اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

اتحاد ملی و انسجام اسلامی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاْ و لا تفرقوا

آنچه که ما در سابق دچارش بودیم

 

                                  

آنچه که ما در سابق دچارش بودیم،بدترین نوع اسارت و بندگى بود، نه تنها در مسایل اقتصادى ما را وابسته کرده بودند بلکه در سایر زمینه‏ها، آنها بودند که براى ما تعیین تکلیف مى‏کردند .

امام در همان اوایل اقامتشان در پاریس، مکرر در اعلامیه‏هایى که به ایران می فرستادند، مردم را تشویق به کشاورزى و به خصوص کشت گندم می کردند و می دانیم که این فرمان تا چه حدمؤثر واقع شد، به خصوص که به لطف خدا، امسال، سال بسیار پر برکتى‏بود.

ببینید وقتى کشورى می خواهد روى پاى خود بایستد، خودش‏براى خودش تصمیم بگیرد، می تواند با یک همت مردانه قید وبندهاى بندگى را پاره کند. امسال شاید همین ایرانى که گندمش ‏را از امریکا وارد می کرد بتواند به خود کفایى برسد و دور نیست آن‏روزى که با همت مردم این سرزمین،مملکت ما بتواند در همه ‏زمینه‏ها روى پاى خودش بایستد و بى‏نیاز از غیر شود.

یادتان می آید که مردم در تظاهرات چه شعار با معنایى‏می دادند؟ استقلال،آزادى،جمهورى اسلامى. این نشانه این است‏ که یک ملت می خواهد مستقل باشد. می خواهد از نظر سیاسى خودش‏براى خودش تصمیم بگیرد. از نظر علمى خودش براى خودش‏طرح ریزى کند، خودش براى اقتصاد خودش نظر بدهد. و بالاتر ازهمه اینها می خواهد، استقلال فرهنگى،فکرى و مکتبى خود را به‏دست آورد و خودش براى خودش فکر کند و فرهنگ بسازد. بى‏شک در میان انواع گوناگون استعمار،خطرناک‏تر از همه استعمارفرهنگى است. مگر ممکن است ملتى را از نظر اقتصادى و سیاسى‏استعمار بکنند،بدون آنکه قبلا او را استعمار فکرى کرده باشند. براى بهره‏کشى از فرد باید شخصیت فکرى او را سلب کنند،او را به آنچه مال خودش است‏بدبین کنند و در عوض او را شیفته هر آنچه ‏که از ناحیه استعمارگر عرضه می شود٬ بسازند. می باید در مردم حالتى‏به نام تجدد زدگى بوجود بیاورند بطوریکه از آداب و رسوم خودشان‏متنفر بشوند، اما از آداب و رسوم بیگانه خوششان بیاید. می باید آنها را به ادبیات خودشان، به فلسفه خودشان، به کتابهاى خودشان،به‏دانشمندان و مفاخر علمى و فرهنگى خودشان بدبین کنند و در عوض‏مسحور ادبیات و فلسفه و کتابهاى دیگران کنند .

من در اینجا هشدار می دهم، ما با گرایش به مکتبهاى‏بیگانه استقلال مکتبى خودمان را از دست می دهیم.حال می خواهد آن مکتب کمونیزم باشد یا اگزیستانسیالیسم یا یک مکتب التقاطى. با این شیوه‏ها و با این طرز تفکر به استقلال فرهنگى نخواهیم رسید وبه ناچار محکوم به فنا خواهیم بود.این اعلام خطر بزرگى است که‏من می کنم.ما اگر مکتب مستقلى نمی داشتیم، خوب در آن صورت‏می گفتیم چاره‏اى نداریم باید یا به این گروه ملحق شویم،یا به آن‏گروه ولى درد بر سر این است که چنین مکتب مستقل و غیر نیازمند به غیرى را داریم. این از خودباختگى ماست که فکر می کنیم آنچه راکه داریم باید از دست‏ بدهیم و کالاى دیگران را مورد استفاده ‏قرار بدهیم.

 پیرامون انقلاب اسلامی٬ استاد شهید مرتضی مطهری