اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

سیاست قرآن بر نیزه کردن

 

سیاست قرآن بر نیزه کردن سیزده قرن است که کم و بیش میان مسلمین رایج است . مخصوصا هر وقت مقدس مابان و متظاهران زیاد مى شوند و تظاهر به تقوا و زهد بازار پیدا مى کند , سیاست قرآن بر نیزه کردن از طرف استفاده چى ها رایج مى گردد . درسهائى که از اینجا باید آموخت :

الف - درس اول اینست که هر وقت جاهلها و نادانها و بى خبرها مظهر قدس و تقوا شناخته شوند و مردم آنها را سمبل مسلمان عملى بدانند وسیله خوبى به دست زیرکهاى منفعت پرست مى افتد .

این زیرکها همواره آنها را آلت مقاصد خویش قرار مى دهند و از وجود آنها سدى محکم جلو افکار مصلحان واقعى مى سازند . بسیار دیده شده است که عناصر ضد اسلامى رسما از این وسیله استفاده کرده اند یعنى نیروى خود اسلام را علیه اسلام به کار انداخته اند . استعمار غرب تجربه فراوانى در استفاده از این وسیله دارد و در موقع  خود از تحریک کاذب احساسات مسلمین خصوصا در زمینه ایجاد تفرقه میان مسلمین بهره گیرى مى نماید . چقدر شرم آور است که مثلا مسلمان دلسوخته اى درصدد بیرون راندن نفوذ خارجى برآید و همان مردمى که او مى خواهد آنها را نجات دهد با نام و عنوان دین و مذهب سدى در مقابل او گردند . آرى اگر توده مردم جاهل و بى خبر باشند و منافقان از سنگر خود اسلام استفاده مى نمایند . در ایران خودمان که مردم افتخار دوستى و ولایت اهل بیت اطهار را دارند , منافقان از نام مقدس اهل بیت و از سنگر مقدس( ولاء اهل بیت) سنگرى علیه قرآن و اسلام و اهل البیت به نفع یهود غاصب مى سازند و این , شنیع ترین اقسام ظلم به اسلام و قرآن و پیغمبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار است . رسول اکرم فرمود :

| انى ما اخاف على امتى الفقر و لکن اخاف علیهم سوء التدبیر | .

( من از هجوم فقر و تنگدستى بر امت خودم بیمناک نیستم . آنچه از آن بر امتم بیمناکم کج اندیشى است . آنچه فقر فکرى بر امتم وارد مى کند فقر اقتصادى وارد نمى کند) .

ب - درس دوم اینست که باید کوشش کنیم طرز استنباط مان از قرآن صحیح باشد . قرآن آنگاه راهنما و هادى است که مورد تدبیر صحیح واقع شود , عالمانه تفسیر شود , از راهنمائیهاى اهل قرآن که راسخین در علم قرآنند بهره گرفته شود . تا طرز استنباط ما از قرآن صحیح نباشد و تا راه و رسم استفاده از قرآن را نیاموزیم از آن بهره مند نخواهیم گشت . سودجویان و یا نادانان گروهى قرآن را  مى خوانند و احتمال باطل را دنبال مى کنند همچنان که از زبان نهج البلاغه شنیدید آنها کلمه حق را مى گویند و از آن باطل را اراده مى کنند . این , عمل به قرآن و احیاء آن نیست بلکه اماته قرآن است . عمل به قرآن آنگاه است که درک از آن درکى صحیح باشد .

قرآن همواره مسائل را به صورت کلى و اصولى طرح مى کند ولى استنباط و تطبیق کلى بر جزئى بسته به فهم و درک صحیح ماست . مثلا در قرآن ننوشته در جنگى که در فلان روز بین على و معاویه در مى گیرد حق با على است . در قرآن همین قدر آمده است که :

و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله  ( 1 ) .

( اگر دو گروه از مؤمنان کارزار کردند , آشتى دهید آنان را و اگر یکى بر دیگرى سر کشى و ستمگرى کند با آنکه ستمگر است نبرد کنید تا به سوى فرمان خدا برگردد) . 

این قرآن و طرز بیان قرآن . اما قرآن نمى گوید در فلان جنگ فلان کس حق است و دیگرى باطل .

قرآن یکى یکى اسم نمى برد , نمى گوید بعد از چهل سال یا کمتر و یا بیشتر مردى به نام معاویه پیدا مى شود و با على جنگ مى کند شما به نفع على وارد جنگ شوید . و نباید هم وارد جزئیات بشود .

قرآن نباید موضوعات را شماره کند و انگشت روى حق و باطل بگذارد . چنین چیزى ممکن نیست . قرآن آمده است تا جاودانه بماند پس باید اصول و کلیات را روشن کند تا در هر عصرى باطلى رو درروى حق قرار مى گیرد مردم با معیار آن کلیات عمل کنند . این دیگر وظیفه خود مردم است که با ارائه اصل (  و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا) . . . چشمشان را باز کنند و فرقه طاغى را از فرقه غیر طاغى تشخیص دهند و اگر واقعا فرقه سرکش دست از سرکشى کشید بپذیرند و اما اگر دست نکشید و حیله کرد و براى اینکه خود را از شکست نجات دهد تا فرصت جدیدى براى حمله به دست  آورد و دوباره سرکشى کند و به ذیل آیه که مى فرماید :

( فان فائت فاصلحوا بینهما ) متمسک شود , حیله او را نپذیرند .

تشخیص همه اینها با خود مردم است . قرآن مى خواهد مسلمانان رشد عقلى و اجتماعى داشته باشند و به موجب همان رشد عقلى مرد حق را از غیر مرد حق تمیز دهند . قرآن نیامده است که براى همیشه با مردم مانند ولى صغیر با صغیر عمل کند , جزئیات زندگى آنها را با قیمومیت شخصى انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه حسى تعیین نماید .

اساسا شناخت اشخاص و میزان صلاحیت آنها و حدود شایستگى و وابستگى آنها به اسلام و حقایق اسلامى خود یک وظیفه است و غالبا ما از این وظیفه  خطیر غافلیم .

على علیه السلام مى فرمود :

| انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى ترکه | ( 1 ) .

( هرگز حق را نخواهید شناخت و به راه راست پى نخواهید برد مگر آن کس که راه راست را رها کرده بشناسید) .

یعنى شناخت اصول و کلیات به تنهائى فائده ندارد تا تطبیق به مصداق و جزئى نشود , زیرا ممکن است با اشتباه درباره افراد و اشخاص و با نشناختن مورد , با نام حق و نام اسلام و تحت شعارهاى اسلامى بر ضد اسلام و حقیقت و به نفع باطل عمل کنید .

در قرآن ظلم و ظالم و عدل و حق آمده است اما باید دید مصداق آنها کدام است ؟ ظلمى را حق , و حقى را ظلم تشخیص ندهیم و بعد به موجب همین کلیات و به حکم قرآن - به خیال خودمان - سر عدالت و حق را نبریم . 

 

پی نوشت: 

1-   ۱- سوره حجرات , آیه 9 . 

  ۲2۲- نهج البلاغه , خطبه 147 .

منبع: جاذبه و دافعه على علیه السلام، مرتضی مطهری