سید جمال الدین،به عنوان مصلحى دردمند و آگاه و صاحب رسالتى متعهد و درگیر، شگردهاى گوناگون بیگانه را نیک مىشناخت.مىدانست که این دشمن زبردست پخته، همواره در نیروهاى طرف مقابل تفرقه مىآفریند و پیوسته جبهههاى تازه خلق مىکند، موضوعى که بسیارى از مردم فاضل و درگیر در این مسائل از آن غفلت دارند، و در نتیجه گول مىخورند و چه بسا-دانسته یا ندانسته-وسیله دست دشمن شوند.لیکن اینگونه دسیسهها بر امثال سید جمال الدین پوشیده نمىماند.و تعدد و اختلاف در نواحى حمله،ماهیتحمله را در نظر او ناشناخته نمىگذاشت.این بود که درباره همبستگى اعتقادى و وحدت ایدئولوژى حساس بود.در داخل اسلام مىکوشید تا اختلاف مذاهب،موجب اختلاف جبهه نشود،از این رو مذهب خویش را نیز آشکار نمىکرد،و گاه-در کشورهاى اهل سنت-چنان وا مىنمود که پیرو یکى از مذاهب اربعه آنان است.و نسبتبه خارج اسلام-یعنى زیانرسانیهاى اعتقادى و آشوب آفرینیهاى فکرى که از خارج حوزه اسلام رو مىکرد-بى تفاوت نمىماند و در این جبهه نیز به دفاع مىپرداخت.
مىدانیم که ورود در مسائل و مبارزات اجتماعى،بدون داشتن آگاهى،مانند ورود به میدان جنگ استبى داشتن ساز و برگ،که یا باید ماند و شکستخورد،یا باید گذاشت و گریخت.پس هر مصلح و انقلابى هنگامى موفق خواهد شد که به این حربه (آگاهى) مجهز باشد.
سید جمال الدین به اندازه کافى از این آگاهى برخوردار بود،شناختها و سفرهاى سى-چهل ساله او به شرق و غرب جهان،نشست و برخاست او با طبقات و افراد گوناگون،و شعور ذاتى و عمق وجودى او،اینهمه،از او آگاهى ساخت فریب ناپذیر.و اینهمه او را وامىداشت تا براى پایدار ماندن ایمان جامعه و حفظ و نگهبانى وحدت اعتقادى در جامعه بکوشد،صرف نظر از اهمیت و تاثیرى را که وى براى دین قایل بود در غنى کردن شخصیت فرد و شجاع ساختن او.این مطلب از مقالات او بخوبى آشکار است.به این دلایل،خود متدینى بود مخلص و بصیر و بینا در دین.و چون داراى نفسى شریف بود و برى از پستیها و دونیها،بزرگى بزرگان و عظمت عظما را درک مىکرد.در او عقده حقارتى و خبث نفسى و رسوخ فجورى نبود تا نتواند عظمت پاکان و پیشوایان بشریت را به دیده احترام بنگرد.او با نفس پاک و مقدس خویش به مقدسات حرمتى ژرف مىگزاشت.این بود که-بجز جنبه اعتقادى-از نظر ادب عقلى و تاریخى خویش، همواره از مقام پیامبر اکرم احترام بسیار مىکرد.گفتهاند،هرگاه نام پیامبر اکرم در مجلس او برده مىشد،به تمام قد به پا مىخاست.از دیگر آثار و شعایر دین با احترام یاد مىکرد.بر قرآن کریم تسلط داشت و همواره آیات قرآن را در سخنرانیها و نوشتههاى خویش مىآورد.در مسائل اخلاق فردى و اجتماعى،فلسفهاى داشت مبتنى بر آیات و تعالیم قرآن کریم.
پیرو همین اصول معتقد بود که باید ایمان جامعه پیراسته و تحکیم شود.تقلید در عقاید را-مانند دیگر علماى اسلام-درست نمىدانست و سازنده شخصیت نمىشمرد.
مىگفت: باید آحاد هر امتى از امم،عقاید خود را که اول نقشه الواح عقول استبر براهین متقنه و ادله محکمه مؤسس سازند.و از اتباع ظنون در عقاید دورى گزینند.و به مجرد تقلید آباء و اجداد خویشتن قانع نشوند،زیرا اگر انسان،بلا حجت و دلیل،به امورى اعتقاد کند و اتباع ظنون را پیشه خود سازد و به تقلید و پیروى آباء خرسند شود،عقل او لا محاله از حرکات فکریه باز ایستد،و اندک اندک،بلادت و غباوت بر او غلبه نماید،تا اینکه خرد او بالمره عاطل و از ادراک خیر و شر خود عاجز ماند،و شقاوت و بدبختى از هر طرف او را فرو گیرد. (3)
پس رساله«رد نیچریه»را براى این تحریر کرد تا جلو الحاد را بگیرد و بر تشتت-آفرینیها-در هر صورت آن-پیروز گردد.به گفته استاد احمد امین مصرى:
زندگانى سید جمال الدین،سرشار بود از فرا خواندن پر شور مردم به دین،و به یکتاپرستى و توحید،هم در رساله«رد نیچریه»،هم در«عروة الوثقى»،و هم در مجالس خود. (4)
و این شور دینى و غیرت اسلامى،از جمله جاهایى که چون آتشفشان منفجر مىگردد،در نامهاى است مفصل و آتشگون که به میرزاى شیرازى-میرزاى بزرگ-نوشته است.
یکى از مسائلى که از 200 تا 150 سال پیش براى کشورهاى اسلامى و مردم مسلمان مطرح شد،و در تصورى وسیعتر،براى همه مردم مشرق زمین،توجه به تحولات غرب بود و مجهز شدن به این تحولات و اخذ این تمدن.در این مرحله مصلحان چنین اندیشیدند که باید از این تحول در حدى معقول اخذ کرد.
غرض از حد معقول این بود که زیانهاى توام با آن گرفته نشود،مقدار گرفته شده به مواریث و دین و دیگر ارزشهاى شرق زیان نرسد،مقهوریت و مغلوبیت ذهنى و سیطره پذیرى در نفوس شرقیان پدید نیاید،و این رابطه و اخذ موجب باز شدن پاى عوامل غربى و ایادى بیگانه نگردد. به عبارت دیگر،در این اخذ و رابطه،شخصیتشرقى و مثل اعلاى اسلام مصدوم نگردد.و شرق بیدرنگ خود را مجهز و بىنیاز نیز بسازد.آگاهان سختبه این امر مىاندیشیدند و نمىخواستند طورى شود که غربیان از راه عرضه این تحول و مسائل نو،همه چیز را دگرگون کنند و کینههاى دیرینه را ملاک عمل گیرند و به نشر بردگى مدرن در سرتاسر مشرق زمین بپردازند.
اگر از همان نخست،مردم از درد این آگاهان-که یکى از بزرگتران و پیشروان این گروه سید جمال الدین بود-آگاه گشته بودند و در پى آنان گام هشته بودند،آن صورت معقول عملى مىگشت.اما چنان نشد و دهههایى چند گذشت و دیر شدن و از دست رفتن فرصت کار خود را کرد،و آنگونه شد که برخى از عناصر مستبد و خام-و احیانا خائن-پارهاى از نمونههاى پوک و بىمحتواى آن مظاهر را پیشنهاد و عملى کردند،و از راه نیروى دشمن تایید گشتند.و زیانها رسانیدند و تباهیها آفریدند.و شگفتا که خادم و نو آور و مترقى هم-البته در نظر اکثریت ناآگاه-به شمار آمدند.این سرنوشتبسیارى از کشورهاى شرقى و اسلامى بود.و چنانکه برخى تعبیر کردهاند،به جاى«تمدن لابراتوارها»،«تمدن بلوارها»بر ما وارد شد.و عوامل دست نشانده بیگانه و خائن به اسلام،در ایران نیز،چنین زمینهاى را فراهم کردند (5) .و این زیانى بزرگ بود که روز به روز فزونى گرفت تا به وضع کنونى رسید.در برابر چنین زیانى نیز جز با آگاهى داشتن و آگاهى دادن نتوان ایستاد.
پىنوشتها:
1.از کتاب«هذه هى الصهیونیة» (این است صهیونیسم) .
2.«عروة الوثقى»،مقدمه،ص 8-10.
3.«رد نیچریه»،ص 70،چاپ بمبئى.
4.«زعماء الاصلاح»،ص 112.
5.«خاطرات و خطرات».
محمدرضا حکیمی؛ بیدارگران اقالیم قبله، قم،1362