اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

این همان رسالت ابراهیم است

آیاتى از قرآن مجید درباره عمومى بودن رسالت پیامبر اسلام بر همه جهانیان ، این همان رسالت ابراهیم است.

آیاتى که دلالت بر عمومیت رسالت پیامبر اسلام بر همه جهانیان دارند ، فراونند ، ما برخى از آنها را متذکر می شویم :

1) اَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً اَنْ اَوْحَیْنا اِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ الْنَّاسَ 1

( آیا براى مردم موجب شگفتى است که به مردى از آنان وحى کردیم که مردم را تبلیغ نما ) توضیح کلمه « ناس » اسم جمع است که اگر با الف و لام آورده شود ، دلالت بر عموم دارد .

2) تَبارَکَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً 2 ( پاکیزه خداوندى که قرآن را بر بنده‏اش نازل نمود که تبلیغ کننده جهانیان بوده باشد ) 4 وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ کافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً 3 ( و ما ترا نفرستادیم مگر براى بشارت و تهدید همه انسان ها ) .

3) وَ اَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً 4 ( و ترا بر همه مردم رسول فرستادیم و شهادت خداوندى بر این امر کفایت می کند ) .

4) وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ 5 ( و ما ترا نفرستادیم مگر رحمتى براى جهانیان ) .

5) وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ ، عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً 6 ( و بدینسان شما را امتى معتدل قرار دادیم ، تا شاهد بر اعمال مردم باشید و پیامبر نیز شاهد بر شما باشد . ) توضیح 1 مقصود از شاهد بودن امت ، روشنگرى ملاک و اصول « حیات معقول » می باشد ، نه شهادت بمعناى معمولى 2 معناى « انذار » تهدید و معناى « بشیر » بشارت و مژده دادن است . و تبلیغ شامل هر دو مفهوم می باشد .

البته چنانکه در مباحث گذشته گفتیم : منظور از تهدید و بیم و هراس و وحشت ، در برابر خداوند ، لزوم این پدیده‏ها به جهت انتقام‏جوئى خود خواهانه خدا نیست ، زیرا چه کسى و چه قدرتى می تواند بر او ضررى برساند ، تا خداوند در صدد انتقام‏جوئى از او بر آید .

نتیجه‏اى که از این آیات گرفته می شود ، ابدیت دین اسلام و عمومیت رسالت پیامبر اسلام بر همه جوامع است . اینکه عده‏اى از اسلام نشناسان رسالت پیامبر را به مدت معینى از دوران ها منحصر و محدود می سازند و براى اثبات این مدعا از خود آیات قرآنى دلیل می آورند ، اگر غرضى نداشته باشند بایستى به بى‏اطلاعى آنان از قرآن و ادبیات عرب تأسف خورد . اگر در آیات قرآنى درست دقت کنیم ، حتما به این نتیجه خواهیم رسید که اصل متن دین الهى عبارتست از آن اصول و وظایف کلى در « حیات معقول » که همه پیامبران الهى مبلغین آنها بوده‏اند . این اصول و وظایف کلى در دین ابراهیم خلیل اللّه تنظیم شده است . همه پیامبرانى که پس از او آمده‏اند ، ابلاغ کننده و روشنگر همان اصول و وظایف بوده و بر طرف کننده تحریف و انحراف از آنها بوده‏اند . این مطلب در قرآن مجید باتمام صراحت مطرح شده است . ما براى توضیح بیشتر ، نمونه‏اى از آیاتى را که به این مطلب دلالت دارد ، می آوریم :

1) وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ اِبْراهیمَ اِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ 7 ( و کیست که از آیین ابراهیم اعراض کند مگر اینکه خود را ابله بسازد )؛

2) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ اِلى‏ اِبْراهیمَ وَ اِسْمعیلَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما اوُتِىَ مُوسى‏ وَ عیسى وَ ما اوُتِىَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِموُنَ 8 ( بگوئید ما به خدا ایمان آورده‏ایم و [ نیز ] ایمان آورده‏ایم به آنچه که بر ما و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده است . و [ نیز ] ایمان آورده‏ایم به آنچه که به موسى و عیسى و پیامبران از پروردگارشان نازل شده است ، ما هیچ یک از آنان را تفاوتى نمی گذاریم و ما براى او مسلمان شده‏ایم )؛

 3) وَ قالُو کُونُوا هُوداً اَوْ نَصارى‏ تَهْتَدوُا قُلْ بَلْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ 9 ( و آنان گفتند : یا یهود باشید یا نصارى ، هدایت خواهید گشت ، به آنان بگو ، بلکه ملت حنیف ابراهیم باشید ، و ابراهیم از مشرکین نبود )؛

 4) ما کانَ اِبْراهیمُ یَهُودِیّاً وَ لا نَصْرانِیّاً وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً 10 ( ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى ، بلکه او مسلمان حنیف بود . ) توضیح حنیف که جمعش حنفاء است بمعناى صحیح و مستقیم و موحد است و در مباحث ملل و نحل دین ابراهیمى را گویند .

5) ِنَّ اَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذاَ النَّبِىُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الْلَّهُ وَلِىُّ الْمُؤمِنینَ 11 ( شایسته‏ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى می کنند و این پیامبر ( محمد ص ) و کسانیکه ایمان آورده‏اند . و خدا ولى مردم با ایمان است )؛

6) ُلْ امَنَّا بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ عَلى‏ اِبْراهیمَ وَ اِسْمعیلَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما اوُتِىَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ . وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْأَسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فى الْآخِرَةِ لَمِنَ الْخاسِرینَ 12 . ( بگو : ما به خدا و به آنچه که بر ما نازل شده است ، ایمان آورده‏ایم و [ نیز ] ایمان آورده‏ایم به آنچه که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده است ، [ نیز ] ایمان آورده است . و به آنچه که به موسى و عیسى و پیامبران از پروردگارشان داده شده است ، ایمان آورده‏ایم . ما میان هیچ یک از آنان فرقى نمیگذاریم و ما به او اسلام آورده‏ایم .

و هر کس جز دین اسلام را بخواهد از او پذیرفته نخواهد گشت و او در آخرت از زیانکاران است ) توضیح در این آیه مانند آیه 136 از سوره البقره اصل متن همه ادیان الهى را یکى گرفته و نام آن متن را اسلام نهاده است . در این آیه صریحا تهدید کرده است که هر کس غیر از اسلام را بخواهد ، عملش تباه و در ابدیت از زیانکاران خواهد بود . بنابر این ، نتیجه کلى که به دست می آید ، این است که دین الهى همان اسلام است و بس ، اگر چه به وسیله پیامبران متعدد و در دوران ها و جوامع مختلف ابلاغ شده است . تنها تفاوت در جزئیاتى است که به عنوان سنت‏ها از پیامبران مطرح شده است .

7) وَ مَنْ اَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللَّهُ اِبْراهیمَ خَلیلاً 13 ( و کیست که دینى شایسته‏تر از کسى داشته باشد که رفتار خود را تسلیم خدا نموده در حالیکه احسانگر است و از آیین حنیف ابراهیم پیروى می کند . خداوند ابراهیم را دوست خود اتخاذ کرده است . ) 

  

 دلیل دیگرى که وحدت متن اصلى ادیان الهى را ثابت میکند ، آیه‏ایست در قرآن که در دو مورد آمده است :

اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ 14 ( کسانیکه ایمان آورده‏اند و آنانکه به یهودیت و نصرانیت و صابئیت گرویده‏اند ، [ رستگار آنان ] کسى است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است ، براى آنان بیم و هراسى نیست و آنان اندوهگین نخواهند بود ) به همین علت است که خداوند متعال خبر از برترى بنى اسرائیل به جهانیان می دهد و میفرماید :

یا بَنى اِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِىَ الَّتى اَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ اِنَّى فَضَّلْتُکُمْ عَلىَ الْعالَمینَ 15 ( اى بنى اسرائیل به یاد بیاورید نعمتى را که به شما بخشیدم و شما را بر جهانیان برترى دادم ) توضیح قطعى است که برترى بنى اسرائیل بر جهانیان نه مستند به نژاد آنان بوده است و نه به مختصات جسمانى و روانى طبیعى آنان ، بلکه این برترى بدان جهت است که دین موسى ( ع ) همان متن اصلى دین ابراهیم بوده است که پس از گذشت قرون و اعصار دگرگون شده و تحریف یافته بود . و اگر همین دین که موسى ( ع ) آورده بود ، دگرگون و منحرف نمی گشت ، همان متن حقیقى دین ابراهیم بود که پیامبر اسلام تبلیغ می کرد و نمی بایست آنان با اسلام مخالفت می کردند . عمومیت دین اسلام براى همه زمان هاى آینده از یک آیه دیگر نیز صریحا استفاده می شود :

ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىْ‏ءِ عَلیماً 16 ( محمد ( ص ) مانند یکى از مردان شما نیست ، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است و خداوند بر همه چیز دانا است . ) بعضى از بی خبران از لغت عربى که در کلمه خاتم بمعناى پایان و آخر تشکیک کرده‏اند ، اگر وقتشان اجازه بدهد ، می توانند به ماده لغت ختم با همه مشتقاتش در همه کتابهاى لغت عرب رجوع کنند ، خواهند دید که این ماده در هر مورد و با هر خصوصیات مصداقى که به کار می رود ، مفهوم اصلیش را که پایان و آخر است ، از دست نمی دهد . آن آیه‏اى که مورد استدلال به عدم خاتمیت پیامبر اکرم ( ص ) قرار گرفته است ، این است :

یا بَنى آدَمَ اِمَّا یَأتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتى فَمَنِ اتَّقى‏ وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ 17 ( اى اولاد آدم ، پیامبرانى از شما به سوى شما می آمدند و آیات مرا براى شما بازگو می کردند ، پس هر کس که تقوى بورزد و دست به اصلاح بزند ، ترسى براى آنان نیست و آنان اندوهگین نخواهند گشت ) گفته‏اند که این آیه استمرار آمدن پیامبران را بر همه اولاد آدم که تا پایان جهان گسترده می شوند ، اثبات می کند و این استمرار با خاتمیت پیامبر اسلام نمی سازد پاسخ این اعتراض روشن است ، زیرا ، هیچ فعل مضارعى در لغت عربى به معناى وقوع استمرارى یک پدیده نیست ، بلکه استمرار و محدودیت از قراین و دلایل خارج از خود صیغه مضارع فهمیده می شود . درست است که مخاطب در این آیه بنى آدم است و بنى آدم شامل همه انسان ها در گذرگاه تاریخ تا انقراض آنان می باشد ، ولى ، با نظر به علت رسالت که روشن ساختن متن اصلى دین الهى ابراهیم و مرتفع ساختن تحریفات از آن دین میباشد ، با رسالت پیامبر اسلام ختم می گردد ، زیرا قرآن اصول کامل دین ابراهیم را بیان می کند و همه ادیان منسوب به ابراهیم را دعوت به تطبیق اسلام بر آن دین می نماید .

بنابر این ، پس از رسالت پیامبر اسلام موردى براى رسالت دیگر نمی ماند .

معناى رسالت پیامبر اسلام آن نیست که مقدارى تکالیف تعبدى و قوانین مختص دوران و جوامع خود را مطرح کرده و آینده تاریخ را به عهده پیامبران دیگر ، یا عقل نظرى محض بشرى واگذار نموده است . اصلا در مکتب اسلام عقل را در برابر دین قرار دادن به هیچ وجه صحیح نیست ، زیرا آیات قرآنى و منابع حدیثى همواره دستور به پیروى از عقل و تبعیت از احکام آن را توصیه و بلکه دستور اکید به بهره‏بردارى از روشنگری هاى عقل می نماید . اگر دین اسلام قابل توضیح با احکام عقلى نبود ، چگونه امکان داشت قرآن و دیگر منابع اسلامى عقل را مورد توصیه و دستور اکید قرار بدهد تا جائی که آن را حجت خداوندى بر بندگانش معرفى نماید . اسلام تنها عقل آن دوران را تعظیم و واجب الاتباع معرفى نمی کند ، بلکه همه انسان هاى همه دوران ها را تحریک به تبعیت از عقل می نماید . نهایت امر دو مسئله بسیار مهم در این مورد وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند :

مسئله یکم مقصود از عقل فعالیت‏هاى اندیشه‏اى در قلمرو سودجوئى و خود خواهى و بازى با اصطلاحات و پندارهاى مخلوط با خواسته‏هاى پست حیوانى نیست ، بلکه منظور آن عقل سلیم است که در پرتو اصول و قوانین سازنده انسانى و بر مبناى انسان محورى هدفدار فعالیت می نماید . هیچیک از اصول و تکالیف اسلام با چنین فعالیت عقلانى مخالفتى ندارند .

مسئله دوم گسترش فعالیت‏هاى عقلانى بشرى معنایش آن نیست که روزى فرا خواهد رسید که عقول انسانى چنان دگرگون خواهد گشت که 2 2 با همین محتوائى که دارد مساوى 503 100001 خواهد گشت و معنایش این نیست که روزى فرا خواهد رسید که عقول آدمیان معلول‏ها را بدون علت درک خواهند کرد و براى بوجود آوردن حرارت صد درجه در آب ، به نگاه کردن در آن آب کفایت خواهد کرد این پندارها همان خیالات مغزکش سوفسطائى هاى ما قبل میلاد در یونان باستان است . بلکه مقصود این است که حواس و ابزار و آلات ارتباط انسانى با واقعیات جهان هستى میدان کار وسیع و وسیع‏ترى را در اختیار عقول آدمى خواهد گذاشت . به عنوان مثال با گسترش معرفت‏هاى فیزیکى به وسیله حواس و آزمایشگاه ها و دیگر تصرفات روشنگر در اجسام و نمودهاى آنها ، قوانین زیادترى درباره جهان فیزیکى براى عقل مطرح خواهد گشت ، نه اینکه عقل آدمى چنان دگرگون خواهد گشت که از یک فوتون نور هفت قطار باربرى و یک درخت آلبالو و یک مغز هگل بیرون خواهد آورد خلاصه عقل سلیم آدمیان براى ابد از دیدگاه اسلام درست معادل رسولان عینى ، حجت بوده و تعیین کننده موقعیت او در جهان هستى و آموزنده بایستگى‏ها و شایستگى‏هاى آدمى در این دنیا خواهد بود .

پی نوشت:

 ( 1 ) یونس آیه 2

 ( 2 ) الفرقان آیه1

 ( 3 ) السبأ آیه 28

 ( 4 ) النساء آیه 79

 ( 5 ) الانبیاء آیه 107

 ( 6 ) البقرة آیه 143

 ( 7 ) البقرة آیه 130

 ( 8 ) البقرة آیه 136 و آل عمران 84 با اندک تفات

 ( 9 ) البقره آیه 135

 ( 10 ) آل عمران آیه 67

 ( 11 ) آل عمران آیه 68

 ( 12 ) آل عمران آیه 84 و 85

 ( 13 ) النساء آیه 125

 ( 14 ) البقره آیه 62 و المائده آیه 69

 ( 15 ) البقرة آیه 47

 ( 16 ) الاحزاب آیه 40

 ( 17 ) الاعراف آیه 35

منبع: شرح نهج البلاغه، جلد 5، علامه محمد تقی جعفری(رضوان الله تعالی علیه)