتشان با قرآن نیست و همه نوکر آمریکا هستند و مامور خراب کردن مسجد و محراب و مسئول خاموش نمودن شعله فریاد حق طلبانه ملتها باز به این زیبائی میسر نمی گردید. و همچنین اگر می خواستیم به جهان اسلام ثابت کنیم که کلیدداران کنونی کعبه لیاقت میزبانی سربازان و میهمانان خدا را ندارند و جز تامین آمریکا و اسرائیل و تقدیم منافع کشورشان به آنان کاری از دستشان برنمی آید بدین خوبی نمی توانستیم بیان کنیم و اگر می خواستیم به دنیا ثابت کنیم حکومت آل سعود این وهابی های پست بی خبر ازخدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفته اند به این اندازه که کارگزاران ناشی و بی اراده حاکمیت سعودی دراین قساوت و بی رحمی عمل کرده اند موفق نمی شدیم و حقا که این وارثان « ابی سفیان » و « ابی لهب » و این رهروان راه « یزید » روی آنان و اسلاف خویش را سفید کرده اند.
بدون شک آثار و برکات خون شهدای فاجعه جانگداز مکه در آنچه ذکر شد خلاصه نمی گردد بلکه به قول امام راحلمان :
خونی که از دل اقیانوس بزرگ ملت ما بر سرزمین حجاز جاری شده است زمزم هدایتی برای تشنگان سیاست ناب اسلام گردیده است که ملتها و نسل های آینده از آن سیراب و ستمکاران در آن غرق و هلاک می شوند.
به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی

سید جمال الدین اسد آبادی

ظهور سید جمال الدین اسد آبادی در اوایل قرن چهاردهم هجری به دنبال بحران خلافت تزلزل قدرت سیاسی و قدرتمند شدن موضع اصولیها در حوزه های علمیه صورت می گیرد.

عوامل انحطاط مسلمین از دیدگاه سید جمال الدین دوری از عقل و یونانی زدگی و تقلید است. وی تفکر فلسفی یونان را التقاطی از عقاید بت پرستانه همراه با مباحث عقلی می داند.

بحران خلافت در آغاز قرن نوزدهم، مهمترین مساله ای بود که ذهن اندیشمندان را به خود جلب کرد. موج جدیدی که در بین اقشار مختلف اجتماعی ایجاد شد به ضرورت اصلاحات و جایگزینی قانون در جامعه معتقد گردید.

نگرانی عمده اندیشه گران مسلمان در آغاز قرن نوزدهم به مسایلی نظیر زوال و انحطاط مسلمین، ضرورت پیشرفت، ترقی و بهره گیری از تمدن غرب و یا عدم بهره گیری از آن، مبارزه با دولتهای استعمارگر و ضرورت برپایی و تأسیس نظامهای سیاسی و اقتصادی سالم مواردی است که ذهن اندیشمندان اسلامی را به خود معطوف داشته بود. از دیدگاه علما، دین به تمامی مسایل گذشته، حال و آینده انسان پاسخ داده است.

یکی از بحرانهای دولتهای مسلمان در آغاز قرن 14 ه.ق بحران مشروعیت بوده است. مشروعیت دولتها به دلیل ادامه روشهای قرون وسطایی زیر سوال بود، بخشهای زیادی از جامعه تحت سلطه دولت قرار داشته و نهادهای مختلف اجتماعی خود را با نظم سنتی که شاه در رأس امور آن قرار داشت کم کم ناهماهنگ می یافتند.

ظهور سید جمال الدین اسد آبادی در شرایطی بود که جامعه به برخی از نقاط عطف خود رسید. از دیدگاه تفکر مذهبی، جدال اصولیون با اخباریون مراحل نهایی خود را طی کرد. اصولیها با وجود شخصیت قدرتمندی همچون شیخ مرتضی انصاری به توفیقاتی رسیدند. یکی از این توفیقات رواج آزاد اندیشی بود که در حوزه های علمیه بسط و گسترش یافت، بحث و گفتگو درباره مباحث دینی و قدرتمندی نهاد اجتهاد، روحانیت را وارد عرصه نوینی از حیات فکری و عملی خود ساخت. سید جمال الدین در این ایام، یکی از بهترین شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود.

تحلیل افکار و آرای سید جمال الدین با توجه به نقش فعالی که وی در بیدارگری مسلمانان داشته، از اهمیت خاصی برخوردار است. حضور او در آغاز این راه، برای سالهای بعدی تعیین کننده است. تحلیل از وی در واقع بررسی بخش مهمی از یک جریان مذهبی است که نسبت به مسایل و مشکلات متعدد جامعه اسلامی واکنش نشان داده است. در سالهای اخیر همراه با اوج گیری نهضتهای اسلامی، سید جمال و میراث فکری او پیش از بیش مورد توجه قرار گرفته است. تا جایی که او در میان توده های مسلمان تبدیل به یکی از چهره های افسانه ای مبارزه علیه غرب شده است. جهان اسلام در بخش مهمی از حرکت اسلامی خود از این میراث سود جسته است. این میراث را می توان چنین بر شمرد: "اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان و تأمین نیرومندی و پیشرفت آنان، مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشه نشینی و بی جنبشی، بازگشت به منابع اصلی فکری اسلام، تفسیر عقلی تعالیم اسلام و فراخواندن مسلمانان به یاد گرفتن علوم نو، مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و فکری مسلمانان."  

                                                      تصویر:S. J. al-Afghani.jpg

از سید جمال الدین نوشته های زیادی در دست نیست. زندگی پنجاه و هشت ساله وی در دوران فعالیتهای سیاسی و مسافرت و تبعید سپری شد. فعالیتهای متعدد او در کشورهای افغانستان، هندوستان، مصر، ایران، عثمانی، انگلستان و فرانسه از وی چهره ای جهانی ساخت. بیشتر کوشش او در دوران مبارزاتش صرف کارهای عملی گردید. نوشته های اندکی که از وی باقی مانده محصول دوره هایی کوتاه از مبارزات او است که یا به علت تبعید اجازه فعالیتهای سیاسی محض را نداشته و یا جز نوشتن راه دیگری برای ادامه مبارزاتش نبوده است. اکثر نوشته هایی که از سید باقی مانده، مربوط به نامه هایی است که او به سران کشورها، روحانیون، دوستان و نوشته است.

سیر زندگی سید جمال الدین اکنون تا حدودی مبهم و برخی از مسائل زندگی وی مورد اختلاف پژوهشگران می باشد. مثلاً اینکه او ایرانی بوده است یا اهل افغانستان، یکی از مسایل مبهمی است که تحقیق درباره او را دشوار می سازد. گرچه حکم درباره ملیت وی، با توجه به اینکه خود نیز چندان مایل به اینکار نبوده، جای تامل و درنگ دارد. او خود را از لحاظ فکری متعلق به هیچ سرزمین و طایفه ای نمی دانسته و از این قیود آزاد بوده، وی در سفرهای دور و دراز خود در پی مقصود واحدی بوده است. آن مقصود عبارت از آزادی و سر بلند کردن مسلمانان بوده و در این راه از هیچگونه فداکاری و کوششی خودداری نمی کرد.

سید جمال الدین اسامی متعددی داشته و در هر مملکتی که می رفته با توجه به روحیات مردم آنجا، پسوندی را به اسم خود می افزود. او به نامهای گوناگونی چون حسینی، افغانی، کابلی، استامبولی، اسد آبادی و در همه جا ظاهر می شده است.

پیش از آنکه عقاید سید جمال الدین در مورد اتحاد اسلام مورد بررسی قرار گیرد، ذکر یک نکته دیگر لازم است، بررسی آرا و افکار او به منظور تعیین جایگاه و نقش فکری وی در بیدارگری مسلمانان به کار می رود. این تحلیل عمدتاً معطوف به تفکرات وی در زمینه مشکلات مسلمین و اتحاد اسلام است. آن چیزی که درباره شخصیت سید جمال جالب توجه است، عزم و اراده ای است که او در مبارزاتش از آن برخوردار بود. او به هرجا که می رفت جمعی را شیفته خود می ساخت. قدرت سخنوری و سحر بیانی که در کلمات آتشین وی بود، جمع مرده ای را حیات و نشاط دوباره می بخشید. محمد عبده، یار وفادارش که خود یکی از مصلحین بزرگ مصر است در نامه ای به وی می نویسد: "از سوی تو به من حکمتی رسیده است که با آن دلها را منقلب می کنم و عقول را در می یابم و در خاطره های مردم تصرف می کنم روح حکمت تو مردگان ما را زنده کرد و عقلهای ما را روشن ساخت. ما برای تو اعدادیم و تو واحدی، ما مخفی و تو آشکار. عکس روی تو را من قبله نمازم گذارده ام و آن را ناظر اعمال و کردار خود قرار داده ام."

علاوه بر این سید جمال دارای نبوغی فوق العاده بود. وی به چند زبان خارجی کاملاً مسلط بود و می توانست علاوه بر زبان فارسی به زبان عربی، ترکی، انگلیسی و فرانسه سخن بگوید. از میان آثار قلمی به جا مانده از سید مقالات "چرا اسلام ضعیف شد"، "لکچر در تعلیم و تربیت"، "فواید فلسفه" و "پاسخ به ارنست رنان" برای شناخت مواضع سید جمال در مورد علل انحطاط و عقب ماندگی مسلمانان و رهنمودهای وی برای پیشرفت و اتحاد جهان اسلام حائز اهمیت است. مقاله "چرا اسلام ضعیف شد" به تحلیل عقب ماندگی مسلمانان می پردازد. این مقاله اخیرا به همت دکتر عبدالهادی حائری به چاپ رسیده است.

این مقاله به کراّت و البته نه به صورت کامل در روزنامه های تذکر و حبل المتین و مقالات جمالیه چاپ شده است. یکی از دلایل در چاپ مکرر این مقاله خصوصاً در دوره انقلاب مشروطیت ایران، این بود که علما و رهبران مذهبی مشروطه از مفاد این مقاله به نوعی در تایید نقش خویش در مشروطیت سود می جستند.

مقاله "در تعلیم و تربیت" متن سخنرانی است که به تاریخ 8 نوامبر 1872 روز پنج شنبه در آلبرت هال کلکته ایراد شده است. مقاله "فواید فلسفه" نیز برای دومین بار در هندوستان در شماره دهم مجله معلم شفیق در ماه اوت 1881 میلادی به چاپ رسید.

"پاسخ به ارنست رنان" جوابیه ای است از سید جمال به این نویسنده فرانسوی که در تاریخ 1300 قمری کنفرانسی تحت عنوان "اسلام و علم" ارائه داد بر این مبنا که: اولاً تمدن اسلامی تمدن غربی نیست، بلکه این تمدن دارای روح غیر عربی خصوصاً ایرانی است. ثانیاً دین اسلام ذاتاً مخالف علم و فلسفه است و ثالثاً روح اعراب ذاتاً از فلسفه به دور است. سید جمال در این پاسخ ضمن پذیرفتن برخی از انتقادات رنان، به تفکیک دیانت واقعی از دیانت تحریف شده می پردازد. بیان مشکلات مسلمین و چاره جوییهایی که در این باره می توان ارایه داد، مفاد پاسخ وی به رنان را شامل می شود.

امید سید جمال در این نامه به این است که روزی مسلمانان از زیر یوغ بندگی "دین خرافی" آزاد شوند. دینی که مراد وی است، مجموعه باورها و پندارهای خرافی است که اسلام اصیل را در بند خود محصور ساخته است. وی رسیدن مسلمانان به پیشرفت و ترقی را در کشف و شناخت دیانت واقعی می داند. در مقاله "چرا اسلام ضعیف شد" سید جمال به بررسی عظمت و سپس انحطاط مسلمانان می پردازد. از دیدگاه وی آنچه باعث عظمت و قدرت مسلمانان در گذشته شده بود، اقتدا و پیروی آنان از قرآن کریم بود. معجزه ای که از اعراب بدوی، جنگجویان سلحشوری ساخت. ایمانی که "مشتی اعراب بی سامان ارکان دُوَل عظیمه را متزلزل نموده و نام و نشانشان را از  صفحه عالم محو کردند".

آنچه که موجب پیشرفت و ترقی ناگهانی مسلمانان شد، امید و ایمان به مکتبی بود که آن مکتب مانند راهنمای دایمی و ابدی امت مسلمان را هدایت کرده و مژده فتح و پیروزی را به مسلمانان داده است. وسعت و گستردگی امپراطوری عباسی، از دیدگاه او، یادآور عظمت و شکوه مسلمانان بود. این امپراطوری با هراس بر دل "رومانیون" نفوذی در تمام بلاد اسلام داشت که "در هیچ تاریخی نظیرش دیده نشد."

بنابراین آنچه مبدأ خودآگاهی در میان اعراب شد ایمان به آن "گرامی نامه" یعنی قرآن بود. قرآن هر آنچه را که به کار مسلمانان می خورد در دورن خود داشت. مجموعه ای از معارف و راهنمای عقل و معلم حکمت مسلمانان. "چرا دین اسلام ضعیف شد" پاسخی به دلایل انحطاط مسلمین است. وی دو عامل را به عنوان عوامل مهم در ضعف دین اسلام بر می شمارد: 1.دوری از عقل و یونانی زدگی  2. تقلید. قرآن همانگونه که نخستین معلم حکمت برای مسلمانان بود از نظر او آخرین معلم حکمت نیز به شمار می آمد.

دوره ای که مسلمانان با تفکر فلسفی یونان آشنا می شوند شروع دوران انحطاط و دوری از عقل است. سید تفکر فلسفی یونانی را ماهیتاً مشحون از "کفر و زندقه و الحاد و التقاطی از عقاید صائبین و پرستش الهه های متعدد با کتب فلسفی یونانی" می داند. علت اساسی در انحراف مسلمین از عقل، متاثر شدن آنان از تفکر یونانی زدگی و تقلیدی است که گرفتار آن آمده اند.

"وجه اول آن است که مطالب مندرج در آن کتب چنانچه فی نفس الامر و الواقع و در نزد حکمای یونان بود بر ما آشکار نگردید بلکه حکمای مسلمین آنها را به زیور کمال و حلیه عصمت از خطا به ما جلوه دادند و ابواب چون و چرا را بر روی اذهان صافیه بستند و سببش این بود که آنها اعتقاد داشتند بر اینکه اغریقین و رومانیین همگی صاحب عقل مطلق و ارباب ملکات مقدسه هستند و لهذا اقوال آنها را مانند وحی آسمان قبول نمودند تقلید نمودند ".

به این نحو، وی سهروردی و ملاصدرا را جزو کسانی نام می برد که در برخورد با تفکر یونانی تا حدودی دچار اشتباه شده اند. فلسفه ای که سید آن را مفید انگاشته و مقاله "فواید فلسفه" را درباره آن می نویسد: فلسفه ای عاری از تفکر یونانی می باشد و علوم عملی نظیر فیزیک، شیمی و زیست شناسی، مقوم این فلسفه هستند. در دیدگاه سید از کپرنیک، گالیله و کپلر به عنوان قله های این تفکر یاد می شوند. وی بی آنکه بتواند رابطه ای معقول درباره تحول فلسفه غرب از یونان باستان تا اروپای قرن 19 ترسیم نماید، با طرد فلسفه یونانی، فلسفه معاصر خود را می ستاید. وی احتمالاً روش و بینش علمی جدید را که بر مبنای اصالت تجربه بنا نهاده شده، مورد تایید قرار می دهد.

حمله سید جمال به "فلسفه یونانی" شاید حمله ای غیر مستقیم به فلسفه متداول در حوزه جامعه اسلامی آن روزگار بوده است. بعد از پایان دوران طلایی اندیشه و تفکر دراوج تمدن اسلامی، حوزه های فکری با فلسفه گریزی روبرو بوده اند. شاید حمله سید به یونانی زدگی و تقلید، پیامد و واکنش نسبت به همین برخوردهای فکری با فلسفه است از سویی حاکمیت متدلوژی ارسطویی در حوزه های فکری را مانع از ورود اندیشه های فلسفی نوین می داند.

پیشرفت حیرت آوری که غرب در قرون هیجدهم و نوزدهم می کند دلیل دیگری است که سید جمال حکم به بطلان اندیشه فلسفی قدیم می کند. او نقش آداب و آیینها و رسوم مختلف را در دگرگون ساختن محتوی دیانت اسلام مهم دانسته و مقابله با اعتقادات خرافی را که به درون اسلام رخنه کرده، سرلوحه مبارزاتش قرار می دهد. تاکید سید در این راه بر پیروی از سنت فرهنگی اصیل صدر اسلام بود و لذا مسلمانان را به فهم درست قرآن و عمل به دستورات آن فرا می خواند.

از آنجایی که وی فردی عمل گرا بود و به ضرورت تغییر سریع جامعه می اندیشید فرصت لازم را برای درنگ در میدان تفکر و تعقل به دست نیاورد. وی علیرغم تواناییهای منحصر به فردی که داشت نیرویش را معطوف به مسائل سیاسی ساخت.

از نقاط تاریک اندیشه سید جمال، نظراتی است که او درباره فلسفه یونانی دارد، وی میراث فکری یونان باستان را به علت التقاط عقاید بت پرستانه با مباحث عقلی رد می کند. این برخورد وی با فلسفه و بطور کلی با تفکر عقلی یونان باستان جای تامل دارد. وی در این حمله به نظرات غزالی که فلسفه و اهل فلسفه را مورد نکوهش قرار می داده، نزدیک می شود. مخالفت وی با فلسفه یونانی و گرایش وی بر فلسفه معاصر تجربی و علمی در غرب ناشی از تناقض فکری اوست.

نقش فکری سید جمال در تاریخ مبارزات یک صد ساله اخیر محتاج بازنگری جدی می باشد، بازنگری که باید به دور از احساسات و همراه با نقادی و کاوش عقلانی صورت انجام به خود گیرد.

 

   سعید ارموی، شبکه آموزش سیما