اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

دین و زندگی

سرگردانی بشر؛ دستاورد تقابل زندگی با دین و جدایی از ندای فطرت

 

متن زندگی سرشار از آموزه‌های دینی است، دین نه در حاشیه که در متن زندگی جاری است، به همین لحاظ سرگردانی بشر دستاورد تقابل زندگی با دین و جدایی از ندای فطرت است.

 

غفلت بشر امروز و جست و جوی او برای یافتن راه‌های موفقیت، وی را به دنبال کسب شیوه‌های مدرن و متجدد سوق داده است.

اینان غافل از اصالت بشری، مبنای ذاتی خود را که آمیخته با ندای فطرت است به گمراهی واداشته و تجدد را در جدایی از سنت‌ها می‌جویند.

بعضی با تلقی دست و پا گیر بودن مفاهیم دینی و احکام شرعی و با قضاوت‌های سطحی و بی‌محتوا و صرف احساس‌گرایی مشی زندگی خود را در مسیر خیزش افکار پوشالی و تندبادهای خانمان‌سوز و بنیان برافکن سپرده و آسودگی و سعادت را در بی‌قیدی از آیین و اصول دین می‌جویند و به خود می باورانند که این سعادت تضمین شده است.

 

                                                 

 

اندیشه مداری بر مبنای منطق و بیداری و هوشیاری براساس استدلال بدون اباحیگری و سطحی‌نگری زمینه را برای پذیرش حقیقت و پس زدن جهالت فراهم می‌کند، اما تعبیر نادرست از آموزه‌های دینی و خود را از اصل فطرت جدا دانستن سرگشتگی و حیرانی را در آماج تفکرات و نظریات بی‌ریشه دنیای توسعه طلب به اصطلاح نوین اندیش ارمغان می‌آورد که به جای خوشنودی و سعادت، رفاه ناپایدار و جاه طلبی و زندگی پر دغدغه و اضطراب آفرین را رقم می‌زند که دامنگیر آسودگی خاطر و مخل نیل انسان به مقصودش می‌شود.

باید به خوبی جواب این سئوال را دانست که مقصد کجاست؟ و مقصود از زندگی کردن چیست؟ به اشتباه اهداف کوتاه مدت و گذرا را با مقاصد بلند مدت و آرمان‌های انسانی و اعتقادی خلط نکنیم و اسب سرکش دنیا طلبی را رام اراده خود سازیم و اهداف و خواسته‌های خود را صبغه دینی و معرفتی بدهیم.

بدون شناخت و آگاهی عمیق و مبنایی مبهوت افکار و گرایشات مادی و نظریات سست و ساختگی تفکرات الحادی نشویم و همواره تحقیق و تتبع را در انتخاب اهداف و برنامه‌های خود در مسیر زندگی پیش بگیریم.

بشر امروز پس از تحول جوامع غربی در رنسانس و نوزایی فکری و علمی به شیوه‌ای نوین در امتداد الحاد و کفرورزی‌های گذشته اسیر تفکراتی شد که همواره خاصیت مقطعی و نادوام داشته است. تحولی که تصویری واضح از آتیه زندگی انسان ارایه نداد و او را دلخوش به تبعیت از خواست صرف انسانی خویش کرد و اصالت را تنها در خویشتن خویش خواند.

دورنمایی مبهم که حتی کسب معرفت از واقعیات را مردود دانست و پاسخگویی به نیازهای اساسی انسان در زندگی را ناممکن ساخت که جز سرگشتگی و از هم گسیختگی چیز دیگری بدرقه انسان امروز نباشد.

تفکراتی که در آن وسیله هدف را توجیه می‌کند و ارزش‌های دنیوی انگاره هدفمندی گرفته و در هاله‌ای از خوشبینی غایت خوشبختی را برای بشریت ترسیم می‌‌کند. او که در کوران حوادث آشفته و متلاطم است و بریده از خود بی پناهی را تجربه می‌کند.

تفکر مادیگرای غرب با شعار انسان محوری بدون آن که از حقیقت زندگی و انسان سخنی به میان آورد جوامع را از رسیدن به اصل معنا برحذر دانسته است.

در این مسیر که مسافت‌ها از آن پیموده شده است، انسان مبهوت از کرده خویش در حالی که خود را بر مدارجهان می‌پندارد دنبال گمشده‌ای می‌گردد و آن دین است؛ آیینی جامع و وحیانی بدون دستبرد بشر برای سعادت واقعی انسان.