اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

مبارزه با عقاید خرافی


                                         شهید مفتح

شهید آیت اللّه مفتح در پی آن بود که مذهب راستین، عقاید درست و بدون بدعت و انحرافات و تحریفات به مردم ارائه گردد:

«نمی‏خواهم دفاع کنم از آن چه که به نام مذهب گفته می‏شود و شکل غلط دارد لکن مذهب به شکل واقعی هم که عامل پاکی، تقوا، درستی، نظام در جامعه است.»

مفتح معتقد است از عوامل مهم که مانع پیشرفت اسلام در دنیای امروز است پاره‏ای موهومات و خرافات می‏باشد که چون ابرهای تیره و تاری جلو درخشندگی نور اسلام را گرفته است، او می‏افزاید یک مسلمان وظیفه شناس و علاقه‏مند در دو جبهه مبارزه می‏کند، یکی در برابر دشمنان مستقیم اسلام و دیگر در مقابل خرافه و اعتقادات موهوم که هر دو مبارزه نیازمند روح قداکاری است، مفتح دعا را سرمایه‏ای ارزنده و از حقایق مسلّم اسلام و قرآن می‏داند که استفاده صحیح و درست از آن، روح و جسم انسان‏ها را به سوی حق تعالی پرورش می‏دهد، وی یادآور می‏شود دعا عامل رشد، تکامل، وسیله عظمت و سربلندی است امّا به دلیل برخی موهومات از این نیروی محرکه در مسیری نادرست استفاده می‏شود و در نتیجه آن سرمایه معنوی از عوامل سقوط و انحطاط تلقی می‏گردد. از عوامل مهم که مانع پیشرفت اسلام در دنیای امروز است پاره‏ای موهومات و خرافات می‏باشد که چون ابرهای تیره و تاری جلو درخشندگی نور اسلام را گرفته است.

                                                                      شهید مفتح 

مفتح در بحثی دیگر، این دیدگاه را مطرح می‏کند که وجود خرافات و برخی باورهای غیر منطقی حربه‏ای به دست دشمنان و فرقه‏های مخالف شیعه که سرمایه‏های معنوی مسلمین را مورد یورش قرار داده‏اند، می‏دهد. یکی از این مسایل زیارت است که مفتح درباره‏اش می‏نویسد:

«زیارت و رفتن کنار قبور بزرگان دین و توسّل (بسیار) مقدّس و محترم است و ما تصور می‏کنیم با کمال دقت فلسفه آن روشن می‏گردد زیرا همان طوری که در دنیای امروز برای اتحاد و روح شهامت و فداکاری در سربازان و پاسداران استقلال و امنیّت قبر سرباز گمنام مورد احترام قرار می‏گیرد و در روز معین بزرگان کشور و سران ارتش در برابر آن قبر می‏ایستند و عرض ادب می‏کنند و نیز آرامگاه رهبران انقلاب‏ها و نهضت‏ها مورد احترام همگان می‏باشد در اسلام نیز به حفظ خاطره‏ها اهمیت فراوان داده(شده است). بیشتر روایات ما درباره زیارت (بارگاه) امام حسین(ع) است و بدیهی است که رفتن کنار قبر آن انسان فداکار، خاطره و قیام و انقلاب و شجاعت آن حضرت را در دل‏ها زنده می‏دارد و درس قیام و فداکاری در برابر اسارت و ستم می‏آموزد، در اینجا باید اعتراف کرد موهوماتی مثل شمع روشن کردن، جیغ کشیدن،بند بستن، قفل گرفتن روی این حقیقت را پوشانیده است ما اگر می‏بینیم که بنی العباس قبر امام حسین(ع) را خراب می‏کردند و از رفتن به زیارت (مرقد آن حضرت) جلوگیری می‏کردند مسلّم برای آن بود که آن‏جا محل اجتماع جان بازان و فداکاران بود نه برای شمع روشن کردن وگریه و...»

سپس آن متفکر شهید به خرافه زدایی رسول اکرم(ص) اشاره دارد:

آخرین فرستاده حق تعالی تلاشی پی گیر برضد شرک و بت پرستی و سایر مظاهر خرافات از خود نشان داد تا موفق شد بشریت را از چنگال اوهام خلاص کند و انسانیت نیمه مرده در حال احتضار را روحی تازه بخشد. آری او بود که بارهای سنگین خرافات را از دوش بشر برداشت و بندهای پندار و اوهام را پاره کرد.

منبع: پاسدار اسلام -> آذر 1386، شماره 312 

به نقل از تبیان

سید جمال الدین اسد آبادی

ظهور سید جمال الدین اسد آبادی در اوایل قرن چهاردهم هجری به دنبال بحران خلافت تزلزل قدرت سیاسی و قدرتمند شدن موضع اصولیها در حوزه های علمیه صورت می گیرد.

عوامل انحطاط مسلمین از دیدگاه سید جمال الدین دوری از عقل و یونانی زدگی و تقلید است. وی تفکر فلسفی یونان را التقاطی از عقاید بت پرستانه همراه با مباحث عقلی می داند.

بحران خلافت در آغاز قرن نوزدهم، مهمترین مساله ای بود که ذهن اندیشمندان را به خود جلب کرد. موج جدیدی که در بین اقشار مختلف اجتماعی ایجاد شد به ضرورت اصلاحات و جایگزینی قانون در جامعه معتقد گردید.

نگرانی عمده اندیشه گران مسلمان در آغاز قرن نوزدهم به مسایلی نظیر زوال و انحطاط مسلمین، ضرورت پیشرفت، ترقی و بهره گیری از تمدن غرب و یا عدم بهره گیری از آن، مبارزه با دولتهای استعمارگر و ضرورت برپایی و تأسیس نظامهای سیاسی و اقتصادی سالم مواردی است که ذهن اندیشمندان اسلامی را به خود معطوف داشته بود. از دیدگاه علما، دین به تمامی مسایل گذشته، حال و آینده انسان پاسخ داده است.

یکی از بحرانهای دولتهای مسلمان در آغاز قرن 14 ه.ق بحران مشروعیت بوده است. مشروعیت دولتها به دلیل ادامه روشهای قرون وسطایی زیر سوال بود، بخشهای زیادی از جامعه تحت سلطه دولت قرار داشته و نهادهای مختلف اجتماعی خود را با نظم سنتی که شاه در رأس امور آن قرار داشت کم کم ناهماهنگ می یافتند.

ظهور سید جمال الدین اسد آبادی در شرایطی بود که جامعه به برخی از نقاط عطف خود رسید. از دیدگاه تفکر مذهبی، جدال اصولیون با اخباریون مراحل نهایی خود را طی کرد. اصولیها با وجود شخصیت قدرتمندی همچون شیخ مرتضی انصاری به توفیقاتی رسیدند. یکی از این توفیقات رواج آزاد اندیشی بود که در حوزه های علمیه بسط و گسترش یافت، بحث و گفتگو درباره مباحث دینی و قدرتمندی نهاد اجتهاد، روحانیت را وارد عرصه نوینی از حیات فکری و عملی خود ساخت. سید جمال الدین در این ایام، یکی از بهترین شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود.

تحلیل افکار و آرای سید جمال الدین با توجه به نقش فعالی که وی در بیدارگری مسلمانان داشته، از اهمیت خاصی برخوردار است. حضور او در آغاز این راه، برای سالهای بعدی تعیین کننده است. تحلیل از وی در واقع بررسی بخش مهمی از یک جریان مذهبی است که نسبت به مسایل و مشکلات متعدد جامعه اسلامی واکنش نشان داده است. در سالهای اخیر همراه با اوج گیری نهضتهای اسلامی، سید جمال و میراث فکری او پیش از بیش مورد توجه قرار گرفته است. تا جایی که او در میان توده های مسلمان تبدیل به یکی از چهره های افسانه ای مبارزه علیه غرب شده است. جهان اسلام در بخش مهمی از حرکت اسلامی خود از این میراث سود جسته است. این میراث را می توان چنین بر شمرد: "اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان و تأمین نیرومندی و پیشرفت آنان، مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشه نشینی و بی جنبشی، بازگشت به منابع اصلی فکری اسلام، تفسیر عقلی تعالیم اسلام و فراخواندن مسلمانان به یاد گرفتن علوم نو، مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و فکری مسلمانان."  

                                                      تصویر:S. J. al-Afghani.jpg

از سید جمال الدین نوشته های زیادی در دست نیست. زندگی پنجاه و هشت ساله وی در دوران فعالیتهای سیاسی و مسافرت و تبعید سپری شد. فعالیتهای متعدد او در کشورهای افغانستان، هندوستان، مصر، ایران، عثمانی، انگلستان و فرانسه از وی چهره ای جهانی ساخت. بیشتر کوشش او در دوران مبارزاتش صرف کارهای عملی گردید. نوشته های اندکی که از وی باقی مانده محصول دوره هایی کوتاه از مبارزات او است که یا به علت تبعید اجازه فعالیتهای سیاسی محض را نداشته و یا جز نوشتن راه دیگری برای ادامه مبارزاتش نبوده است. اکثر نوشته هایی که از سید باقی مانده، مربوط به نامه هایی است که او به سران کشورها، روحانیون، دوستان و نوشته است.

سیر زندگی سید جمال الدین اکنون تا حدودی مبهم و برخی از مسائل زندگی وی مورد اختلاف پژوهشگران می باشد. مثلاً اینکه او ایرانی بوده است یا اهل افغانستان، یکی از مسایل مبهمی است که تحقیق درباره او را دشوار می سازد. گرچه حکم درباره ملیت وی، با توجه به اینکه خود نیز چندان مایل به اینکار نبوده، جای تامل و درنگ دارد. او خود را از لحاظ فکری متعلق به هیچ سرزمین و طایفه ای نمی دانسته و از این قیود آزاد بوده، وی در سفرهای دور و دراز خود در پی مقصود واحدی بوده است. آن مقصود عبارت از آزادی و سر بلند کردن مسلمانان بوده و در این راه از هیچگونه فداکاری و کوششی خودداری نمی کرد.

سید جمال الدین اسامی متعددی داشته و در هر مملکتی که می رفته با توجه به روحیات مردم آنجا، پسوندی را به اسم خود می افزود. او به نامهای گوناگونی چون حسینی، افغانی، کابلی، استامبولی، اسد آبادی و در همه جا ظاهر می شده است.

پیش از آنکه عقاید سید جمال الدین در مورد اتحاد اسلام مورد بررسی قرار گیرد، ذکر یک نکته دیگر لازم است، بررسی آرا و افکار او به منظور تعیین جایگاه و نقش فکری وی در بیدارگری مسلمانان به کار می رود. این تحلیل عمدتاً معطوف به تفکرات وی در زمینه مشکلات مسلمین و اتحاد اسلام است. آن چیزی که درباره شخصیت سید جمال جالب توجه است، عزم و اراده ای است که او در مبارزاتش از آن برخوردار بود. او به هرجا که می رفت جمعی را شیفته خود می ساخت. قدرت سخنوری و سحر بیانی که در کلمات آتشین وی بود، جمع مرده ای را حیات و نشاط دوباره می بخشید. محمد عبده، یار وفادارش که خود یکی از مصلحین بزرگ مصر است در نامه ای به وی می نویسد: "از سوی تو به من حکمتی رسیده است که با آن دلها را منقلب می کنم و عقول را در می یابم و در خاطره های مردم تصرف می کنم روح حکمت تو مردگان ما را زنده کرد و عقلهای ما را روشن ساخت. ما برای تو اعدادیم و تو واحدی، ما مخفی و تو آشکار. عکس روی تو را من قبله نمازم گذارده ام و آن را ناظر اعمال و کردار خود قرار داده ام."

علاوه بر این سید جمال دارای نبوغی فوق العاده بود. وی به چند زبان خارجی کاملاً مسلط بود و می توانست علاوه بر زبان فارسی به زبان عربی، ترکی، انگلیسی و فرانسه سخن بگوید. از میان آثار قلمی به جا مانده از سید مقالات "چرا اسلام ضعیف شد"، "لکچر در تعلیم و تربیت"، "فواید فلسفه" و "پاسخ به ارنست رنان" برای شناخت مواضع سید جمال در مورد علل انحطاط و عقب ماندگی مسلمانان و رهنمودهای وی برای پیشرفت و اتحاد جهان اسلام حائز اهمیت است. مقاله "چرا اسلام ضعیف شد" به تحلیل عقب ماندگی مسلمانان می پردازد. این مقاله اخیرا به همت دکتر عبدالهادی حائری به چاپ رسیده است.

این مقاله به کراّت و البته نه به صورت کامل در روزنامه های تذکر و حبل المتین و مقالات جمالیه چاپ شده است. یکی از دلایل در چاپ مکرر این مقاله خصوصاً در دوره انقلاب مشروطیت ایران، این بود که علما و رهبران مذهبی مشروطه از مفاد این مقاله به نوعی در تایید نقش خویش در مشروطیت سود می جستند.

مقاله "در تعلیم و تربیت" متن سخنرانی است که به تاریخ 8 نوامبر 1872 روز پنج شنبه در آلبرت هال کلکته ایراد شده است. مقاله "فواید فلسفه" نیز برای دومین بار در هندوستان در شماره دهم مجله معلم شفیق در ماه اوت 1881 میلادی به چاپ رسید.

"پاسخ به ارنست رنان" جوابیه ای است از سید جمال به این نویسنده فرانسوی که در تاریخ 1300 قمری کنفرانسی تحت عنوان "اسلام و علم" ارائه داد بر این مبنا که: اولاً تمدن اسلامی تمدن غربی نیست، بلکه این تمدن دارای روح غیر عربی خصوصاً ایرانی است. ثانیاً دین اسلام ذاتاً مخالف علم و فلسفه است و ثالثاً روح اعراب ذاتاً از فلسفه به دور است. سید جمال در این پاسخ ضمن پذیرفتن برخی از انتقادات رنان، به تفکیک دیانت واقعی از دیانت تحریف شده می پردازد. بیان مشکلات مسلمین و چاره جوییهایی که در این باره می توان ارایه داد، مفاد پاسخ وی به رنان را شامل می شود.

امید سید جمال در این نامه به این است که روزی مسلمانان از زیر یوغ بندگی "دین خرافی" آزاد شوند. دینی که مراد وی است، مجموعه باورها و پندارهای خرافی است که اسلام اصیل را در بند خود محصور ساخته است. وی رسیدن مسلمانان به پیشرفت و ترقی را در کشف و شناخت دیانت واقعی می داند. در مقاله "چرا اسلام ضعیف شد" سید جمال به بررسی عظمت و سپس انحطاط مسلمانان می پردازد. از دیدگاه وی آنچه باعث عظمت و قدرت مسلمانان در گذشته شده بود، اقتدا و پیروی آنان از قرآن کریم بود. معجزه ای که از اعراب بدوی، جنگجویان سلحشوری ساخت. ایمانی که "مشتی اعراب بی سامان ارکان دُوَل عظیمه را متزلزل نموده و نام و نشانشان را از  صفحه عالم محو کردند".

آنچه که موجب پیشرفت و ترقی ناگهانی مسلمانان شد، امید و ایمان به مکتبی بود که آن مکتب مانند راهنمای دایمی و ابدی امت مسلمان را هدایت کرده و مژده فتح و پیروزی را به مسلمانان داده است. وسعت و گستردگی امپراطوری عباسی، از دیدگاه او، یادآور عظمت و شکوه مسلمانان بود. این امپراطوری با هراس بر دل "رومانیون" نفوذی در تمام بلاد اسلام داشت که "در هیچ تاریخی نظیرش دیده نشد."

بنابراین آنچه مبدأ خودآگاهی در میان اعراب شد ایمان به آن "گرامی نامه" یعنی قرآن بود. قرآن هر آنچه را که به کار مسلمانان می خورد در دورن خود داشت. مجموعه ای از معارف و راهنمای عقل و معلم حکمت مسلمانان. "چرا دین اسلام ضعیف شد" پاسخی به دلایل انحطاط مسلمین است. وی دو عامل را به عنوان عوامل مهم در ضعف دین اسلام بر می شمارد: 1.دوری از عقل و یونانی زدگی  2. تقلید. قرآن همانگونه که نخستین معلم حکمت برای مسلمانان بود از نظر او آخرین معلم حکمت نیز به شمار می آمد.

دوره ای که مسلمانان با تفکر فلسفی یونان آشنا می شوند شروع دوران انحطاط و دوری از عقل است. سید تفکر فلسفی یونانی را ماهیتاً مشحون از "کفر و زندقه و الحاد و التقاطی از عقاید صائبین و پرستش الهه های متعدد با کتب فلسفی یونانی" می داند. علت اساسی در انحراف مسلمین از عقل، متاثر شدن آنان از تفکر یونانی زدگی و تقلیدی است که گرفتار آن آمده اند.

"وجه اول آن است که مطالب مندرج در آن کتب چنانچه فی نفس الامر و الواقع و در نزد حکمای یونان بود بر ما آشکار نگردید بلکه حکمای مسلمین آنها را به زیور کمال و حلیه عصمت از خطا به ما جلوه دادند و ابواب چون و چرا را بر روی اذهان صافیه بستند و سببش این بود که آنها اعتقاد داشتند بر اینکه اغریقین و رومانیین همگی صاحب عقل مطلق و ارباب ملکات مقدسه هستند و لهذا اقوال آنها را مانند وحی آسمان قبول نمودند تقلید نمودند ".

به این نحو، وی سهروردی و ملاصدرا را جزو کسانی نام می برد که در برخورد با تفکر یونانی تا حدودی دچار اشتباه شده اند. فلسفه ای که سید آن را مفید انگاشته و مقاله "فواید فلسفه" را درباره آن می نویسد: فلسفه ای عاری از تفکر یونانی می باشد و علوم عملی نظیر فیزیک، شیمی و زیست شناسی، مقوم این فلسفه هستند. در دیدگاه سید از کپرنیک، گالیله و کپلر به عنوان قله های این تفکر یاد می شوند. وی بی آنکه بتواند رابطه ای معقول درباره تحول فلسفه غرب از یونان باستان تا اروپای قرن 19 ترسیم نماید، با طرد فلسفه یونانی، فلسفه معاصر خود را می ستاید. وی احتمالاً روش و بینش علمی جدید را که بر مبنای اصالت تجربه بنا نهاده شده، مورد تایید قرار می دهد.

حمله سید جمال به "فلسفه یونانی" شاید حمله ای غیر مستقیم به فلسفه متداول در حوزه جامعه اسلامی آن روزگار بوده است. بعد از پایان دوران طلایی اندیشه و تفکر دراوج تمدن اسلامی، حوزه های فکری با فلسفه گریزی روبرو بوده اند. شاید حمله سید به یونانی زدگی و تقلید، پیامد و واکنش نسبت به همین برخوردهای فکری با فلسفه است از سویی حاکمیت متدلوژی ارسطویی در حوزه های فکری را مانع از ورود اندیشه های فلسفی نوین می داند.

پیشرفت حیرت آوری که غرب در قرون هیجدهم و نوزدهم می کند دلیل دیگری است که سید جمال حکم به بطلان اندیشه فلسفی قدیم می کند. او نقش آداب و آیینها و رسوم مختلف را در دگرگون ساختن محتوی دیانت اسلام مهم دانسته و مقابله با اعتقادات خرافی را که به درون اسلام رخنه کرده، سرلوحه مبارزاتش قرار می دهد. تاکید سید در این راه بر پیروی از سنت فرهنگی اصیل صدر اسلام بود و لذا مسلمانان را به فهم درست قرآن و عمل به دستورات آن فرا می خواند.

از آنجایی که وی فردی عمل گرا بود و به ضرورت تغییر سریع جامعه می اندیشید فرصت لازم را برای درنگ در میدان تفکر و تعقل به دست نیاورد. وی علیرغم تواناییهای منحصر به فردی که داشت نیرویش را معطوف به مسائل سیاسی ساخت.

از نقاط تاریک اندیشه سید جمال، نظراتی است که او درباره فلسفه یونانی دارد، وی میراث فکری یونان باستان را به علت التقاط عقاید بت پرستانه با مباحث عقلی رد می کند. این برخورد وی با فلسفه و بطور کلی با تفکر عقلی یونان باستان جای تامل دارد. وی در این حمله به نظرات غزالی که فلسفه و اهل فلسفه را مورد نکوهش قرار می داده، نزدیک می شود. مخالفت وی با فلسفه یونانی و گرایش وی بر فلسفه معاصر تجربی و علمی در غرب ناشی از تناقض فکری اوست.

نقش فکری سید جمال در تاریخ مبارزات یک صد ساله اخیر محتاج بازنگری جدی می باشد، بازنگری که باید به دور از احساسات و همراه با نقادی و کاوش عقلانی صورت انجام به خود گیرد.

 

   سعید ارموی، شبکه آموزش سیما

 

اگر فردی بخواهد امروز کار کند باید برود سراغ وحدت بشریت

 

آیت‌الله العظمی یوسف صانعی که از شاگردان امام موسی صدر محسوب می‌شود، در سی‌امین سالگرد ربودن امام موسی صدر در گفت‌وگوی تفصیلی با خبرنگار ایسنا به تشریح دیدگاه‌ها و خاطرات خود درباره نگاه، تفکر و جایگاه امام موسی صدر پرداخت.   

آیت‌الله العظمی صانعی با بیان اینکه امام موسی صدر دو خصوصیت و ویژگی داشتند که کمتر فردی از آن ویژگی‌ها برخوردار است به خبرنگار ایسنا گفت: «یکی از این ویژگی‌ها مربوط به تکوین و امور غیر اختیاری است و دیگری هم مربوط به خودشان و از امور اختیاری است. آن‌که مربوط به تکوین و امر غیر اختیاری ایشان است خصوصیت خانوادگی‌اشان است. پدر ایشان مرحوم آیت‌الله العظمی آقای صدر و پدر بزرگشان آسید اسماعیل صدر از مراجع بزرگ و بسیار با فضیلت شیعه بوده‌اند و مرحوم آیت‌الله العظمی آقای صدر، پدر امام موسی صدر که بعد از مرحوم حاج شیخ در کنار مرحوم آقای خوانساری و حجت برای اداره حوزه با هم متحد شدند، کسی بود که وقتی آقای بروجردی به قم آمد، برای اینکه آقای بروجردی را در قم نگه دارند و با ایشان حوزه را حفظ کنند، جای نماز خود را در صحن به آقای بروجردی داد.»  

این مرجع تقلید خاطرنشان کرد: «این اقدام در میان روحانیون و از جهت احترام یک روحانی به روحانی دیگر و زمینه‌سازی برای ماندن آقای بروجردی بسیار مهم بود. آن وقت‌ها پیش نماز بودن در صحن، پستی حساس و سمت بالایی بود و ایشان از این سمت بالای خودش صرف نظر کرد. اگر بخواهیم این مساله را درک کنیم مثل این است که فرض کنیم شخصی در عالی‌ترین مرحله از نظر سیاسی، وقتی متوجه می‌شود کسی بهتر و انفع است، کاری بکند که بگوید او بیاید این کار را در دست گیرد. این درحالی است که امروزه بعضی از ماها حتی کسی که فرضا یک سمت جزئی دارد، حاضر نیست سمت جزئی‌اش را به دیگری بدهد. مرحوم آقای صدر آمد جای نمازش را به ایشان داد و به طوری که من شنیده‌ام در کنارش، امام امت سلام الله علیه زیر پای مرحوم آقای بروجردی عبای خود را به عنوان سجاده پهن کرد. پدر بزرگشان مرحوم آسید اسماعیل صدر از خانواده بسیار با فضیلت و با اهمیتی بودند و از حواشی که مرحوم آسید اسماعیل صدر بر "نجات العباد" دارد معلوم است که ایشان خیلی فقیه و مرجع تقلید محتاط و متقی‌ای بوده است.»

امام موسی صدر بسیار متخلق به اخلاق اسلام بود

وی در بیان مهم‌ترین خصوصیات و ویژگی‌های شخصیتی امام موسی صدر تصریح کرد: «ایشان بسیار متخلق به اخلاق اسلام بود. جاذبه‌ای که در ایشان بود را من در کمتر کسی از بزرگان حوزه در آن زمان می‌دیدم. با اینکه سال‌های اولی بود که به حوزه علمیه قم آمده بودیم و در درس ایشان با رفقا شرکت می‌کردیم اما بسیار انسان متخلقی بود. جاذبه داشت و افراد را به طرف مسایل اسلامی و ارتباط با افراد جذب می‌کرد. در اثر اخلاق پسندیده شده‌اش جاذبه زیادی داشت. عصبانی نمی‌شد و خودخواه و متکبر نبود. انسانی متواضع و بردبار بود، همان خصوصیتی که در عالم و دانشمند باید باشد. در روایات آمده عالم و دانشمند هم باید متواضع باشد و هم بردبار که اگر سخنان نابجایی را افراد گفتند، تحمل کند.»

امام صدر آرزو داشت در حوزه علمیه افراد محقق و با سواد بار بیایند

آیت‌الله صانعی ادامه داد: «ایشان آرزو داشت در حوزه علمیه افراد محقق و با سواد بار بیایند و طلبه‌ها را به باسواد شدن و به بحث کردن و به تحصیل نمودن تشویق می‌کرد. بین استادی که فقط بخواهد درسش را بدهد و برود و استادی که بخواهد درسش را بگوید و دوست داشته باشد و تلاش کند که این شاگردها در تحصیل فعالیت کنند و در آن سعی زیادی داشته باشند، فرق است. این خصوصیت در ایشان بود و در حد بالاترش در امام خمینی سلام الله علیه دیده می‌شد.»

وی در بیان خاطراتش از سال‌های درس آموزی نزد امام موسی صدر گفت: «به خاطر دارم شیخی بود که می‌آمد پای درس امام موسی صدر و زیاد اشکال می‌کرد. اشکال‌هایی که ما گاهی ناراحت می‌شدیم که چرا دارد اشکال می‌کند. امام موسی صدر با مهربانی و عطوفت بسیار جواب او را می‌داد و ما گاهی ناراحت می‌شدیم که این قدر هم عطوفت و مهربانی! تا اینکه یک وقت ایشان تصمیم گرفته بود که نیاید و نیامد. ما به امام موسی صدر عرض کردیم که خوب شد فلانی دیگر نمی‌آید پر حرفی کند، فرمود که نه. بد شد، چون اگر می‌آمد و سوال می‌کرد استعدادهای مرا شکوفا می‌کرد و به من کمک می‌کرد که خودم را برای جواب دادن آماده کنم. چقدر جالب است که امام موسی صدر از یک طرف می‌گوید او به من حق دارد و از یک طرف می‌گوید حالا که نیامده است من ناراحت هستم. در حالی که دیگران می‌گفتند که اگر نیاید بهتر است.»

وی در ادامه به نقل خاطره‌ای از دوران طلبگی پرداخت و گفت: «وقتی آقای بروجردی امتحان می‌گرفت و ما لمعه و قوانین می‌خواندیم، آن سال سطح اول حوزه بود. در حوزه سه سطح هست؛ سطح اول، سطح عالی و سطح عالی‌عالی. ما در آن زمان قوانین را در سطح اول نزد ایشان می‌خواندیم و برای امتحان به مدرسه مرحوم حاج ملا صادق رفتیم. ممتحن ما آقای روحی یزدی و یک روحانی بزرگوار دیگری بود که ترک تبریز بود. آقای روحی یزدی از کسانی بوده که در زمان حاج شیخ در قم بود و آدم بسیار خوب و با فضیلتی بود. به مبانی اسلام بسیار معتقد و متواضع و با فضیلت بود. آن وقت آقای بروجردی دوازده تومان به امثال ما می‌داد و پنج تومان هم آقای حجت به عنوان پول نان به ما می‌داد. ما تا آن دو سه سالی که در قم بودیم شهریه نمی‌گرفتیم، چون به ما شهریه نمی‌دادند. آن وقت بنا شد که امتحان بدهیم و خوشحال بودیم که حالا امتحان داده‌ایم و هم شهریه آقای بروجردی را خواهیم گرفت و هم نان آقای حجت را. دو سه روز بعد از امتحان ما مرحوم آقای حجت رضوان الله علیه فوت کرد! ایشان هم خیلی انسان والایی بود. مرحوم صدر برای ایشان مجلس ترحیم گذاشته بود. که ما هم به آنجا رفتیم.»

آیت‌الله صانعی افزود: «قیافه باطنی را خدا می‌داند و مردم که چه تشخیص بدهند اما آن زمان مثل امروز من یک طلبه‌ای بودم که وضع خاصی داشتم. یعنی فکر می‌کردم که اگر به یکی از آقایان سلام کنم و اگر جواب سلامم را نمی‌داد ناراحت نمی‌شدم. لابد با خود می‌گفت این یک آخوند ژولیده است و ارزشی ندارد که جوابش را بدهیم. من خودم انصاف می‌دادم با این وضعی که هست نباید جواب سلاممان را بدهند. در آن مجلس ترحیم مسجد بالاسر نشستیم و بعد آمدیم بیرون، مرحوم صدر برای ایشان مجلس ترحیم گرفته بود، خودش نیامد و امام موسی صدر در آستانه در ایستاده بود. ایشان قد بلندی داشت و بسیار خوش قیافه و از نظر هیکل خیلی ممتاز بود. آمدم بیایم بیرون و اصلا خودم را قابل نمی‌دانستم که به آقای صدر بگویم خداحافظ شما. وقتی می‌خواستم رد شوم یک وقت دیدم که امام موسی صدر دستم را گرفت و کنار خودش نگه داشت. او یک آخوند با شخصیت و ما یک آخوند ژولیده دهاتی تازه آمده به قم! مرا در کنار خودش نگه داشت؛ وقتی که یک عده‌ای رفتند فرمود که شما چند روز قبل رفتید به مدرسه حاج ملا صادق امتحان قوانین دادید؟ گفتیم بله، گذشت و ما نفهمیدیم که چرا این سوال را پرسید.»

آیت‌الله العظمی صانعی با بیان اینکه امام موسی صدر بسیار بزرگوار بود و تربیت ویژه‌ای داشت و دلش می‌خواست انسان‌ها بفهمند و خوب درس بخوانند گفت: «آمدم. درس‌ها شروع شد. روز اول درس ایشان مقداری از فقدان مرحوم حجت (قدس سره) صحبت کرد و بعد فرمود که فلانی چند روز قبل رفته امتحان داده قوانین که نزد ما می‌خوانده و آقای روحی به من گفت که آقای صانعی جوری حرف‌های میرزای قمی را بیان کرد که من فکر می‌کنم خود مؤلف کتاب نمی‌توانست آن طور قشنگ بیان کند که ایشان بیان کرد. من بعد از اینکه پرسیدند شاگرد کی هستی و وقتی گفتم شاگر فلانی هستم ایشان تقدیر و تشکر کرد. در کمتر جایی این برخوردها را در افراد می‌توانید پیدا کنید، البته نقطه مقابلش خیلی زیاد است!»

وی ادامه داد: «زمانی که تقریبا درس قوانین داشت تمام می‌شد می خواستیم در سطح دوم رسائل و مکاسب را شروع کنیم. تصمیم گرفتیم بخواهیم ایشان مکاسب را که کتاب وزینی است در سطح دوم بفرماید. همان مرحوم حجت می‌فرمود که اگر کسی یک صفحه از مکاسب شیخ را برای من بخواند و معنا کند من اجازه اجتهاد به او می‌دهم. یادم نیست که من هم رفته بودم یا نه؛ عده‌ای رفته بودند و مطرح کردند. امام موسی صدر فرمود که بعضی از آقایان آمده‌اند به من می‌گویند که بیایید مکاسب را شروع کنید، من کجا و مکاسب کجا؟ درس مکاسب را باید آشیخ جواد جبل عاملی بگوید که از بزرگان حوزه بود نه من. من حاضر نیستم درس مکاسب بگویم و این حق دیگران است؛ این در حالی بود که طلبه‌ها اصرار می‌کردند. امثال ماها اگر کاری باشد قبل از اینکه بگویند انجام می‌دهیم چه برسد به اینکه گفته باشند.»

آیت‌الله العظمی صانعی خاطرنشان کرد: «ما خدمت امام(ره) زیاد می‌رفتیم. خاطره‌ای از یک روز که در نزدیک‌های سنه 42 در بیرونی منزل امام(ره) بودم، دارم. یک حوض کوچکی هست در بیرونی منزلشان که اگر کسی برود می‌بیند؛ این‌ها تلمبه آبی داشتند که با آن حوض را پر می‌کردند و می‌ریختند. من آنجا پای تلمبه ایستاده بودم و دستم را می‌شستم. آقای روحی خدا رحمت کند، خدمت امام(ره) بود، آقازاده آقای روحی برای من نقل کرد، آقای روحی که من را می‌بیند آنجا ایستاده‌ام، به امام سلام الله علیه عرض می‌کند که ایشان طلبه زحمت‌کشی است. امام سلام الله علیه این جمله را اضافه می‌کند که خوبِ زحمت‌کشی است.»

وی ادامه داد: «امام موسی صدر از خانواده بسیار اصیلی بود و خصوصیات اخلاقی نیکی داشت».

افکار امام صدر مانند شهیدان بهشتی و مطهری به‌دور از تحجر بود

آیت‌الله العظمی صانعی با بیان اینکه ارتباط ایشان با سایرعلمای قم و نجف بسیار خوب بود گفت: «خانواده صدر به لحاظ خانوادگی اجتماعی بودند و با علمای نجف و قم و با همه بزرگان ارتباط بسیار خوبی داشتند. با شهید مطهری‌، بهشتی و بزرگان ارتباط داشت. منتها ایشان یک افکار خاصی داشت، مانند افکار شهید مطهری و بهشتی که در آن وقت قدرت ابرازش را در حوزه نداشتند؛ چون آن روز حوزه تاحدی گرفتار تحجر بود که اظهار نمی‌کردند ولی فکرهایشان آزاد و به‌دور از تحجر بود.»

این مرجع تقلید با بیان اینکه امام موسی صدر نظریاتی درخصوص وحدت فقهی شیعه و سنی داشتند و آن زمان و امروز بعضی‌ها از طرح صریح آن نه تنها پرهیز می‌کنند بلکه اگر کسی بگوید هم به او حمله می‌شود به خبرنگار ایسنا گفت: «شهید مطهری و شهید بهشتی و امام موسی صدر و کسانی که در سطح دانشگاه‌ها و خارج از کشور رفت و آمد می‌کردند و با روشنفکران هم‌آهنگ بودند و دور هم می‌نشستند، یک افکار خاصی را داشتند که همین مساله وحدت مسلمین است. اینکه مسلمانان با هم متحد شوند. یا می‌بینید که شهید مطهری در بحث ربا خواسته است، بین ربای برای تولید و ربا برای مخارج زندگی فرق بگذارد، منتها از نظر فقهی نتوانسته تحلیل کند. پیشنهادی داده بله یک کسی می‌رود پول قرض می‌کند که دامداری بزند، صد میلیون خودش دارد و صد میلیون هم از من قرض می‌کند و صد و بیست میلیون پس می‌دهد، این نه اینکه گرفتار و بیچاره است بلکه به‌خاطر گسترش کار و سرمایه‌گذاری این کار را می‌کند. این بحث شهید مطهری بحثی در مورد دو قسم از ربا برای ما الهام‌بخش هم بوده است اما نتوانسته از نظر فقهی مطرح کند و رد می‌شود. چون اینها در آن وقت از حوزه علمیه دور بودند و نتوانستند از نظر فقهی و متدهای حوزه آن‌را اثبات نمایند.»

اگر فردی بخواهد امروز کار کند باید برود سراغ وحدت بشریت

وی خاطرنشان کرد: «بحث وحدت مسلمین را مرحوم آقای بروجردی (قدس سره) مطرح کرد و در کتاب و سنت ریشه دارد، منتهی این‌ها در حد فکر بود و می‌خواستند این طور بشود. اما می‌گفتند و بیان می‌کردند و گاهی ممکن بود که راهی را بیان کنند که با وضع حوزه‌ها و متد حوزه نسازد. چون دور از حوزه‌ها شده بودند و آنقدر هنوز در فقه کار نکرده بودند لذا ایشان مطرح می‌کند که افق‌ها را یکی قرار بدهیم و اعیاد مسلمین را یکی کنیم. ریشه مسأله وحدت مسلمین در مباحث آقای بروجردی است و ما باید امروز سراغ وحدت بشریت برویم؛ اگر یک کسی بخواهد امروز کار کند باید برود سراغ وحدت بشریت.»

وی گفت: «وحدت مسلمانان همین بوده که آقای بروجردی بنیانگذارش بوده و سابقه روایی دارد و در تاریخ و روایات ما بوده است؛ منتها کسی جرأت ابرازش را نداشت و این‌ها همه که به خارج می‌رفتند، به عنوان فکر خودشان مطرح می‌کردند. من اینکه می‌گویم الان هم مورد حمله قرار می‌گیرد، یک نمونه عرض کنم که آیت‌الله واعظ زاده‌ای هست. این‌ها از فضلای حوزه بودند. ایشان و امام موسی صدر بود و مجدالدین محلاتی و چند نفر دیگر از فضلای روشن حوزه در سال 1330 تا اواخر 40 بودند، او نقل می‌کند از آقای بروجردی (قدس سره) در مصاحبه در مجله‌ای که آیت‌الله العظمی بروجردی می‌خواست کتابی را به نام جامع احادیث‌الشیعه بنویسد. عده‌ای را هم انتخاب کرده بود که این را بنویسند و روایات جدا جدا شده را کنار هم بگذارند و همه روایات مساله را هم یک جا بیاورند که اگر کسی احتیاج داشت همه را یک جا ببیند و احتیاج نداشته باشد چند تا کتاب را نگاه کند و بعد هم روایات جدا جدا شده را در کنار هم بگذارد. برای اینکه وقتی مطلبی در کنار مطلبی است ممکن است برداشتی داشته باشد و اگر جدا باشد یک برداشت دیگر. این کتاب به نام جامع احادیث الشیعه بود که در زمان خود آقای بروجردی چاپ نشد. چون خود آقای بروجردی وسواس داشت و هر روز می‌گفت این جایش را عوض کنید.»

آیت‌الله العظمی صانعی ادامه داد: «آیت‌الله واعظ زاده (حفظه الله) جزو آن تشکیلات بود. از ایشان نقل شده آقای بروجردی به ما فرمودند که شما این کتاب را بنویسید منتها تمام روایات سنی‌ها را هم بیاورید، که جمع بشود؛ هم روایات شیعه باشد و هم سنی، ایشان فرمود که یک جلد از آن را به نام کتاب "الطهاره" را نوشتیم و روایات را آوردیم. کتاب "الصلات" هم آوردیم که یک روز آقای بروجردی به بیرونی آمد و فرمود که دیگر این روایات برادران اهل سنت را نیاورید و آنهایی را هم که نوشته‌اید پاک کنید که نباشد، ایشان می‌فرمود که ما این کار را کردیم و پاک کردیم. چند روز بعد پسر بزرگ آقای بروجردی آمد و گفت می‌دانید چرا این کار را کردند، ایشان فرمود که به آقای بروجردی با آن عظمتش، آنقدر فشار آورده‌اند که در حالی‌که فقهای شیعه نشسته‌اند روایات شیعه را از روایات سنی جدا کرده‌اند، شما می‌خواهید با هم مخلوط کنید؟!»

وی گفت: «آن قدر فشار به آقای بروجردی آوردند که روایات اهل سنت را برداشت. خود آقای واعظ زاده یک حرف‌های خوبی را از آقای بروجردی یا از خودش در مورد وحدت مسلمانان نقل کرده است که به ایشان خیلی حمله شد. حرف‌های خیلی خوبی زده بود اما الان هنوز بعضی‌ها دارند به او حمله می‌کنند، انتقاد و تخریب می‌کنند. آقای بروجردی می‌خواست این کار را بکند روایات ما هم پر است از آن، مثلاً در روایات وارد شده که بروید در صف جماعتشان نماز بخوانید.»

آیت‌الله صانعی اظهار کرد: «آقایی نقل کرد از امام سلام‌الله علیه که فرموده بودند وقتی من سفر حج رفته بودم وقتی که اذان مسجدالحرام یا اذان مسجدالنبی بلند می‌شد، من عبایم را دوش می‌کردم و می‌رفتم یعنی منتظر هیچی نمی‌شدم. همین که در رساله‌هایش هم دارد یا در روایات دارد که به نماز جماعتشان بروید و با آنها برخورد خوب داشته باشید و تشییع جنازه‌هایشان بروید. این حرف از آقای بروجردی در آن مصاحبه آمده است که من اجمالش را می‌گویم: ایشان از قول آقای بروجردی نقل می‌کند که ایشان فرمود بیایید مسایل اسلامی را امروز مطرح کنیم بین آنچه ما می‌گوییم که از اسلام است و بین آنچه شما می‌گویید از اسلام است، تطبیقی کنیم. ببینیم کدامش با اسلام بهتر می‌خواند. بیایید در مورد فرضا یک مساله فقهی که ما یک جور می‌گوییم و شما جور دیگر بنشینیم و بررسی کنیم که کدامش با وحی نزدیک‌تر است؟ اینها کدام با عترت و قرآن نزدیک‌تر است. آقای بروجردی آدم بسیار دقیقی و قوی‌ای بود. امام خمینی سلام‌الله علیه نیز می‌فرمود او اعلم همه علمای عصر بود هم واقعا و هم از نظر مقام استدلالی، و پیش‌بینی او و بینش‌های او اینگونه بود.»

وی افزود: «امام موسی صدر هم این موارد را می‌فرماید اما نمی‌توانستند بروند از لابه‌لای کتاب و سنت پیدا کنند. مثلا همین مساله افق و رؤیت ماه، اخیرا یک نظر فقهی دادیم یک مقدارش را آقای خویی نظر داده بود و یک مقدارش را هم ما اضافه کردیم و آن، این است که اگر دو مملکت یا ده تا مملکت یک مقداری از شب را - چند ساعت- با همدیگر شریک‌اند (نه آنهایی که تمام روزشان با تمام روز ما جداست)، اگر در یکی از مملکت‌ها ثابت شد که ماه دیده شده، اول ماه رمضان برای همه آن مملکت‌هایی است که چهار یا سه ساعت در شب با هم شریک‌اند و اگر برایشان ثابت شد که ماه شوال دیده شده، برایشان عید است و همین طور در ماه ذی الحجه که برایشان عید قربان است؛ این مبنای فقهی دارد و با روش فقهی گفتیم و استفتائش هم موجود است، با روش فقهی و با متد فقهی، بنده که هرچه دارم از گذشتگان و از امام(ره) و از حوزه‌های علمیه‌های آن وقت دارم، منتهی اشکالی که دارد این است که ثابت شدنش مشکل است.»

آیت‌الله العظمی صانعی در ادامه با ابراز تاسف از اینکه امروز در مساله وحدت مسلمین مانده‌ایم بیان کرد: «می‌گوییم وحدت مسلمین ولی گاهی عملا جوری برخورد می‌کنیم که گویی می‌خواهیم کلاه سرشان بگذاریم. والا وحدت اسلامی همان است که آقای واعظ‌زاده از آقای بروجردی نقل می‌کند. بیاییم اختلاف‌ها را کار نداشته باشیم، نباید همه‌اش راجع به اختلاف‌ها بحث کنیم و هر بد و بیراهی هست به دیگران بگوییم و بخواهیم دیگران هم در مقابل افکار ما تسلیم باشند. انصاف این است که هر چه را برای خود دوست می‌داری برای دیگران هم دوست بدار و هرچه را برای خود دوست نمی‌داری برای دیگران هم دوست نداشته باش.»

وی افزود: «من یادم است که سال 44 که به مکه رفته بودم و آیت‌الله آسید عبدالله شیرازی آن سال در مکه بود، شب یادم نیست که در مکه یا مدینه گفتند امشب تا صبح مسجد به احترام آسید عبدالله شیرازی باز است، ما خیلی خوشحال شدیم و اواخر شب رفتیم برای زیارت، یک کمی که گذشت دیدیم که کنار قبر حضرت رسول (ص) شروع کردند به مداحی کردن، شرطه‌ها ریختند و همه ما را با کتک و کتک‌کاری بیرون کردند و در را بستند، اگر دیگر مسلمانان احساس کنند که ما حقیقتا دنبال وحدت هستیم، خیلی راحت می‌شود همه مسلمانان را متحد کرد؛ البته الان دارد تلاش می‌شود و ان‌شاءالله امیدواریم که آقای هاشمی حفظه‌الله یک سفر دیگر داشته باشند و کنفرانس مسلمین بتواند این پایه‌های وحدت را محکم کند و کم کم روی آن سقف بسازند.»

علت ربودن امام موسی صدر دشمنی با اسلام است

وی درباره علل ربودن امام موسی صدر به عنوان شخصیتی که برای وحدت مسلمانان تأثیرگذار بود گفت: «علت آن دشمنی با اسلام است. به نظر من دشمنی با اسلام است که شهید مطهری را گروه فرقان ترور می‌کند، برای اینکه شهید مطهری کسی بود که می‌توانست مطرح باشد، امروز شما رادیو و تلویزیون را نگاه کنید هر وقت که به مشکلی برمی‌خورند می‌آیند سراغ سخنرانی‌های شهید مطهری و هر وقت انسان سخنرانی‌های شهید مطهری را گوش می‌دهد لذت می‌برد. شهید بهشتی را در انفجار حزب شهید می‌کنند، شهید محمد منتظری را که در بعد سیاست و درایت و تقوی در حد بالایی بود و بقیه دوستانی که در حزب بودند و هر یک از آنها از دیگری برای اسلام مفیدتر بودند را شهید می‌کنند؛ شهید کردن شهید رجایی و باهنر و قرنی‌ها، این‌ها همه‌اش دشمنی با اسلام است؛ هر کسی که حرکتی بکند که بخواهد به نفع اسلام تمام بشود دشمنی با او خواه ناخواه هست، منتها در اشکال مختلف؛ او را می‌ربایند، او را شهید می‌کنند و کس دیگری هم که حرفی بزند که به نفع اسلام باشد و متد فقهی و موازین فقهی داشته باشد، با او دشمنی می‌کنند.»

آیت‌الله صانعی افزود: «شما می‌بینید که بنده آدمی هستم که دارم یکسری مسایل را می‌گویم و این‌ها را با متد حوزه هم هماهنگ می‌کنم، از ابتدا که شروع کردیم، ناآگاهان یا آگاهان دشمنی را شروع کردند؛ حتی با یک عده افرادی که با حرف ما موافق بودند هم دشمنی می‌کنند که چرا با حرف فلانی موافق‌اند؟ اما از آن طرف می‌بینید که در بحث دیه‌ای که ما گفتیم، با همه دشمنی‌ها امروز قوه قضاییه به جایی می‌رسد که می‌گوید دیه زن و مرد یکی است، حرفی که بحث فقهی‌اش را 10 سال پیش زده بودم، حالا آمده‌اند به نحوی آن‌را در بیمه گفته‌اند، حالا همین که در بیمه هم اینکار را کرده‌اند، خدا خیرشان بدهد. با عنایات حضرت امام سلام الله علیه و با آن سوابقی که در حوزه‌های علمیه و در کارهایمان داشته‌ایم و به جهت آگاهی و رشد فکری جامعه، متحجرین نتوانسته‌اند کاری کنند.»

وی تاکید کرد: «اگر عنایات امام سلام الله علیه نبود نمی‌گذاشتند ما این حرف‌ها را بزنیم، پس ریشه، دشمنی با اسلام است؛ شما هر کجا که دیدید کسی که می‌خواهد خدمت واقعی به اسلام بکند و قلوب مردم را به اسلام متوجه کند، هر کجا این را دیدید که دشمنی با آن می‌شود، بدانید که دشمنی با اسلام است؛ یا ناخودآگاه یا آگاهانه. به هر حال همیشه افرادی با اسلام دشمن‌اند. گاهی این مصاحبه‌گران خارجی که می‌آیند می‌گویند اسلامی که شما می‌گویید غیر از آن اسلامی است که دیگران می‌گویند. نماینده یکی از سازمان‌های بین‌المللی در ایران همراه نماینده منطقه‌یی‌شان آمده بودند این جا می‌گفت من که به اینجا می‌آیم دوست دارم مسلمان شوم اما خوب یک مشکلاتی دارم که نمی‌توانم. یک کمونیست از چین آمده بود وقتی که با او حرف می‌زدیم، گفت فلانی یک رساله‌تان را به من به عنوان یادگاری بدهید، گفتم به چه درد می‌خورد؟ گفت من می‌خواهم همین قدر علاقه‌ام را به شما نشان بدهم.»

نظرات خاص امام موسی صدر معروف بود

آیت‌الله العظمی صانعی در مورد عقاید و نظرات امام موسی صدر خاطرنشان کرد: « نظرات خاص امام موسی صدر معروف بود، ما آن وقت در حدی نبودیم که آنها را مطالعه کنیم، آن دوره یک روزنامه‌فروشی در کنار فیضیه بود که اگر طلبه‌ای می‌رفت و روزنامه می‌خواند مذمتش می‌کردند، ما اصلا آن وقت در این مسایل نبودیم و در حد ما نبود و در بحث خودمان بودیم ولی معروف بود که امام موسی صدر یک حرف‌هایی دارد، این معروف بود که یک افکاری را دارد یا مثلا شهید بهشتی و مطهری یک افکاری دارند که رفته‌اند تهران.»

پیگیری نشدن سرنوشت امام موسی صدر در زمان ربودن از روی غفلت نبود

وی درباره پیگیری سرنوشت امام موسی صدر گفت: «آن دوره این موضوع پیگیری نشد. علتش یادم نیست، غفلت نبود، در برنامه نبود، آن سیاست کلی را باید آقای هاشمی و کسانی که نزدیک‌تر بودند جواب بدهند، آقای اخوی هم می‌داند. باید تحلیلش را آقای هاشمی حفظه الله و کسانی که در مسایل بودند جواب بدهند. شاید آقای موسوی اردبیلی هم مختصری بداند ولی بیشتر آقای هاشمی است؛ چون به قول آقای اخوی می‌فرمود حرف‌هایی که خدمت امام (ره) می‌زد فصل‌الخطاب حرف‌ها بود.»

شکی نیست که امام خمینی (ره)‌ به امام موسی صدر علاقه داشتند

آیت‌الله العظمی صانعی افزود: «شکی نیست که امام خمینی (ره)‌ به امام موسی صدر علاقه داشتند، امام (ره) به همه انسان‌های وارسته توجه داشتند منتها اگر در انقلاب بودند، بیشتر و اگر در انقلاب نبودند کمتر، مخصوصا امام موسی صدر که امام (ره) به بیت خانواده صدر علاقه داشتند؛ اما در مورد پیگیری سرنوشت ایشان من نمی‌دانم و غافلم از این مسایل و آن وقت مورد توجه قرار نمی‌گرفته است و در زمان دادستانی‌ام این مسایل مورد توجهم نبوده است یعنی حتی نرفتم با امام (ره) هم مطرح کنم و مورد توجهم نبوده است.»

اصل فکر امام(ره)، امام صدر و حاج‌آقا مصطفی این بود که اسلام زیبا معرفی شود

وی افزود: «اگر امام موسی صدر در ایران می‌ماندند تا زمان انقلاب امام می‌رسید خیلی می‌توانستند کار کنند مخصوصا با حاج آقا مصطفی و دیگران خیلی می‌توانستند کار کنند چون این‌ها افکارشان با هم هماهنگ بود، حاج آقا مصطفی، امام، شهید مطهری‌ها این‌ها یک جور افکار خاص داشتند. اختلاف نظر و سلیقه همیشه هست اما با هم در روشنفکری و در آینده‌نگری مشترک بودند؛ اصل فکرشان در حوزه‌های علمیه فکر روشنگری و آینده‌نگری بود. اصل فکرشان این بود که اسلام را زیبا به جهان معرفی کنند.»

آیت‌الله العظمی صانعی در پایان گفت: «ما با خانواده امام موسی صدر همیشه ارتباط و صحبت داشته‌ایم و این حدی هم که در توان ما بوده انجام داده‌ایم و آنها هم دارند تلاش می‌کنند.»  

گفت‌وگو از خبرنگار ایسنا: حمیده صفامنش


امام موسی صدر؛ پرچمدار گفت‌وگوی ادیان و تقریب مذاهب

 

 نویسنده: دکتر محسن کمالیان

امام موسی صدر از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار «گفت‌وگو، تفاهم و همزیستی»، پایه های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه‌ای را با رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد.

امام موسی صدر در تاریخ 25/8/1978(1357ش) به همراه شیخ محمد یعقوب و خبرنگار معروف استاد عباس بدرالدین، بنا به دعوت دولت لیبی و در طی دیداری رسمی وارد لیبی شد و به عنوان میهمان دولت در هتل شاطئ اقامت گزید.

پنج روز از سفر گذشته بود، در روز ششم مورخه 31/8/1978(1357ش) ساعت 1 بعدازظهر امام صدر به همراه دو تن از همراهانش برای ملاقات با قذافی سوار اتومبیل‌های دولتی می‌شود ولی از آن پس دیگر دیده نمی‌شود.

امام موسی صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت‌الله سید‌صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری ایشان مرحوم آیت‌الله سید‌اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت‌‌الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادری ایشان مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین قمی، جانشین مرحوم آیت‌الله سید‌ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه رضاخان بود.    

                                            

امام‌موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال 1322 رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی کوتاه، ضمن بهره‌گیری از محضر حضرات آیات سید‌محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید‌محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید.

وی از ابتدای بهار سال 1326 وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال 1338، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزه‌های علمیه قم و نجف کسب فیض کرد. اساتید اصلی دروس خارج ایشان در قم، حضرات آیات سید‌حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف حضرات آیات سید‌محسن حکیم، سید‌ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل‌یاسین بودند.

امام موسی صدر دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید‌رضا صدر و علامه سید‌محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت‌الله شیخ صدرا بادکوبه‌ای در نجف فرا گرفت. دوستان اصلی هم بحث امام موسی صدر را در قم، حضرات آیات سید‌موسی شبیری زنجانی، شهید دکتر بهشتی، سید‌عبدالکریم موسوی اردبیلی و ناصر مکارم شیرازی، و در نجف آیت‌الله شهید سید‌محمد باقر صدر تشکیل می‌دادند.

امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته‌ای را تربیت کرده است. معروف‌ترین آنان در ایران آیت‌الله شیخ یوسف صانعی از مراجع معظم امروز، و در لبنان شهید عباس موسوی دبیرکل سابق حزب‌الله است.

امام موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ التحصیل گردید. امام موسی صدر قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت.

وی همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تاسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات امام موسی صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه‌های علمیه بود، که با همفکری حضرات آیات دکتر بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت.

امام موسی صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصیه‌های حضرات آیات بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل‌یاسین، وصیت مرحوم آیت‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیک گفت و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک نمود.

اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیت‌های منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انسان‌دوست و با زمان مکتب اهل بیت به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشکیل می‌داد. امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیت‌های خود را سه حوزه موازی سازماندهی نمود:

بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی شیعیان لبنان

امام موسی صدر از زمستان سال 1338 و همزمان با آغاز فعالیت‌های گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه‌نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه‌یابی عوامل عقب‌ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه‌های کوتاه مدت، میان‌مدت و درازمدتی بود که سال 1339 و در راستای سیاست محرومیت‌زدایی، طراحی و اجرا گردید.

امام موسی صدر در زمستان سال 1339 و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه‌ای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانواده‌های بی‌بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت.

وی در فاصله سال‌های 1340 تا 1348 و در چارچوب برنامه‌ای میان‌مدت، با طی سالانه صد هزار کیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، ده‌ها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه‌ای را راه اندازی نمود.

که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی‌بضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. امام موسی صدر در تابستان سال 1345 و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حکومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تاسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می‌رفت، در اول خرداد سال 1348 تاسیس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به ریاست آن انتخاب گردید.

امام موسی صدر از بهار سال 1348 تا اواسط زمستان سال 1352 با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست، تا آن را برای اجرای پروژه‌های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه‌نشین و محروم آن کشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال 1353 به رهبری امام موسی صدر شکل گرفت، و راهپیمایی‌های مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوست.

اوجگیری بحران خاورمیانه، صف‌آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینی‌ها، توده‌های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات بر حق شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد.

امام موسی صدر در سال 1354 علی‌رغم کارشکنی‌های شدید دولت، مجدداً با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال 1354، تمامی تلاش‌های امام موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران صرف گردید.

وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع وشخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله‌ور شدن مجدد آتش جنگ و پدیدار‌شدن ابرهای شکست بر آسمان جبهه مسلمانان، امام صدر در اردیبهشت 1355 حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند.

حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر 1355، آب سردی بود که امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا کرد.

پرچمداری حرکت گفت‌وگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان

هدف استراتژیک امام موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه‌های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار «گفت‌وگو، تفاهم و همزیستی»، پایه های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه‌ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی‌الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد.

در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که امام صدر در آن شرکت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت جوانمردانه امام صدر از بستنی فروشی مسیحی، در اوایل تابستان سال 1341 در شهر صور، که به فتوای صریح ایشان مبنی بر طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود.   

 

موسسه فرهنگی امام موسی صدر

امام موسی صدرِ؛ حقیقت همیشه جاوید

 

تولد

 

امام موسی صدر در روز ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در محله چهار مردان شهر قم به دنیا آمد. پدر او آیت الله سید صدرالدین صدر، جانشین آیت الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری او آیت الله سید اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و نیای مادری‌اش آیت الله حاج آقا حسین قمی، جانشین آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه رضاشاه بود.

 

تحصیلات

 

امام موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال ۱۳۲۲ رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی کوتاه، ضمن بهره گیری از محضر سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار سال ۱۳۲۶ وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال ۱۳۳۸، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزه‌های علمیه قم و نجف کسب فیض نمود. استادان اصلی دروس خارج ایشان در قم، سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی ، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل یاسین بودند.

 

امام موسی صدر دروس فلسفی را نزد آقایان سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت الله شیخ صدرا بادکوبه‌ای در نجف فرا گرفت. دوستان اصلی هم بحث امام موسی صدر را در قم، سید موسی شبیری زنجانی، دکتر بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و شیخ ناصر مکارم شیرازی، و در نجف آیت الله سید محمد باقر صدر تشکیل می‌دادند. امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته‌ای را تربیت کرده‌است. معروف‌ترین آنان در ایران آیت الله شیخ یوسف صانعی از مراجع امروز، و در لبنان شهید عباس موسوی دبیر کل سابق حزب الله است.


امام موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال ۱۳۲۹ به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال ۱۳۳۲ از آن فارغ التحصیل گردید. امام موسی صدر قبل از عزیمت به نجف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی هم‌زمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تأسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهم‌ترین اقدامات امام موسی صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه‌های علمیه بود، که با همفکری آقایان بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت.

 

فعالیت سیاسی

 

امام موسی صدر در اواخر سال ۱۳۳۸ و به دنبال توصیه‌های آقایان بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را پاسخ گفت و به عنوان جانشین وی، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک نمود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره واقعی شیعیان به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این سفر را تشکیل می‌داد. امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را در سه حوزه موازی سازماندهی نمود:

 

بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی شیعیان لبنان

 

امام موسی صدر از زمستان سال ۱۳۳۸ و هم‌زمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه‌های کوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود که از اواسط سال ۱۳۳۹ و در راستای سیاست محرومیت زدایی، طراحی و اجرا گردید. امام موسی صدر در زمستان سال ۱۳۳۹ و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه‌ای ضربتی جهت تأمین نیازهای مالی خانواده‌های بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۸ و در چارچوب برنامه‌ای میان مدت، با طی سالانه هزارها کیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه‌ای را راه اندازی نمود که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. امام موسی صدر در تابستان سال ۱۳۴۵ و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حکومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تأسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می‌رفت، در اول خرداد سال ۱۳۴۸ تأسیس، و خود با اکثریت آراء به ریاست آن انتخاب گردید.


امام موسی صدر از بهار سال ۱۳۴۸ تا اواسط زمستان سال ۱۳۵۲ با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست تا آن را برای اجرای پروژه‌های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن کشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال ۱۳۵۳ به رهبری امام موسی صدر شکل گرفت و راهپیماییهای مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوستند. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، توده‌های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال ۱۳۵۴ علی رغم کارشکنیها، مجدداً با اکثریت آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال ۱۳۵۴، تمامی تلاشهای امام موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع وشخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ، امام صدر در اردیبهشت ۱۳۵۵ حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر ۱۳۵۵، آب سردی بود که امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا کرد.

 

                                   

 

پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان

 

هدف استراتژیک امام موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه‌های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای ورود به لبنان در زمستان سال ۱۳۳۸، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه‌های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه‌ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که امام صدر در آن شرکت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت امام صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل تابستان سال ۱۳۴۱ در شهر صور، که به فتوای صریح وی مبنی بر طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان ۱۳۴۱ مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر برای عضویت در هیئت امناء «جنبش حرکت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال ۱۳۴۱ حضور گسترده امام موسی صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانیهای تاریخی امام صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، وکلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲، تأثیرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن کشور بر جای نهاد.


امام صدر در تابستان سال ۱۳۴۲ و طی سفری دو ماهه به کشورهای شمال افریقا، طرحی نو جهت همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزه‌های علمیه شیعه لبنان در انداخت. وی در بهار سال ۱۳۴۴، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶ به دیدار پاپ شتافت، و نشستی که ابتدائا نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید. امام موسی صدر از سال ۱۳۴۷ به عضویت مرکز اسلام‌شناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ارزشمند چون «مغز متفکر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. امام موسی صدر در بهار سال ۱۳۴۸ و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال ۱۳۴۹ «مجمع بحوث اسلامی» در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد.


امام موسی صدر در سال ۱۳۴۹ رهبران مذهبی مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزت اسرائیل چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال ۱۳۵۳ و در اقدامی بی سابقه، خطبه‌های عید موعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود، و اگر آتش جنگ داخلی شعله ور نمی‌شد، در پی آن بود تا کاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه‌های یکی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید. امام موسی صدر در زمستان سال ۱۳۵۵ و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیش بینی صریح حذف فاصله‌ها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یکم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد. امام موسی صدر در اواسط سال ۱۳۵۷ موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تأسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود.

 

تأسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزات اسرائیل

 

امام موسی صدر از سال ۱۳۴۳ و یک سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعه‌ای مقاوم در برابر تجاوزات آینده اسرائیل برآمد. وی در بهار سال ۱۳۴۴ گروهی از جوانان شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره‌ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی لبنانی در شمال اسرائیل آغاز گردید. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترک تا اوایل سال ۱۹۷۲ ادامه یافت.

 

در مهر ۱۳۴۸ مؤسسه صنعتی جبل عامل یا کارگاه کادر سازی امام صدر رسماً آغاز به کار نمود. در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط رژیم اسرائیل در سال ۱۳۴۹ و عدم واکنش مناسب دولت وقت، اعتصابی بی سابقه به دعوت امام موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونه‌ای که دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجالس جنوب را تأسیس نماید. از اوایل سال ۱۳۴۱ عملیات جوانان شیعه در داخل اسرائیل شکلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می‌گشت. در شهریور سال ۱۳۵۱ و کمتر از ۲۴ ساعت پس ازاشغال ۴۸ ساعته دو روستای «قانای جلی» و «جویا» به دست سربازان اسرائیلی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی شیعیان با حضور تمامی اعضاء در روستای جویا برگذار گردید، و از همان روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط امام موسی صدر پاشیده شد. یک ماه پس از این حادثه و به هنگام حمله نیرهای اسرائیلی به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی مقاومت لبنان به اجرا در آمد، که حاصل آن چند کشته و مجروح اسرائیلی بود. از پاییز سال ۱۳۵۱ آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت. اولین شهید مقاومت لبنان «فلاح شرف الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود که در زمستان ۱۳۵۲ و پس از کشتن چند تن از سربازان اسرائیلی، در روستای مرزی «بنت جبیل» کشته شد. در خرداد سال ۱۳۵۴ و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای بقاع، که به شهادت ۲۷ تن از جوانان شیعه انجامید، امام موسی صدر رسما ولادت «گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال ۱۳۵۵ صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهرکهای «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید. امام موسی صدر اولین شخصیتی بود که در زمستان سال ۱۳۵۶، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده سال ۱۳۵۷ اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه اشغالی باقی ماندند، و به رغم امکانات اندک تا به آخر علیه اشغالگران ایستادگی کردند.


امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه‌های علمیه، اتحادی عربی-اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در افریقای سیاه، مهم‌ترین دغدغه‌های خارج از لبنان وی را تشکیل می‌دادند.


در پی دستگیری امام خمینی و در اوایل تابستان ۱۳۴۲، امام موسی صدر راهی اروپا و شمال افریقا گردید تا از طریق واتیکان و الازهر، شاه را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. با آزاد گشتن امام در پایان این سفر، آیت الله خویی تصریح نمود که این آزادی بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بوده‌است. در پی تبعید امام خمینی به ترکیه در پاییز سال ۱۳۴۳، امام موسی صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن تأمین امنیت وی، ترتیبات انتقال او به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند.

 

در اواخر دهه چهل و مقارن با تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام خمینی در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حکومت پس از شاه نامید. در زمستان ۱۳۵۰ و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام موسی صدر درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود، که بعضی از آنان از جمله حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، اندکی بعد از زندان آزاد گردیدند. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال ۱۳۵۰ و آغاز همکاریهای تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امن‌ترین کشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل گردید. امام موسی صدر در تابستان ۱۳۵۶ در اقدامی شجاعانه، و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دکتر شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.

 

به دنبال درگذشت مصطفی خمینی در پاییز سال ۱۳۵۶، وی پسر عموی خود آیت الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد. امام موسی صدر در بهار سال ۱۳۵۷ لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد تا با انجام اولین مصاحبه بین المللی با امام خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. امام موسی صدر در دیدارهای مکرر سال ۱۳۵۷ خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور ۱۳۵۷ و یک هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود. بدون تردید بزرگ‌ترین خدمت امام موسی صدر به انقلاب اسلامی ایران آن بود که در سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ و پس از قریب دو دهه ترویج ارزشهای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصا شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود.


امام موسی صدر در ۳ شهریور سال ۱۳۵۷ و در آخرین مرحله از سفر دوره‌ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی شد و در روز ۹ شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب نمودند. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمده، تماما گواه آنند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته‌است.

 

در این میان قرائن متعددی حکایت از آن دارند که امام موسی صدر همچنان زنده بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را می‌گذراند. آخرین خبری که در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۰ توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبکه جهانی اینترنت منعکس گردید، مدعی آن است که امام موسی صدر در اواخر سال ۱۳۷۶ توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید و اندکی پیش از ماه رمضان گذشته به مکانی دیگر انتقال یافته‌است.

 

 به نقل از دانشنامه آزاد ویکی پدیا