«الا بذکرالله تطمئن القلوب» برای همه حق است! اما یک کسی که مسئولیت یک نظام با اوست؛ جان و حیات 70 میلیون از یک طرف و حیات قرآن و عترت از طرف دیگر در دست اوست، اگر خدای ناکرده این کشور اسلامی لطمهای یا آسیبی ببیند دیگر سخنی از قرآن وعترت نیست. به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) به نقل از سپاهنیوز، متن سخنان آیت الله جوادی آملی در دیدار با فرماندهان و مسئولان سپاه به این شرح است: برای یک کار تشکیلاتی اساسی و سنگینی که مرگ و زندگی یک نظام وابسته به آن است؛ این معنویتِ علمیِ عمیق میطلبد، نه معنویت موعظه اخلاقی. «آدمی معنویت میخواهد» یعنی چه؟ یعنی همان که در روضهخوانیها میگویند که با معنویت باشید، با اخلاق باشید، درست باشید؛ این همان معنویت است؟! یا یک جهانبینی اساسی که معرفت است بعد باور است و بعد به دنبالش راهاندازی! فرمایش مقام معظم رهبری آن معنویت محققانه و عالمانهای است که مرگ و زندگی یک نظام وابسته به آن است. الان کار به دست شما عزیزان و امثال شما عزیزان است که مرگ و حیات نظام براین موضوع وابسته است. این تنها معنویات ظاهری که آدم با اخلاق و معتدل باشد نیست!! این کار وابسته به این است که ما جهان را خوب بشناسیم! یک وقت است که میگویند کل منطقه خلیجفارس پر از نیروهای نظامی است و ما هیچ تکان نمیخوریم! این مسئله «الا بذکرالله تطمئن القلوب» ما را آرام میکند! بالاخره ما «احدی الحسنین» نصیبمان میشود. ما که نمیخواهیم مظلومانه جان بدهیم؛ میخواهیم با شهادت یا پیروزمندانه زندگی کنیم، این است «احدیالحسنین» ما. نه نظیر فلسطینیان یا کشورهای دیگر مانند مردم عراق که مظلومند و انشأالله به بهشت میروند! ما میخواهیم یا با شهادت جان بدهیم یا پیروزمندانه زندگی کنیم! بنابراین «الا بذکرالله تطمئن القلوب» برای همه حق است! اما یک کسی که مسئولیت یک نظام با اوست؛ جان و حیات 70 میلیون از یک طرف و حیات قرآن و عترت از طرف دیگر در دست اوست، اگر خدای ناکرده این کشور اسلامی لطمهای یا آسیبی ببیند دیگر سخنی از قرآن وعترت نیست. چرا که همانطور که میدانید سایر کشورهای اسلامی حیاط خلوت مستکبران است و هر کجا آنها بخواهند میتوانند اردوگاه بسازند و پیاده و سواره نظام بیاورند! اگر خدای ناکرده ایران آسیب ببیند، قرآن و عترت آسیب دیده است. ما باید به کدام پایگاه برسیم که معنویت خودمان را تأمین کنیم بعد استمرار ببخشیم تا به فرمایش ایشان سرریز شود و به بدنه برسد! مطلب نهایی آن است که ما باید جهانبینی الهی داشته باشیم. این جهانبینی که خدایی است و قیامتی است؛ این جهان بینی همه جا هست! جهانبینی الهی این است که کل عالم مثل یک انسان است! انسان یک طبیعت دارد یک فراطبیعت. یک فیزیکی دارد و یک متافیزیکی. انسان تنها یک لاشه که در تالار تشریح خلاصه شود و بعد به سردخانه ببرند نیست. چیزی که حقیقت انسان را تشکیل میدهد روح است که آن خلیفه خداست و امری مجرد است و پایدار و پاینده. انسان دارای جسم که همه میفهمند و روح است. آیا جهان، آسمان و زمین، دریا و صحرا نیز دارای همچین چیزهایی است؟ آسمان و زمین همین چیزی است که ما میبینیم یا اینکه روحی دارد؟ آنها که بینش مادی دارند این مسائل برایشان مطرح نیست. اینها بین انسان و دام فرقی نمیگذارند. میگویند انسان حیوان ناطق است. انسان حیوانی است که حرف میزند و با موش فرق چندانی نمیکند. حال بیاییم به او بگوییم امام صادق(ع) میفرمایند: «الکسب الحرام یبیل فی الذریه» مال حرام در ذریه انسان تأثیر میگذارد! انسان با موش فرق میکند و آزمایشگاه موش با انسان فرق میکند و... اینها نیست! انسانشناسی آنها این است که ابتدا در تالار تشریح تبیین میشود بعد به سردخانه میرود و بعد میرود توی گور! «ان هی الا حیاتنا نموت و نحیی بما یهلکنا الا الدهر» اما جهانبینی الهی برای انسان چیز دیگر است «ونفخت فیه من روحی» است، «لقد کرمنا بنی آدم» است، «انی جاعل فی الارض خلیفه» است. یک ابدیت هست. اکثر افراد میگویند: ما یک دشمن داریم در این عالم به نام «مرگ». انسان به دست مرگ میپوسد و مرگ بدترین دشمن ماست، همه چیز چارهای دارد الا مرگ. اما دین میگوید: تنها دشمن شما مرگ است و شما بر مرگ غالبید. این شمایید که مرگ را میمیرانید نه مرگ شما را. این دید کجا و آن دیدگاه کجاست؟ فرمود شما یک دشمن دارید که آن مرگ است و شما آن را میمیرانید. فقط مواظب باشید که خوب آن را بمیرانید. دیگر نگفت که «کل شیءٍ یذیقه الموت» فرمود: «کل شیء ذائقه الموت» خوب وقتی انسان یک لیوان شربت مینوشد، این ذائق آن مذوق را هضم میکند یا آن مذوق ذائق را؟! یعنی یک لیوان آب، شما را از بین میبرد یا شما آن را هضم میکنید؟ ما مرگ را میمیرانیم نه مرگ ما را! پس ما هستیم که هستیم وابدی میشویم. اگر ما یک ابدیتی داریم، تنها رقیب ما مرگ است که آن را باید از پای درآوریم که به ما میگویند بدون ضربه آن را از پای درآوریم! پس انسان یک حقیقتی دارد به نام «خلیفه الله»؛ «انی جاعل فی الارض خلیفه» و دهها فضیلت دیگر که تنها درمانش با آن آزمایشگاه موش نیست. حقیقت دیگری دارد. این درباره انسان که بحث فعلی ما نیست. کل این جهان دو قسم است. ذات اقدس الهی در مورد انسان، قدم به قدم بخشهای فیزیکی و طبیعی اش را گفته؛ اصلش آب بود، سلسال بود، بعد نطفه شد، علقه شد، مضغه شد، عظام شد و سپس جنین شد. «ثم انشانا کم خلقاً آخر»؛ سپس خلقتی دیگر به او دادیم. اینها را گفته. در مورد آسمان و زمین نیز گفته که ابتدا رتق و بسته بود ما آن را باز کردیم توسعه دادیم، ابتدا یک مشت دود و گاز بود که ما آن را شمس و قمرش کردیم و این همه ستارگان را ما از دود و گاز پدید آوردیم. «ثم استوی علی السمأ و هی الدخان فقال لها الارض» ما یک مشت دود را شمس و قمر کردیم. اینطور نیست که شمس و قمر پیش ما خیلی مهم باشد بلکه تنها آنها را از دود پدید آوردهایم. «ثم استوی الی السمأ فسواهن سبع سماوات» اینهمه ستارگان را ما از یک مشت دود به وجود آوردیم. اینها را گفته است حال در مورد این مجموعه چی گفته است؟ آیا آنچه که خداوند در مورد آسمانها و زمین گفته، همان چیزی است که کیهانشناسان بدان رسیدهاند؟ یا انسان همان موجودی است که دانشمندان در تالار تشریح بدان رسیدهاند؟ یا اینکه آسمان و زمین یک حقیقت دیگری نیز دارد. تمام بحث ما از همین یک تکه شروع میشود. تمام آسمان و زمین و تمام موجودات بین این دو، چیز دیگری دارند به نام «حق»؛ فرمود: ما آسمانها و زمین را به حق آفریدیم. «خلقنا السمأ و الارض بالحق»، «ما خلقنا السمأ و الارض الا بالحق»، «ما خلقنا السمأ و الارض و ما بینهما باطلاً» یعنی مصالح ساختمانی که برای آسمان و آسمانیها و زمین و زمینیها و دریا و دریاییها بکار بردیم حق است. یعنی اینها هدفمندند. اینها مواظبند چه دستوری به آنها داده میشود؟ موظفند تا در مسیر اوامر الهی حرکت کنند! آسمان برحق است؛ مثل این است که فرمود: «و نفخت فیه من روحی»؛ یک وقت است به آن قسمتهای طبیعی آسمان میپردازد که آن ابتدا دود بود، بسته بود، ما آن را باز کردیم و وسعت بخشیدیم و به آن این شکل را دادیم، این یک بحث است. مثل اینکه انسان نطفه بود، سپس علقه شد و مضغه شد اما انسان همین نیست. چیزی دیگری نیز دارد. آسمان نیز همین دود و گاز نیست. بلکه چیز دیگری نیز دارد. مصالح ساختمانی آسمان و زمین حق است «ماخلقناهما الا بالحق» اگر آن کسی که این معماری و مهندسی کرده و آن را کارفرمایی کرده است بگوید که مصالح ساختمانی این ساختمان فلان چیز است باید پذیرفت. حال آفریننده آسمانها و زمین و موجودات آنها فرموده است که ما آن را با مصالح حق آفریدیم. حال اگر کسی به راه باطل رفت و حرف باطل زد، فکر باطل کرد و عمل باطل انجام داد، این شخص میخواهد کجا برود؟ به دریا. (جریان موسی و فرعون برای او پیش میآید و همین دریا او را دربر میگیرد) اگر بخواهد روی زمین برود (مانند قارون، زمین او را به دل خود فرو میبرد) بخواهد در فضای باز حرکت کند به تعبیر قرآن: «سخرها الیه الریح» باد به حیاتش خاتمه میدهد. در این جریان جنگ هشت ساله نیز همینطور بود. آنها از دریا و صحرا حمله کردند ولی کاری از پیش نبردند. کل این نظام در اختیار یک کس دیگر است. مثل اینکه به ما بگویند کل این منطقه مین گذاری شده است؛ دیگر ما از کجا میتوانیم راه برویم؟ اگر مینگذاری شده باشد دیگر ما باید حواسمان را جمع کنیم! فرمود: ما در دنیا بازی نکردیم و اینها را بازیچه نیافریدیم هدفمند آفریدیم. اگر باور کردیم که عالم به حقیقت ساخته شده، دیگر باطل جایگاهی نخواهد داشت. این موضوع یک توضیح میخواهد. نه در آسمان و نه در زمین و نه در دریا جای خالی نیست که ما آن را پر کنیم درست است که میتوانیم در هر کدام از اینها کار کنیم ولی اینها حرفی برای گفتن دارند. یک جای خالی تنگ است؛ یک جای خالی معده و روده انسان. ظرف تنگ هر چیزی را میتواند در خود جای دهد چه آب باشد چه عسل چه زهر و حرفی برای گفتن ندارد. ولی ظرف معده و روده، اگر غذای سالم در آن بریزیم آن را جذب میکند ولی اگر غذای فاسد در آن بریزیم بالا میآورد پس حرفی برای گفتن دارد. ظرف معده و روده مثل ظرف تنگ نیست که هرچه در آن بریزی بالا نیاورد. آسمان و زمین نیز همین است و نمیتوان هرکاری را در آن انجام داد. «هوالذی فی السمأ اله و فی الارض اله» بالا بروی همین است پایین بروی همین است. مگر میشود حالا تو به کره ماه یا مریخ رفتی یا در اعماق اقیانوس، دیگر بتوانی هرکاری که خواستی انجام بدهی؟ فرمود: خیر هرکجا که بروی باید طبق حق عمل کنی، آنها نیز حرفی برای گفتن دارند. فطرت ما ظرف تنگ خالی نیست و حرفی برای گفتن دارد. طبیعت ما نیز همچنین؛ این دو دستگاهی است که ما داریم: طبیعت و فراطبیعت. در جریان خلقت آسمان و زمین نیز هکذا ایضاً. اینجا همه یک بحثهای طبیعی دارند که با فیزیک و کیهانشناسی قابل حل هستند و یک بحثهای فراطبیعی دارند که دیگر با فیزیک و کیهانشناسی قابل حل نیستند و باید سراغ قرآن رفت تا آن را حل کرد. «این تذهبون!» کسی که دزدی کرده کجا میخواهد برود؟ در تعبیرات نورانی امیرالمؤمنین(ع) نیز آمده که: «این یتأبکم»، در تیره و گمراهی کجا میخواهی بروی؟» مطلب دیگر اینکه یک موقع انسان مسلح است عصا دستش است، عصایی که میتواند اژدها بشود حتی با این سلاح رفته به جنگ فرعون! ذات اقدس الهی به موسی کلیم میفرماید: «درست است که تو مسلح هستی و یک سلاحی داری که اگر دهان باز کند کل این محدوده را از بین میبرد اما این سلاح کافی نیست.» نفرمود دستت را به جیب ببر یا به عصا ببر و عصا را درآور. فرمود: «اَدخل یدک فی جَیبک»، نه «جِیبک»!! با جیب مشکل حل نمیشود با دلت، با جَیبت مشکلات حل میشود! موسی دستی به دل ببر. اگر به جَیبت به دلت دستی دادی آن دست میشود ید بیضأ و مشکلات را حل میکند. اما اگر به جِیبت دست بزنی مشکلی حل نمیشود. اگر ما منتظر باشیم که بودجه دفاعی ما افزایش پیدا کند کافی نیست. البته این هم یک گوشه کار است و لازم است ولی اصل نیست. اصل «ادخل یدک فی جَیبک» است. حال خداوند منان به موسی(ع) میفرماید: «اگر دستت در جَیب بود و شرح صدر هم داشتی، چنانچه موسی آن را در اول رسالت از خداوند منان خواست «رب اشرح لی صدری...» و خداوند به او داد این جَیب به علاوه شرح صدر با آن جیب که قدرت سپاهی است میتواند کارساز باشد و گرنه به تنهایی مشکل را حل نمیکند؛ چرا که دیگران بهتر از آن را دارند. حال اگر کسی میخواهد باطل عمل کند چنانچه آمریکا گفته بود ما آنقدر توانایی داریم که در یک زمان هم به عراق حمله کنیم، هم به کره شمالی. الان کل خلیج فارس دو گوشهاش پر است از نیروهای نظامی آمریکا و ما به لطف الهی در منطقه امن هستیم. این کار خداست و ما الان در بلد امین هستیم. این با همان ساختار سازگار است و ما باید آن را باور کنیم که کل این نظام به حق خلق شده است نه اینکه خدایی هست که ما مضطر شدیم به درگاهش روی بیاوریم و بگوییم «امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء» این در جای خودش محفوظ است. او فرموده که من در کل این نظام آفرینش مینگذاری کردهام. باطل بخواهد رد شود او را منفجر میکنم و چیزی در عالم به عنوان باطل جای ندارد و راه ندارد. و چیز دیگری که در پایان بحثمان باید اشاره کنم این است که همه ما ممکن است دارای اختلاف نظر باشیم. همانطور که «اختلاف السنتکم و الوانکم» است؛ به همان اندازه اختلاف نظر در فکر و اندیشه است و باید بنشینیم و دوستانه این اختلافات را مطرح و حل کنیم. حال اگر حل نشد؛ اگر آنها را در تریبونهای عمومی مطرح کنیم جز اینکه دشمنان ما را شاد و دوستان را رنجور کند فایده دیگری ندارد. ما در طی این سی سال آن را تجربه کردیم. هر وقت نصیحتی بود، امر به معروفی بود، نهی از منکری بود، دوستانه و خصوصی مطرح کردیم که یا اثر کرد و یا اثر سوء نکرد. اما خدای ناکرده اگر این نظر را به جامعه منتقل کنیم این اثر سوء دارد. داشتن امکانات و قدرتهای معنوی گوشهای دیگر از قضیه است. داشتن رهبری مثل امیرالمؤمنین علی(ع) پنجاه درصد قضیه است. و اگر حضور مردمی نباشد، ادراک مردمی نباشد، طهارت مسئولین نباشد، وابستگی مردمی نباشد، جهانبینی دینی نباشد، شکست کنارش هست! نه نالههای حضرت امیرالمؤمنین(ع) و نه مناجاتهای حضرت امیر فایده ندارد! وجود مبارک حضرت ابراهیم خلیل(ع) رهبر انقلاب بود. معمار و مهندس کعبه بود و فرزند خود را نیز به قربانگاه برده بود، هرگاه خواست حکومت تشکیل دهد به خدای متعال عرضه داشت همه این چیزها که به من عطا کردی یک طرف قضیه است اما حضور مردمی نیز لازم است «فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم» خدایا همه مردم را که نمیشود قلوبشان را جلب کرد ولی قلوب یک عدهشان را برای سامان بخشیدن به حکومت به طرف ما جلب کن! دیگه نگفت من رهبر انقلابم معمار و سازنده کعبهام و فرزندم را به قربانگاه بردهام و پیامبر هستم. فرمود: خدایا قلوب یک عده از مردم را به طرف ما جلب کن. با معجزه هم که نمیشود کشور را اداره کرد. اگر واقعاً ما با این طهارت و معنویت زندگی کنیم این همان دعای حضرت ابراهیم است. این قلوب مردم که تا الان متوجه ما بود بقیه نیز هم هست. دلهای همه مردم یک حرفی برای گفتن دارند ومقلب قلوب هم خداوند است. ما اگر واقعاً اینطور باشیم دلهای مردم هم متوجه ما میشود و به لطف الهی هیچ آسیبی نیز به این مملکت نمیرسد و این انقلابمان به دست صاحب اصلی آن، حضرت ولی عصر(عج) میرسد. در آخر انشأالله خداوند همه شما را از سربازان واقعی آن حضرت قرار دهد. |