نویسنده: آیت الله دری نجف آبادی
موضوع مهدویت در میان تمام ادیان و مذاهب به نوعی مورد اشاره و تاکید قرار گرفته و نقطه مشترک همه آنها بشمار می رود. در دین اسلام نیز مهدویت، اعتقاد اصلی شیعیان بشمار می رود اما در عین حال اهل سنت نیز بدان عقیده مند هستند، بطوری که احادیث فراوانی در مجامع روایی آنان یافت می شود که به این موضوع پرداخته است. در مقاله حاضر نویسنده با اشاره به این نکته که گفتمان مهدویت عاملی برای وحدت فرق اسلامی شیعه و سنی است، نکاتی را درباره این موضوع یادآور شده که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
اصل موضوع مهدویت و امام منتظر و انتظار فرج و تحول عمیق و گسترده جهانی و ظهور عدالت گستری و تحقق وعده الهی و وعده پیامبران عظیم الشان الهی و قرآن کریم و ائمه هدی علیهم السلام و تحقق آرمانهای ریشه دار عدالتخواهانه و آزادیخواهانه جوامع بشری و سیر تکامل جوامع انسانی از لحاظ عقل و منطق و عقلاو خردمندان و متدینین به ادیان الهی و پیروان اسلام عزیز و امت خاتم الانبیاء(ص) جای ابهام و تردید نبوده و نیست و شواهد و قرائن عقلی و نقلی و تاریخی و تجربی کاملاآن را تایید نموده و بر آن دلالت دارد.
البته مقتضای حکمت بالغه الهی و وعده های قطعی خداوند و نیاز قطعی بشریت به مصلح کل و عدالت جهانی نیز قابل تردید و اشکال نمی باشد؛ مقتضای قاعده لطف و وصول جوامع بشری به عالیترین درجه کمال و بروز و ظهور استعدادها و به فعلیت رسیدن قوای کمالی انسانها و رشد و پویایی معنوی و اخلاقی و وصول به حیات طیبه در این جهان نیز قابل انکار و ایراد نمی باشد.
مقتضای سنن لایتغیر و لایتبدل الهی نیز چنین است.
ادله و شواهد عرفانی و فلسفی نیز این امور را تایید می نماید.
بعلاوه روایات فراوان وارده از اهل بیت علیهم السلام و روایات وارده در کتب اهل سنت نیز در این خصوص خارج از حد تواتر است و در اصل موضوع، برای کسی جای تردید و شبهه باقی نمی گذارد.
از جمله در کتاب شریف کنزالعمال در ج14 قریب 60روایت درباره امام عصر(عج) نقل نموده و احادیث 38651تا 3909 درباره حضرت مهدی(عج) به این موضوع اختصاص یافته است.
یا سیوطی در ج2 از کتاب الحاوی للفتاوی در 40حدیث از حافظ ابونعیم نقل نموده و بعد می گوید من نیز بدان اضافه کرده ام و جمعا قریب 265 حدیث در این باره نقل نموده که از آن جمله است ]که از قول رسول اعظم(ص) نقل شده:
1- «المهدی منا اهل البیت یصلحه الله فی لیله » مهدی از ما خانواده اهل البیت(ع) است و خداوند امر او را در یک شب اصلاح می فرماید:
2- «المهدی منا اجلی الجبین اقنی الانف یملاالارض قسطا و عدلابعد ما ملئت ظلما و جوراً» مهدی(عج) از ما خانواده است. پیشانی او و بینی او کشیده و زیبا است.
زمین را پر از عدل و داد می کند پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.
3- «المهدی من عترتی من ولد فاطمه» مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است.
4- «نحن سبعه من ولد عبدالمطلب ساده اهل الجنه انا و حمزه و علی و جعفر و الحسن و الحسین و المهدی» ما هفت تن از فرزندان عبدالمطلب هستیم که سادات اهل بهشت هستیم. من و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی(عج)
5- در پایان پس از آنکه حدیثی را نقل نموده که در آن آمده است «ولامهدی الاعیسی بن مریم» می فرماید: «والاحادیث فی التضیص علی خروج المهدی من ولد فاطمه اصح من هذا الحدیث فالحکم بهادونه» احادیث در نص و تصریح براینکه مهدی موعود که خروج و قیام خواهد کرد از عترت آن بزرگوار و از فرزندان فاطمه(س) است صحیح تر از این حدیث است. پس بر اساس آن احادیث حکم و قضاوت خواهد شد نه این حدیث که تاب مقاومت به آن احادیث را ندارد.
البته در مباحث حدیثی مانند هر موضوع دیگر ممکن است احادیث ضعیف و یا خبر واحد و یا مخدوش از لحاظ سند و یا دلالت و یا جهت صدور و یا مجعول و مانند آن یافت شود لیکن مجموع احادیث این باب به چندین هزار می رسد و جای ابهام و تردید در امهات مسائل برای کسی باقی نمی گذارد.
البته این صاحبنظران حدیث شناس و علماء فن و فقها و اصحاب معرفت هستند که باید به نقادی و اظهارنظر بپردازند و نه هر کس که خود را فقیه و محدث و فیلسوف بداند چه اگر کسی می خواهد حرف فلاسفه و ارسطو و افلاطون و ابن سینا و خواجه نصیر الدین و شیخ طوسی و علامه حلی و شیخ انصاری(رض) را رد کند خود باید این چنین باشد و فیلسوفان باید به نقد فلسفه و مکتب های فلسفی و فیلسوفان دیگر بپردازند، نه آنکه قلندری نمی داند خود را در زمره قلندران جا بزند و ادعای فیلسوفی کند.
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه دارد سکندری داند
متاسفانه در موضوع امام زمان(عج) بسیاری به نقد و ایراد یا اتهام و ادعا پرداخته اند و غالباً راه افراط و تفریط پیموده و سخن از موهوم بودن و یا ضعف روایات و یا مخالفت با عقل و یا سوءاستفاده مدعیان و مانند آنها گفته اند که چه بسا برخی از ادعاها قابل توجه باشد و طرح موضوع و مسائل مربوط نباید زمینه ساز سوءاستفاده مدعیان دروغین مهدویت شود و یا نباید به مطالب ضعیف و خواب و مانند آن استناد شود و یا در جمع روایات باید تامل و تدبر لازم مبذول گردد تا بهانه دست دشمنان داده نشود. لیکن اگر طلای ناب نبود مطلامعنا نداشت. و اگر صدق در عالم نباشد کذب مفهوم نخواهد یافت؛ بنابراین خود این ادعاها و اتهامات بهترین دلیل بر حقیقت و حقانیت موضوع است.
در موضوع خداشناسی و پیامبرشناسی نیز از اول عالم تا امروز و تا قیامت چه بسا ارباب شبهه وجدل و هواپرستان و قدرت طلبان به مبارزه و مجادله برخاسته اند و لیکن اینهمه، دلیل بر نفی نمی شود. بلکه نشاندهنده یک حقیقت الهی است که باید در کشف و وصول پاک دقت لازم مبذول گردد.
البته این قبیل نویسندگان و قلم بمزدان غالباً نه از روی اعتقاد به مبنا و مسائل و نه شناخت صحیح و نه روشمندانه و حکیمانه به نقد و بررسی می پردازند بلکه بیشتر بدنبال القای شبهه و ذهنیت های منفی بوده و می خواهند ذهنیت خود را حتی بر روایات و ادله تحمیل نموده و نظرات و عقائد خود و یا ادبیاتشان را بر جامعه اسلامی القاء نموده و یا ایجاد شبهه و اختلاف نموده و سنگ بنای تفرقه افکنی و فتنه گری راه بیندازند.
و با استناد به بعضی روایات ضعیف و یا نقاط ضعف و یا عملکردها و گفته های قابل نقد و یا تفسیرهای غلط و غیرفنی و غیرکارشناسی عقده گشائی نموده و به دروغ پراکنی و تخریب و تفتین بپردازند.
به طور مثال در یکی از این نوشته ها آمده که موضوع اعتقاد به مهدویت و امام غایب(ع) و نیابت از آنحضرت و ولایت فقیه عمود خیمه خرافات روحانیت شیعه است؛ پیداست این سخن دشمنان اسلام و قرآن است و دروغی بیش نیست و کسانی که با مبانی عمیق اعتقادی و کلامی وعقلانی و فقهی شیعه و بلکه اسلام آشنا باشند هرگز بخود اجازه نمی دهند که چنین تهمتهای ناروائی را به بزرگان اسلام و اولیا خداوند بزنند.
جالب آنست که این قبیل قلم به دستان اصل موضوع را پذیرفته و آنرا قابل انکار ندانسته و صرفاً اختلاف در خصوصیات دارند که آنهم یک موضوع نقلی بوده و باید طبق معیارهای علمی و اسناد و مدارک معتبر و روشمند به حلاجی و نقد و بررسی پرداخت و از پیش داوری یا قضاوتهای نابجا و اتهام و تفسیرهای غلط و ساختگی جدا پرهیز نمود.
این نکته را نیز باید یادآور شد که موضوع امام زمان(عج) یک امر غیبی و الهی است و از اراده و اختیار انسانها خارج است و آیه شریفه «الذین یومنون بالغیب» با آن حضرت تفسیر شده است و بنا نیست همه اسرار کاخ آفرینش در اختیار ما قرار گیرد و ما بتمامی خزائن غیب و شهود واقف گردیم و در یک چنین موضوعی که یک طرف آن ادله قطعی نقلی اقامه شده و عقل و شواهد دیگر آنرا تایید می نماید و یک طرف، بعد غیبی و ملکوتی دارد و از حیطه اراده و اختیار انسانها خارج است؛ ما نباید بر اثر جهل و یا هوای نفس و یا محدودیت ادراکات، دست به انکار و لجاج بزنیم و اصل موضوع را زیر سؤال ببریم؛ در اینجا عقل و نقل و قرآن و سنت و وحی و برهان و شهود و عرفان با یکدیگر انطباق کلی و اصولی دارند.
نکته دیگر که از بیانات نورانی ائمه معصومین(ع) درباره معاد و مانند آن و یا درباره پیامبر(ص) استفاده می شود اینکه ما بر مبنای احتیاط و احتمال و واقعیت این امور، به ادای وظیفه و تکالیف می پردازیم و با فرض صحت، وظائف مربوط را به نحو احسن انجام می دهیم؛ پس اگر ما مصاب بودیم و مسائل آنچنان که تصور می کردیم و یا اعتقاد داشتیم به وقوع پیوست که «نعم المطلوب» و الاما ضرر نکرده ایم لیکن اگر تمامی این حقایق رخ نمود آنان که با پای انکار و عناد و لجاج و مخالفت حرکت کرده اند چه پاسخ خواهند داد؟!!
به نقل از روزنامه کیهان
گاهی برخی سؤال ها چنان ذهنمان را مشغول میکند که تا پاسخش را نیابیم، آرام نمیگیریم. پرسش هایی از این دست: چرا شیعه این قدر به امامت بها میدهد و آن را مهم جلوه میدهد؟ آیا اعتقاد به امام، آن هم امام غایب این قدر مهمّ است؟ اصلاً امامت در میان دیگر گزاره های اعتقادی اصل است یا فرع؟!
یافتن پاسخ این پرسش ها اندکی تأمّل میطلبد و البتّه ریشه در خداشناسی صحیح و عمیق دارد. وقتی کسی خدا را شناخت، یعنی برایش روشن شد که پروردگاری دارد، عقلاً باید تسلیم او شده و به ربوبیّت او گردن بنهد. خداشناس کسی است که به این مرحله از پذیرش و تسلیم نسبت به خدا رسیده باشد و در حقیقت خدا را به خدایی قبول کرده باشد.چنین کسی لازم است نسبت به باب خدا (راه های انحصاری رسیدن به فرامین و معرفت خدا) یعنی پیامبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) و ائمّه (علیهم السلام) هم تسلیم شود. یعنی ایشان را به همان مقامی که خدا برایشان قرار داده باور کند تا توحید از او پذیرفته شود. به تعبیر دیگر لازمه پذیرش ربوبیّت خدای عزّ و جل، پذیرفتن نبوّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) و امامت ائمه (علیهم السلام) است. قبول ولایت اهل بیت (علیهم السلام) شرط توحید دانسته شده است چنان که در حدیث آمده است که: تنها کسی اهل معرفت خدا و عبادت اوست که خدا را بشناسد و اهل معرفت امام از ما اهل بیت باشد؛ و قسم به خدا، کسی که خدا را نشناسد و معرفت نسبت به ما اهل بیت نداشته باشد، غیر خدا را شناخته و بندگی غیر او را ـ این چنین گمراهانه ـ کرده است.(1)
از این احادیث و نظایر آنها، به صراحت میتوان نتیجه گرفت که موحّد در فرهنگ شیعی به کسی گفته میشود که اعتقاد به خدا و پیامبر و ائمّه دارد و اهل ولایت محسوب میشود. امام شناسی میوه درخت خداشناسی است. همان طور که هر درختی به میوه اش شناخته میشود، توحید هم به امامت شناخته میشود. درخت توحید زمانی درخت توحید خواهد بود که ثمره آن، اعتقاد به امام باشد. اگر چنین میوه ای بر آن نروید، دیگر درخت را نمیتوان درخت خداشناسی دانست.
بنابر این، معرفت امام زمان برای هر فرد نه تنها شرط و لازمه معرفت خداست؛ بلکه نشانه منحصر به فرد آن است. یعنی با این نشانه و فقط با همین نشانه میتوان فهمید که چه کسی خداشناس است و چه کسی نیست. اگر نشانه دیگری برای خداشناسی در احادیث اهل بیت بیان شده باشد فرع بر این اصل است. اصل اصول دین ولایت چهارده نور پاک است. در زمینه توحید و معرفت خدا نیز این اصل پا برجاست؛ تا جایی که وقتی فردی معنای معرفت الله را از امام حسین (علیه السلام) پرسید، امام پاسخ فرمودند: [معرفت خدا عبارت است از:] معرفت اهل هر زمانی امام خودشان را که طاعت او برایشان واجب است.(2)
در واقع چون معرفت خدا جز به معرفت امام زمان شناخته نمیشود و تحقّق نمییابد، امام حسین (علیه السلام) معرفت الله را به معرفت امام زمان تفسیر فرمودند. پس معرفت امام به معنای اعتقاد به ایشان، جزء ناگسستنی معرفت الله میباشد. اگر خداشناسی فرد به امام شناسی ختم نشود، هنوز نمیتوان او را موحّد دانست.
شیعه و سنّی هر دو این روایت را از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله سلّم) نقل کرده اند که: هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.(3) پیامبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) به صراحت بیان کرده اند کسی که امام زمان خود را نشناسد، هنوز از جاهلیّت و شرک در نیامده است.
بنابر این، معرفت خدا اگر به معرفت امام عصر (علیه السلام) منتهی نشود، شخص را دیندار نمیکند. در حقیقت انسان با نشناختن امام و تسلیم نشدن در برابر او، همه چیز را از دست میدهد؛ در حالی که همه نعمت ها و اعمال نیک، در صورت وجود معرفت امام سعادت آور میشود.
« برگرفته از کتاب "آفتاب در غربت"، تألیف دکتر سیّد محمّد بنی هاشمی »
پاورقیها:
۱- إِنَّمَا یعْرِفُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ وَ مَنْ لَا یعْرِفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا یعْرِفِ الْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ فَإِنَّمَا یعْرِفُ وَ یعْبُدُ غَیرَ اللَّهِ هَکذَا وَ اللَّهِ ضَلَالًا (کافی، جلد 1، صفحه 181)
۲- َقَالَ لَهُ رَجُلٌ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ (علل الشرایع، جلد1، صفحه9).
۳- مَنْ مَاتَ لَا یعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة (کافی، جلد1، صفحه377).
به نقل از پایگاه اسلامی - شیعی رشد
خمینی کبیر برای آن که اهداف متعالی اسلام را درعمل متجلی سازد بر ضرورت تشکیل حکومت واقف بود.
هنگامی که حکومت که تمامی مناسبات مردمی و نیازهای عمومی از طریق آن مورد اجرا قرار میگیرد در دست نااهلان باشد و جامعه دینی و پیشوایان مذهبی در انزوا باشند و از تفکرات آنان و ولایت مداری و تبیین آیات و احکام الهی در ساختار حکومتی بهره گیری نشود و نظارت بر اعمال سردمداران وجود نداشته باشد، شاهد فساد خواهیم بود. نفوذ قدرت در کسانی که ظرفیت پذیرش حکومت را ندارند منجر به بار آمدن مفاسد و کج روی میشود.
امام خمینی (ره) با وضع و بیان احکام مالی، دفاع ملی، حقوقی و جزایی ماهیت و کیفیت حکومت بر مبنای قوانین اسلامی را روشن ساخت. ایشان مسیر پر فروغی را برای امت اسلامی یاد آورشد، حرکت در مسیر کتاب و سنت که ضامن سعادت و عاقبت به خیری مسلمانان است.
صادق آل محمد(ع) میفرماید: ((خدای تبارک و تعالی بیان هر چیز را در قرآن فرو فرستاده، تا آن جا که به خدا سوگند چیزی از احتیاجات بندگان را فرو گذار نکرده و بنده نتواند بگوید کاش این در قرآن آمده بود، چه همان را خدا در قرآن بیان فرموده است.))7
امام خمینی (ره) در بیان ضرورت تشکیل حکومت توسط مسلمانان میفرماید:((هرگاه مسلمانان به این حکم (( و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل)) 8عمل کرده و با تشکیل حکومت اسلامی به تدارکات وسیع پرداخته، به حال آماده باش کامل جنگی میبودند، مشتی یهودی جرأت نمیکردند سرزمین ما را اشغال کرده، مسجد اقصای ما را خراب کنند و آتش بزنند و مردم نتوانند به اقدام فوری برخیزند. تمام این ها نتیجه این است که مسلمانان به اجرای حکم خدا برنخاسته و تشکیل حکومت صالح و لایق ندادهاند.))9
امام و ولی امر مسلمین جهان همواره دغدغه کشورهای اسلامی و سرنوشت مسلمانان را داشت و مانند جد بزرگوار خود بردشمن شناسی و شناخت اقوام معارض و آسیب شناسی موقعیت اسلام احاطه داشت و نسبت به کسانی که از ابتدای تشکیل حکومت اسلامی توسط پیامبر اعظم (ص) تهدید کننده استقلال حکومت اسلامی محسوب میشدند، هوشیار بود. در آیه 82 سوره مبارکه مائده می خوانیم: ((لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا)) همانا در دشمنی سرسخترین مردم برای اهل ایمان یهود و کسانی که شرک ورزیدند را خواهی یافت.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ایران منادی استقلال و آزادی و احیاگر ارزش و کرامت انسانی بود و خود از جامعیتی کم نظیر در ابعاد انسانی و شاخص های علمی و معرفتی برخورداربود. بزرگ مردی که به تبعیت از رسول مکرم اسلام (ص) و مصداق آیه شریفه ((و انک لعلی خلق عظیم))10 برای همه بشریت درس آزادگی، مدارا و متانت، جدیت و هوشیاری، زهد و تقوا، ساده زیستی، استقامت، موقع شناسی ، صبر و بردباری، شجاعت و شهامت، قانون مداری، قاطعیت، ظلم ستیزی و عدالت، گذشت و اخلاق، اندیشه مداری، حسن مدیریت، کارگشایی، سعه صدر، خوشرویی، صفا و صداقت، ارتباط اجتماعی، علم آموزی، نظم و انضباط، دستگیری از مستضعفان، انفاق و حمایت از مردم، همبستگی و وحدت، ادب و تزکیه و دوستی و محبت را به ارمغان آورد.
صبر و بردباری امام (ره) خون دشمن را به جوش می آورد و تب و تاب مخالفان را در هم می شکست. او که در پی نیل به آرمانی بزرگ نستوه و شکیبا با بصیرت و حکمت و هوشیاری و توکل و تلاش و مجاهدت، نیرنگها و دسیسههای یک جماعت فریفته شوکت پوشالی غرب را نقش بر آب کرد، افرادی رسوا که عظمت ملت ایران را به تباهی میسپاردند و بدون ذرهای میهن پرستی و عرق ملی به خودخواهی و زراندوزی گرویده بودند و سرانجام وعده الهی تحقق پذیرفت و آن همه خیر اندیشی و خطر پذیری نهال سلامت و بهروزی را به بار نشاند. ((جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا))11
خمینی کبیر برای ظلم ستیزی آمد تا ظالمانی را که دارایی و توان مردم را در چنبره خود اسیر ساخته و با آن به عیش و نوش می پرداختند و با مستی و ولنگاری خود و اطرافیانشان را سرگرم می ساختند از زمام قدرت دور سازد تا سرمایه های مالی و معنوی ملت صرف عیش و نوش گروهی باده پرست و اسیر هوای نفس نشود.
همان نیک اندیشی که با زدودن زنگار پستی و نامردی سفره عدالت در سرزمین مهر و ایمان پهن کرد تا همگان از چشمه سار حقیققت سیراب شوند و با کسب فضایل و تلاش و ممارست موجب تقویت استقلال و آفرینش مجد و عظمت جمهوری اسلامی ایران شوند.
ملت رشید اسلام و حکومت مردمسالار اسلامی باید همیشه آگاه و هوشیار باشند و از توان و قدرت برای تعالی و انسان سازی بهره ببرند و بدانند که (( قانون برای نفع ملت است، برای نفع جامعه است. برای نفع بعضی اشخاص و گروه ها نیست. قانون توجه تام به تمام جامعه کرده است و قانون برای تهذیب تمام جامعه است.))12
پاورقی:
7. اصول کافی ج 1 ص 76و77
8. انفال (8) آیه 60
9. ولایت فقیه، امام خمینی (ره)
10. قلم (68) آیه 4
11. الاسرا (17) آیه81
12. صحیفه نور ج 14 ص 268
پژوهشگری از ساحل عاج گفت: چیزی که جهان در این عصر بیش از پیش به آن محتاج است، گفت و گو بر سر تحقق عدالت و تبیین انتظار است. |
به گزارش آینده روشن، امراه سنگری، مدعو چهارمین همایش بین المللی دکترین مهدویت از کشور ساحل عاج در گفتگو با خبرنگار ستاد خبری این همایش در خصوص اهمیت تبلیغ مهدویت در سطح جهانی اظهار داشت: چیزی که امروز جهان بیش از پیش به آن نیازمند و محتاج است، گفت و گو بر سر تحقق عدالت و تبیین انتظار است.
این پژوهشگر مسلمان، ضمن ارزشمند دانستن تلاش برگزارکنندگان چهارمین همایش بین المللی دکترین مهدویت گفت: این ابتکار جالبی از سوی کشور جمهوری اسلامی ایران است که بر سر موضوعی که تمام ادیان در مورد آن اتفاق نظر دارند، همایشی بینالمللی ایجاد کند و در خصوص آن با سایر ادیان به گفتگو بنشیند.
وی افزود: در عین حال اعتقاد داریم که این ابتکار در ایجاد گفتگوی ادیان بر سر موضوع مهدویت، میتواند با هزینه بسیار کم، توطئههای ایجاد شده در رسانههای غربی نسبت به مهدی (عج) و عقیده شیعه در این خصوص را خنثی کند.
سنگری با بیان این مطلب که اظهارات رئیس جمهور ایران در رابطه با مهدویت و تحقق عدالت در سطح بینالملل باعث بیداری بسیاری از ملتهای اسلامی شده است، ایراد داشت: پیام اعتقاد به مهدویت، تحقق عدالت اسلامی و لزوم توجه ملتهای مسلمان جهان به بالا بردن اعتماد به نفس و عدالتطلبی است.
وی با ابراز تأسف از اینکه بسیاری از کشورهای عربی و بعضاً مسلمان تحت سیطره استعمار رسانهای غرب است، خاطرنشان کرد: تبلیغ برنامههای مهدویت در جمهوری اسلامی در سطح جهانی مطمئناً عامل مهمی در گسترش بیداری اسلامی خواهد بود. از اینرو به عنوان مسلمانی از یک کشور امریکایی که ملتش همانند بسیاری از ملتهای جهان، تحت استعمار رسانهای و خبری غرب قرار دارد، از مسئولان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران تقاضا دارم تا تبلیغات رسانهای نسبت به موضوع عدالت و تحقق عدالت اسلامی را به صورت گسترده در جهان انجام دهند.
سنگری افزود: یقیناً تبلیغ عدالت مهدوی در عرصه جهانی، علاوه بر اینکه باعث بیداری اسلامی ملتها خواهد بود، زمینه نزدیکی سایر ملتها با اسلام را نیز به دنبال خواهد داشت.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه عناصر عرصه سیاست خارجی باید به مبانی نظام اسلامی و حرکت رو به جلو آن اعتقاد راسخ داشته باشند، خاطرنشان کردند: یکی از موارد مهم در سیاست خارجی نظام اسلامی، اولویت قائلشدن برای جهان اسلام و منافع آن و نقش و جایگاه جمهوری اسلامی در جهان اسلام است.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی امروز شنبه 19مرداد در دیدار مسئولان وزارت امور خارجه، سفرا و روسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور و خانوادههای آنان، ضمن تبیین جایگاه کنونی نظام اسلامی و حرکت رو به پیشرفت آن، به بایدها و نبایدها و همچنین الزامات حرکت هوشمندانه، شجاعانه و متعهدانه دستگاه سیاست خارجی اشاره و تأکید کردند: وزارت امور خارجه کشور باید ضمن انعکاس صحیح عزت و اقتدار روزافزون نظام اسلامی، از آن برای منافع کشور نیز بهرهبرداری کند.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به وجود فرصتها و چالشها در عرصه سیاست خارجی، خاطرنشان کردند: این تفکر که نبود چالش به معنای آرامش و بهرهمندی از منافع تصور شود، تفکر صحیحی نیست زیرا در یک عرصه هماوردی عظیم جهانی مبتنی بر منطق زور، وجود چالش برای نظام اسلامی و ملت ایران که خواهان استقلال رأی و حرکت براساس اصول است، طبیعی و نشاندهنده پیشروی نظام اسلامی است.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: نظام اسلامی در 30 سال گذشته، با وجود چالشهای سنگین و فراوان، پیشرفتهای بسیار و حتی تصورناپذیری داشته است.
ایشان وحدت ملی، پایبندی به اصول و پیشرفت در علم و فناوری را سه عنصر اصلی تأثیرگذار بر اقتدار ملی دانستند و با اشاره به پیشرفت ملت ایران در هر سه عرصه، خاطرنشان کردند: در داخل کشور وحدت ملی به معنای حقیقی کلمه وجود دارد و این وحدت، هم میان ملت و هم در رابطه ملت و مسئولین متجلی است و چنین وحدت ملی در دنیا کمنظیر است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به پایبندی روزافزون نظام اسلامی به اصول انقلاب، آن را بسیار مهم و موجب عزت ملی و تقویت روحی ملت برشمردند و افزودند: در عرصه علم و فناوری نیز در کشور نهضتی علمی به وجود آمده و برخی پیشرفتهای علمی کشور، محدود به یک یا چند کشور خاص در جهان است، ضمن آنکه فاصله زمانی برخی از این پیشرفتهای علمی با موارد مشابه جهانی آن بسیار کم است.
حضرت آیتالله خامنهای گسترش تفکر اسلامی در دنیا و غلبه تفکر مقاومت در مقابل نظام سلطه، در لبنان و فلسطین را نمونههای بارزی از پیشرفت نظام اسلامی در افکار عمومی و افزایش عظمت و اقتدار ملت ایران برشمردند و خاطرنشان کردند: امروز درباره ایران، تعابیری همچون قدرت منطقهای و یا ابرقدرت منطقهای به کار میرود که همه این موارد نشان میدهد نظام اسلامی به برکت پایبندی به اصول، حرکت رو به جلو داشته است.
ایشان با تأکید بر اینکه وزارت امور خارجه باید این پیشرفت و عزت را منعکس کند و از آن بهرهبرداری لازم را انجام دهد، افزودند: عمل به این مسئولیت مهم نیازمند حرکت هوشمندانه، شجاعانه و متعهدانه وزارت امور خارجه است و سفرا به عنوان نیروهای خط مقدم صحنه دیپلماسی، وظیفه بسیار سنگینی برعهده دارند.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه عناصر عرصه سیاست خارجی باید به مبانی و اصول نظام اسلامی و حرکت رو به جلو آن اعتقاد کامل و راسخ داشته باشند، خاطرنشان کردند: یکی از موارد مهم در سیاست خارجی نظام اسلامی، اولویت قائلشدن برای جهان اسلام و منافع آن و نقش و جایگاه جمهوری اسلامی در جهان اسلام است.
حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر اینکه ملت ایران با تکیه بر اصول خود و استقلال و عزت ملی، در مسیری رو به جلو حرکت کرده است که همواره سعی میشد حرکت در این مسیر، امکانناپذیر جلوه داده شود، افزودند: در این مسیر نباید از هیاهوها و خطرها ترسید، زیرا برآیند این حرکت، سود مطلق است.
ایشان یکی از وظایف مهم سفرای نظام اسلامی را برقراری ارتباط با افراد تأثیرگذار و نخبه به منظور تبیین صریح تفکر و مواضع نظام اسلامی دانستند و تأکید کردند: برای مثال، ایده جمهوری اسلامی ایران در قضیه فلسطین یکی از قویترین ایدههاست زیرا ایران معتقد است باید سرنوشت فلسطین در معرض آرای ساکنان اصلی این سرزمین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی قرار گیرد و کشوری مبتنی بر انتخاب و رأی مردم فلسطین تشکیل شود.
رهبر انقلاب اسلامی، سفرا را نمایندگان ملت ایران دانستند و خطاب به آنان خاطرنشان کردند: شما نمایندگان ملتی هستید که هشت سال در مقابل همه قدرتها ایستادگی بینظیری کرد و پیروز شد ضمن آنکه شما نماینده آینده روشن ملت ایران یعنی چشمانداز 20 ساله هستید و باید در مسیر جایگاه تعریف شده در چشم انداز تلاش کنید.
حضرت آیتالله خامنهای در پایان با اشاره به اینکه نیروهای انقلابی، متعهد و با تجربه در وزارت خارجه در اکثریتند، بر لزوم دقت بیش از پیش در ارزشیابی و انتخاب افراد برای مأموریتها و پرهیز از انتخابهای سلیقهای و رابطهای تأکید کردند و افزودند: سفیر و نماینده جمهوری اسلامی ایران باید بدون هیچ ملاحظهای، بیانگر عظمت و شکوه امام خمینی (ره)، نماینده نظام اسلامی و پایبند به اصول ملت ایران باشد.
در آغاز این دیدار منوچهر متکی وزیر امور خارجه ضمن بیان گزارشی از عملکرد یکسال گذشته دستگاه دیپلماسی کشور گفت: ایستادگی مشروع و همراه با منطق در دفاع از حقوق ملت ایران، عبور قدرتمندانه از بحرانهای منطقهای طراحی شده، حضور مؤثر در اجلاسهای منطقهای و بینالمللی، تقویت جایگاه تفکر دینی، تلاش برای تقویت جایگاه نهادهای چندجانبه بینالمللی، به شکست کشاندن تهدیدات تحریمی بر ضد ملت ایران، روابط مردمی محور و اهتمام به مسائل فرهنگی و حوزه ایرانیان خارج از کشور از جمله اقدامات دستگاه دیپلماسی بوده است.
مَن زارَه أَخاهُ فی بَیتِهِ قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ اَنتَ ضَیفی وَ زائری، عَلَیَّ قِراکَ وَ قَد اَوجَبتُ لَکَ الجَنَّةَ بِحبِکَ إِیاهُ.
میزان الحکمه، ج 5، ص 2276، ح 7928.
شرح حدیث: فکر کن وقت ملاقات با خدا گرفته ای! و دوست داری با خدا ملاقات کنی! در عمرت چند بار از این خاطره شیرین یاد می کنی و هر بار با چه حرارتی از آن ملاقات سخن می گویی؟ شوخی نکردم، تو واقعاً می توانی میهمان خدا باشی، باور نمی کنی؟! پیامبر(ص) فرمودند: «هر کس به دیدار برادرش برود خداوند می فرماید: تو میهمان و زائر من هستی، پذیرایی تو بر عهده من است و به پاس محبت به برادرت بهشت را بر تو واجب کردم.»
(کوله پشتی زندگی، قنبرعلی تیموری، صفحه 37)
آیاتى که دلالت بر عمومیت رسالت پیامبر اسلام بر همه جهانیان دارند ، فراونند ، ما برخى از آنها را متذکر می شویم :
1) اَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً اَنْ اَوْحَیْنا اِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ الْنَّاسَ 1
( آیا براى مردم موجب شگفتى است که به مردى از آنان وحى کردیم که مردم را تبلیغ نما ) توضیح کلمه « ناس » اسم جمع است که اگر با الف و لام آورده شود ، دلالت بر عموم دارد .
2) تَبارَکَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً 2 ( پاکیزه خداوندى که قرآن را بر بندهاش نازل نمود که تبلیغ کننده جهانیان بوده باشد ) 4 وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ کافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً 3 ( و ما ترا نفرستادیم مگر براى بشارت و تهدید همه انسان ها ) .
3) وَ اَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً 4 ( و ترا بر همه مردم رسول فرستادیم و شهادت خداوندى بر این امر کفایت می کند ) .
4) وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ 5 ( و ما ترا نفرستادیم مگر رحمتى براى جهانیان ) .
5) وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ ، عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً 6 ( و بدینسان شما را امتى معتدل قرار دادیم ، تا شاهد بر اعمال مردم باشید و پیامبر نیز شاهد بر شما باشد . ) توضیح 1 مقصود از شاهد بودن امت ، روشنگرى ملاک و اصول « حیات معقول » می باشد ، نه شهادت بمعناى معمولى 2 معناى « انذار » تهدید و معناى « بشیر » بشارت و مژده دادن است . و تبلیغ شامل هر دو مفهوم می باشد .
البته چنانکه در مباحث گذشته گفتیم : منظور از تهدید و بیم و هراس و وحشت ، در برابر خداوند ، لزوم این پدیدهها به جهت انتقامجوئى خود خواهانه خدا نیست ، زیرا چه کسى و چه قدرتى می تواند بر او ضررى برساند ، تا خداوند در صدد انتقامجوئى از او بر آید .
نتیجهاى که از این آیات گرفته می شود ، ابدیت دین اسلام و عمومیت رسالت پیامبر اسلام بر همه جوامع است . اینکه عدهاى از اسلام نشناسان رسالت پیامبر را به مدت معینى از دوران ها منحصر و محدود می سازند و براى اثبات این مدعا از خود آیات قرآنى دلیل می آورند ، اگر غرضى نداشته باشند بایستى به بىاطلاعى آنان از قرآن و ادبیات عرب تأسف خورد . اگر در آیات قرآنى درست دقت کنیم ، حتما به این نتیجه خواهیم رسید که اصل متن دین الهى عبارتست از آن اصول و وظایف کلى در « حیات معقول » که همه پیامبران الهى مبلغین آنها بودهاند . این اصول و وظایف کلى در دین ابراهیم خلیل اللّه تنظیم شده است . همه پیامبرانى که پس از او آمدهاند ، ابلاغ کننده و روشنگر همان اصول و وظایف بوده و بر طرف کننده تحریف و انحراف از آنها بودهاند . این مطلب در قرآن مجید باتمام صراحت مطرح شده است . ما براى توضیح بیشتر ، نمونهاى از آیاتى را که به این مطلب دلالت دارد ، می آوریم :
1) وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ اِبْراهیمَ اِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ 7 ( و کیست که از آیین ابراهیم اعراض کند مگر اینکه خود را ابله بسازد )؛
2) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ اِلى اِبْراهیمَ وَ اِسْمعیلَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما اوُتِىَ مُوسى وَ عیسى وَ ما اوُتِىَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِموُنَ 8 ( بگوئید ما به خدا ایمان آوردهایم و [ نیز ] ایمان آوردهایم به آنچه که بر ما و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده است . و [ نیز ] ایمان آوردهایم به آنچه که به موسى و عیسى و پیامبران از پروردگارشان نازل شده است ، ما هیچ یک از آنان را تفاوتى نمی گذاریم و ما براى او مسلمان شدهایم )؛
3) وَ قالُو کُونُوا هُوداً اَوْ نَصارى تَهْتَدوُا قُلْ بَلْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ 9 ( و آنان گفتند : یا یهود باشید یا نصارى ، هدایت خواهید گشت ، به آنان بگو ، بلکه ملت حنیف ابراهیم باشید ، و ابراهیم از مشرکین نبود )؛
4) ما کانَ اِبْراهیمُ یَهُودِیّاً وَ لا نَصْرانِیّاً وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً 10 ( ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى ، بلکه او مسلمان حنیف بود . ) توضیح حنیف که جمعش حنفاء است بمعناى صحیح و مستقیم و موحد است و در مباحث ملل و نحل دین ابراهیمى را گویند .
5) ِنَّ اَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذاَ النَّبِىُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الْلَّهُ وَلِىُّ الْمُؤمِنینَ 11 ( شایستهترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى می کنند و این پیامبر ( محمد ص ) و کسانیکه ایمان آوردهاند . و خدا ولى مردم با ایمان است )؛
6) ُلْ امَنَّا بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ عَلى اِبْراهیمَ وَ اِسْمعیلَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما اوُتِىَ مُوسى وَ عیسى وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ . وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْأَسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فى الْآخِرَةِ لَمِنَ الْخاسِرینَ 12 . ( بگو : ما به خدا و به آنچه که بر ما نازل شده است ، ایمان آوردهایم و [ نیز ] ایمان آوردهایم به آنچه که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده است ، [ نیز ] ایمان آورده است . و به آنچه که به موسى و عیسى و پیامبران از پروردگارشان داده شده است ، ایمان آوردهایم . ما میان هیچ یک از آنان فرقى نمیگذاریم و ما به او اسلام آوردهایم .
و هر کس جز دین اسلام را بخواهد از او پذیرفته نخواهد گشت و او در آخرت از زیانکاران است ) توضیح در این آیه مانند آیه 136 از سوره البقره اصل متن همه ادیان الهى را یکى گرفته و نام آن متن را اسلام نهاده است . در این آیه صریحا تهدید کرده است که هر کس غیر از اسلام را بخواهد ، عملش تباه و در ابدیت از زیانکاران خواهد بود . بنابر این ، نتیجه کلى که به دست می آید ، این است که دین الهى همان اسلام است و بس ، اگر چه به وسیله پیامبران متعدد و در دوران ها و جوامع مختلف ابلاغ شده است . تنها تفاوت در جزئیاتى است که به عنوان سنتها از پیامبران مطرح شده است .
7) وَ مَنْ اَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللَّهُ اِبْراهیمَ خَلیلاً 13 ( و کیست که دینى شایستهتر از کسى داشته باشد که رفتار خود را تسلیم خدا نموده در حالیکه احسانگر است و از آیین حنیف ابراهیم پیروى می کند . خداوند ابراهیم را دوست خود اتخاذ کرده است . )
دلیل دیگرى که وحدت متن اصلى ادیان الهى را ثابت میکند ، آیهایست در قرآن که در دو مورد آمده است :
اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ 14 ( کسانیکه ایمان آوردهاند و آنانکه به یهودیت و نصرانیت و صابئیت گرویدهاند ، [ رستگار آنان ] کسى است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است ، براى آنان بیم و هراسى نیست و آنان اندوهگین نخواهند بود ) به همین علت است که خداوند متعال خبر از برترى بنى اسرائیل به جهانیان می دهد و میفرماید :
یا بَنى اِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِىَ الَّتى اَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ اِنَّى فَضَّلْتُکُمْ عَلىَ الْعالَمینَ 15 ( اى بنى اسرائیل به یاد بیاورید نعمتى را که به شما بخشیدم و شما را بر جهانیان برترى دادم ) توضیح قطعى است که برترى بنى اسرائیل بر جهانیان نه مستند به نژاد آنان بوده است و نه به مختصات جسمانى و روانى طبیعى آنان ، بلکه این برترى بدان جهت است که دین موسى ( ع ) همان متن اصلى دین ابراهیم بوده است که پس از گذشت قرون و اعصار دگرگون شده و تحریف یافته بود . و اگر همین دین که موسى ( ع ) آورده بود ، دگرگون و منحرف نمی گشت ، همان متن حقیقى دین ابراهیم بود که پیامبر اسلام تبلیغ می کرد و نمی بایست آنان با اسلام مخالفت می کردند . عمومیت دین اسلام براى همه زمان هاى آینده از یک آیه دیگر نیز صریحا استفاده می شود :
ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىْءِ عَلیماً 16 ( محمد ( ص ) مانند یکى از مردان شما نیست ، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است و خداوند بر همه چیز دانا است . ) بعضى از بی خبران از لغت عربى که در کلمه خاتم بمعناى پایان و آخر تشکیک کردهاند ، اگر وقتشان اجازه بدهد ، می توانند به ماده لغت ختم با همه مشتقاتش در همه کتابهاى لغت عرب رجوع کنند ، خواهند دید که این ماده در هر مورد و با هر خصوصیات مصداقى که به کار می رود ، مفهوم اصلیش را که پایان و آخر است ، از دست نمی دهد . آن آیهاى که مورد استدلال به عدم خاتمیت پیامبر اکرم ( ص ) قرار گرفته است ، این است :
یا بَنى آدَمَ اِمَّا یَأتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتى فَمَنِ اتَّقى وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ 17 ( اى اولاد آدم ، پیامبرانى از شما به سوى شما می آمدند و آیات مرا براى شما بازگو می کردند ، پس هر کس که تقوى بورزد و دست به اصلاح بزند ، ترسى براى آنان نیست و آنان اندوهگین نخواهند گشت ) گفتهاند که این آیه استمرار آمدن پیامبران را بر همه اولاد آدم که تا پایان جهان گسترده می شوند ، اثبات می کند و این استمرار با خاتمیت پیامبر اسلام نمی سازد پاسخ این اعتراض روشن است ، زیرا ، هیچ فعل مضارعى در لغت عربى به معناى وقوع استمرارى یک پدیده نیست ، بلکه استمرار و محدودیت از قراین و دلایل خارج از خود صیغه مضارع فهمیده می شود . درست است که مخاطب در این آیه بنى آدم است و بنى آدم شامل همه انسان ها در گذرگاه تاریخ تا انقراض آنان می باشد ، ولى ، با نظر به علت رسالت که روشن ساختن متن اصلى دین الهى ابراهیم و مرتفع ساختن تحریفات از آن دین میباشد ، با رسالت پیامبر اسلام ختم می گردد ، زیرا قرآن اصول کامل دین ابراهیم را بیان می کند و همه ادیان منسوب به ابراهیم را دعوت به تطبیق اسلام بر آن دین می نماید .
بنابر این ، پس از رسالت پیامبر اسلام موردى براى رسالت دیگر نمی ماند .
معناى رسالت پیامبر اسلام آن نیست که مقدارى تکالیف تعبدى و قوانین مختص دوران و جوامع خود را مطرح کرده و آینده تاریخ را به عهده پیامبران دیگر ، یا عقل نظرى محض بشرى واگذار نموده است . اصلا در مکتب اسلام عقل را در برابر دین قرار دادن به هیچ وجه صحیح نیست ، زیرا آیات قرآنى و منابع حدیثى همواره دستور به پیروى از عقل و تبعیت از احکام آن را توصیه و بلکه دستور اکید به بهرهبردارى از روشنگری هاى عقل می نماید . اگر دین اسلام قابل توضیح با احکام عقلى نبود ، چگونه امکان داشت قرآن و دیگر منابع اسلامى عقل را مورد توصیه و دستور اکید قرار بدهد تا جائی که آن را حجت خداوندى بر بندگانش معرفى نماید . اسلام تنها عقل آن دوران را تعظیم و واجب الاتباع معرفى نمی کند ، بلکه همه انسان هاى همه دوران ها را تحریک به تبعیت از عقل می نماید . نهایت امر دو مسئله بسیار مهم در این مورد وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند :
مسئله یکم مقصود از عقل فعالیتهاى اندیشهاى در قلمرو سودجوئى و خود خواهى و بازى با اصطلاحات و پندارهاى مخلوط با خواستههاى پست حیوانى نیست ، بلکه منظور آن عقل سلیم است که در پرتو اصول و قوانین سازنده انسانى و بر مبناى انسان محورى هدفدار فعالیت می نماید . هیچیک از اصول و تکالیف اسلام با چنین فعالیت عقلانى مخالفتى ندارند .
مسئله دوم گسترش فعالیتهاى عقلانى بشرى معنایش آن نیست که روزى فرا خواهد رسید که عقول انسانى چنان دگرگون خواهد گشت که 2 2 با همین محتوائى که دارد مساوى 503 100001 خواهد گشت و معنایش این نیست که روزى فرا خواهد رسید که عقول آدمیان معلولها را بدون علت درک خواهند کرد و براى بوجود آوردن حرارت صد درجه در آب ، به نگاه کردن در آن آب کفایت خواهد کرد این پندارها همان خیالات مغزکش سوفسطائى هاى ما قبل میلاد در یونان باستان است . بلکه مقصود این است که حواس و ابزار و آلات ارتباط انسانى با واقعیات جهان هستى میدان کار وسیع و وسیعترى را در اختیار عقول آدمى خواهد گذاشت . به عنوان مثال با گسترش معرفتهاى فیزیکى به وسیله حواس و آزمایشگاه ها و دیگر تصرفات روشنگر در اجسام و نمودهاى آنها ، قوانین زیادترى درباره جهان فیزیکى براى عقل مطرح خواهد گشت ، نه اینکه عقل آدمى چنان دگرگون خواهد گشت که از یک فوتون نور هفت قطار باربرى و یک درخت آلبالو و یک مغز هگل بیرون خواهد آورد خلاصه عقل سلیم آدمیان براى ابد از دیدگاه اسلام درست معادل رسولان عینى ، حجت بوده و تعیین کننده موقعیت او در جهان هستى و آموزنده بایستگىها و شایستگىهاى آدمى در این دنیا خواهد بود .
پی نوشت:
( 1 ) یونس آیه 2
( 2 ) الفرقان آیه1
( 3 ) السبأ آیه 28
( 4 ) النساء آیه 79
( 5 ) الانبیاء آیه 107
( 6 ) البقرة آیه 143
( 7 ) البقرة آیه 130
( 8 ) البقرة آیه 136 و آل عمران 84 با اندک تفات
( 9 ) البقره آیه 135
( 10 ) آل عمران آیه 67
( 11 ) آل عمران آیه 68
( 12 ) آل عمران آیه 84 و 85
( 13 ) النساء آیه 125
( 14 ) البقره آیه 62 و المائده آیه 69
( 15 ) البقرة آیه 47
( 16 ) الاحزاب آیه 40
( 17 ) الاعراف آیه 35
منبع: شرح نهج البلاغه، جلد 5، علامه محمد تقی جعفری(رضوان الله تعالی علیه)
یوسف صدیق به چاه انداخته می شود، روانه زندان می شود. مگر چه شده است؟ آیا جرمی جز محبوبیت نزد پدر، پاکی، تقوا و حق شناسی در میان است؟ تاریخ باز هم تکرار می شود، این بار امام کاظم (علیه السلام) روانه زندان می شود. گویا در طول تاریخ جرمی بالاتر از ایمان و تقوا، حق گویی و علاقه به مردم وجود ندارد!
اما مگر می شود مرد حق و فکر حق را زندانی کرد؟! زندان مادامی که به علت کار بد و جنایت نباشد، به واسطه ی عمل پست و زشتی نباشد، جایگاه و مکان خوبی برای مردان خدا است. یک وقت کسی دزدی کرده، خیانت کرده، مرتکب قتل شده و لذا عدالت، او را به زندان می اندازد. اما یک وقت شخصی به جرم شخصیت و عظمت و به واسطه ی حق گویی و حق خواهی و ایستادگی در مقابل ظلم و استبداد به زندان می رود، این مایه افتخار و مباهات است.
این زندان، جایگاهی است که مس وجود فرد را طلا می کند. آن ها که به موجب شرافت ذاتی و بزرگواری و حقگویی زندانی می شوند، در آن جا صاف تر و خالص تر و مصمم تر می گردند و شرفی بر شرفهایشان افزوده می شود. زیرا سختی ها و شکنجه ها و گرفتاری هایی که برای یک نفر در اثر حق گویی و حق خواهی و در اثر شخصیت انسانی و ملکوتی پیش می آید، ننگ و عار نیست، بلکه افتخار است. در این خصوص، کافی است که نظری به تاریخ بیفکنیم. تاریخ جهان پر از کشته شدن و زندانی شدن های شرافتمندانه است. این طور گرفتارِی ها نه تنها مایه فخر خود آن بزرگان است؛ بلکه سند افتخار بشریت است.
مطلب دیگر این است که این گونه سختی ها و فشارها وسیله ای برای تکمیل و تهذیب بیشتر نفس و خالص شدن گوهر وجود انسان می گردد. همان طوری که در مقابل، یکی از چیزهایی که روحیه را ضعیف و ناتوان و اخلاق را فاسد می نماید، تنعم و ناز پروردگی است. سختی ها و مشکلات، روح را ورزش می دهد، نیرومند می سازد، فلز وجود انسان را خالص و محکم می کند. لذا رشد و نمو و به کمال رسیدن وجود آدمی جز در صحنه ی گرفتاری ها و مقابله و مواجهه با مشکلات حاصل نمی شود. این شداید و سختی هاست که قهرمان می آفریند، نبوغ می بخشد و نوابغ عظیم و نهضت های بزرگ به دنیا تحویل می دهد.
به همین سبب امام موسی بن جعفر (علیه السلام) خطاب به شیعیان خود می فرماید: "خود را از غضب خدا حفظ کن و سخن حق را بی پروا بگو؛ هر چند نابودی تو در آن باشد. اما بدان که حق موجب نابودی نیست، نجات دهنده است. باطل را همواره رها کن؛ هر چند نجات تو در آن باشد و هرگز باطل نجات بخش نیست و در آخر سبب نابودی است."(1)
آری، این است جرم امام کاظم (علیه السلام): آزادگی! تاریخ بازهم تکرار می شود، اما با یک تفاوت. یوسف را از زندان آزاد کردند، ولی دستگاه هارونی عاقبت امام کاظم (علیه السلام) را در زندان به وسیله ی سم به شهادت رساند.
(برگرفته از کتاب "بیست گفتار"، تألیف: "استاد شهید مرتضی مطهری" (با اندکی تلخیص و اضافات ))
پاورقی:
1ـ قال الإمام موسی بن جعفر الکاظم(علیه السلام): "أی فلان اتق الله، و قل الحق وإن کان فیه هلاکک، فان فیه نجاتک و دع الباطل وإن کان فیه نجاتک، فان فیه هلاکک" (تحف العقول، صفحه 408)
به نقل از پایگاه اسلامی شیعی رشد
جو حاکم در دوران حکومت هاى بنىامیه و بنى عباس و نظیر آنها سبب شد که بسیارى از حقایق اسلامى به دست فراموشى سپرده شود و در میان مسلمانان ترویج نشود و در مقابل بسیارى از چیزها که در مسیر سیاست آنها قرار مىگرفت به وجود آمد و تبلیغ شد نظیر مسئله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.
جلالالدین عبدالرحمان سیوطى (1) در حالات "یزیدبن عبدالملک بن مروان"» که بعد از "عمر بن عبدالعزیز" به حکومت رسید مىنویسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربنعبدالعزیز رفتار کنید، اطرافیان او چهل نفر شیخ (عالم دربارى) را پیش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابى نیست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بىبندو بارى) برگشت.
زمانى که منصور عباسى از مالک بن انس امام مذهب مالکى خواست کتاب "موطا" را بنویسد تا مردم را بر فقه او وادار کند با او شرط کرد که باید در کتابت از على بن ابىطالب (ع) حدیثى نقل ننمایى! و نیز (2)به او گفت: از "شواذ بن مسعود" و "شدائد بن عمر" و رخصت هاى "ابن عباس" اجتناب کن به هر حال در اثر جریان هاى اشاره شده و (3) انزواى امامان: و شهادت، تبعید و زندانى شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهلبیت (ع) سبب شد که مسئله مهدویت در میان برادران اهل سنتبه دست فراموشى سپرده شود و این مقدار که در کتاب ها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته است حجت بر همه اهل اسلام تمام شود.
امروز که وضع زمان عوض شده امید است دانشمندان اسلامى این حقایق را ترویج کرده و وظیفه الهى خویش را در رابطه با این حقیقت ادا کنند.
اهل سنت نیز مانند شیعه مىگویند: مهدى موعود (ع) فرزند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى (ع) است و در سال 255 هجرى در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهانى واحدى تشکیل می دهد.
***
مهدى شخصى، نه مهدى نوعى
برادران اهل سنت در رابطه با مهدى موعود مىگویند: ما به مهدى نوعى عقیده داریم به عبارت دیگر ما منکر موعود نیستیم. احادیثى که از رسول خدا (ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولى مىگوییم، او هنوز متولد نشده و معلوم نیست چه کسى است اما در آینده متولد مىشود و بعد از برزگ شدن قیام مىکند و حکومت جهانى واحد تشکیل مىدهد. او از نسل فاطمه و از فرزندان حسین (ع) است. (4) مثلا شبراوى شافعى در الاتحاف (5) مىگوید: شیعه عقیده دارد مهدى موعود که احادیث صحیحه در رابطه با او وارد شده همان پسر حسن عسکرى خالص است و در آخرالزمان ظهور می کند ولى صحیح آن است که او هنوز متولد نشده و در آینده متولد شده و بزرگ مىشود و او از اشراف آل البیت الکریم است.
"ابن ابى الحدید" در شرح نهجالبلاغه (6) ذیل خطبه 16 مىگوید: اکثر محدثین عقیده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه (ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصریح کردهاند و شیوخ ما به او اعتراف کردهاند. فقط فرق آن است که او به عقیده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد می شود. ناگفته نماند که اهل سنت بر این گفته خود دلیلى از احادیث یا آیات نیاوردهاند فقط شهرتى است که در میان ایشان به وجود آمده است و این از نتایج منزوى شدن اهل بیت (ع) و برگشتن خلافت اسلامى از آنهاست. وانگهى احادیث منقوله در کتب اهل سنت عینا عقیده شعیه را مىرساند و در آن احادیث مىخوانیم که "مهدى موعود (ع) دوازدهمین امام از ائمه دوازدهگانه و نهمین فرزند امام حسین (ع) و چهارمین فزرند امام رضا (ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکرى (ع) است" و نیز روایات اهل سنت مىگویند که آن حضرت در سال 255 هجرى در نیمه شعبان در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس به دنیا آمده است بنابراین شیعه و اهل سنت در مهدى موعود شکى ندارند و هر دو عقیده به مهدى شخصى دارند. منتها، دوران هاى تاریک و انزواى اهل بیت و عصر حکومت سیاه بنىامیه و بنىعباس مانع از آن شد که اهل سنت چیزى را که در کتاب هاى خود نوشته و نقل کردهاند در میان خود شهرت بدهند و مانند شیعه منتظر آمدن مهدى شخصى (ع) باشند.
***
دلایل دلالت بر وجود مهدی شخصی به روایت اهل سنت
1- محمد صالح حسینى ترمذى حنفى از سلمان فارسى نقل کرده مىگوید "دخلت على النبى (ص) فاذا الحسین على فخذه و هو یقبل عینیه و فاه و یقول: انتسید ابن سید انت امام ابن امام، نتحجةابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تا سعهم قائمهم." (7) یعنى داخل محضر رسول خدا (ص) شدم ناگاه دیدم که حسین (ع) بر روى زانوى آن حضرت است. حضرت چشم ها و دهان حسین را مىبوسید و مىفرمود: تو آقایى فرزند آقایى، تو امامى، پسر امامى، تو حجتى فرزند حجتى. پدر نهنفر حجتى از صلب تو که نهم آنها قائم آنهاست. این حدیث شریف صریح است در اینکه مهدى موعود (ع) نهمین فرزند امام حسین(ع) است على هذا متولد هم شده است بنابراین حدیث نمىشود گفت معلوم نیست مهدى چه کسى است و هنوز متولد نشده است. "عبدالله بسمل" نیز همین حدیث را عینا نقل کرده است. (8)
***
2- "ابوالموید موفق خوارزمى حنفى" (متوفاى 568) آن را با کمى تفاوت از "سلیم بن قیس" از "سلمان محمدى" چنین نقل مىکند: "قال دخلت على النبى(ص) واذا الحسین على فخذه و هو یقبل عینیه و یلثم فاه و یقول انک سید ابن سید ابوسادة انک امام ابن امام ابوائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم (9)". مهدى موعود (ع) در کلام رسول خدا (ص) به احسن وجه تعیین شده و آن نهمین فرزند امام حسین(ع) است.
***
3- حافظ شیخ سلیمان حنفى قندوزى حدیث فوق را در ینابیعالمودة باب 54 ص 168 و نیز در باب 56 ص 258 از کتاب مودة القربى تالیف سید على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى786) نقل کرده است و نیز در باب77 ص 445 باز از مودةالقربى و در باب 94، ص 492 از خوارزمى به دو سند از سلمان فارسى و امام سجاد (ع) از پدرش امام حسین (ع) نقل کرده که دومى چنین است: "عن على بن الحسین عن ابیه الحسین بن على: دخلت على جدى رسول الله (ص) فاجلسنى على فخذه و قال لى: ان الله اختار من صلبک یا حسین تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم فىالفضل و المنزلة عندالله سواء"
امام مىفرماید: به محضر جدم رسولالله (ص) داخل شدم مرا روى زانوى خویش نشانید و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختیار کرده که نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضیلت و مقام پیش خداوند یکسانند بنابراین مهدى (ع) یک مهدى معین و نهمین فرزند امام حسین (ع) است.
ناگفته نماند که کتاب "مودة ذوىالقربى" تالیف سید على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى786) حاوى چهارده فصل است که شیخ سلیمان حنفى همه آن کتاب را در "ینابیعالموده" آورده و آن را باب پنجاه و ششم این کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان "المودة العاشرة فى عدد الائمه و ان المهدى منهم" حدیث مبارک فوق را چنانکه گفته شد - در ص 258 از سلیم بن قیس هلالى از سلمان فارسى از رسول الله (ص) نقل کرده است پس بنابر آنچه ما به دست آوردهایم حدیث فوق در کتاب هاى "مقتل خوارزمى" در "ارجحالمطالب"، "مناقب مرتضوى"، "مودة ذوىالقربى" و "ینابیع المودة" نقل شده است و دلالت بر مهدى شخصى دارد یعنى مهدى موعود (ع) فرزند نهم امام حسین(ع) است.
***
4- حموئى جوینى شافعى از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت: سمعت رسول الله (ص) یقول انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون» (10). شنیدم که حضرت مىفرمود من، على، حسن، حسین و نه نفر از فرزندان حسین همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستیم و نیز همین حدیث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است (11) و همچنین در "ینابیع المودة" (12) از کتاب "مودة القربى" (مودت دهم) و از فرائدالسمطین (13) نقل شده است. از این حدیث نیز روشن مىشود که مهدى موعود (ع) فرزند نهم امام حسین (ع) است و اگر بگویند چه مانعى دارد که فرزند امام حسین باشد ولى بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! مىگوییم به قرینه روایات گذشته و روایات آینده، نه نفر پشتسر منظورند. یعنى امام دوازدهم فرزند نهم امام حسین (ع) است.
***
5 - شبراوى شافعى مصرى (متوفاى 1172) در کتاب "الاتحاف بحبالاشراف" (14) وابن صباغ مالکى در "فصول المهمة" (15) نقل مىکنند که: دعبل بن على خزاعى مىگوید: چون به محضر حضرت رضا (ع) رسیدم و در ضمن قصیده خود این دو شعر را خواندم که: خروج امام لا محالة خارج یقوم على اسم الله و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل و یجزى على النعماء النقمات. حضرت رضا (ع) با گریه سرش را بلند کرد و فرمود: اى دعبل! در این دو شعر جبرییل به زبان تو سخن گفته است آیا مىدانى آن امام کدام است که قیام مىکند؟ گفتم: نمىدانم، فقط شنیدهام که امامى از شما اهل بیت قیام کرده زمین را پر از عدل می کند. "فقال: یا دعبل الامام بعدى محمد ابنى و بعده على ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجةالقائم المنتظر فى غیبة المطاع فى ظهوره و لو لم یبق منالدنیا الایوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یخرج فیملاء الارض عدلا کما ملئت جورا". اى دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غیبت مورد اطاعتخواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز ، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج کرده و زمین را پر از عدل و داد گرداند همان طور که از ظلم پر شده باشد.
شایان ذکر است که این حدیث را شیخالاسلام حموئى در فرائدالسمطین از ابوالصلت عبدالسلام هروى (16) و حافظ قندوزى حنفى از فوائد حموئى شافعى (17) نقل کرده است.
***
6- شیخالاسلام حموئى جوینى شافعى در فرائد السمطین (18) از حسین بن خالد نقل کرده که [امام] على بن موسى الرضا (ع) فرمود کسى که ورع ندارد، دین ندارد و کسى که تقیه ندارد ایمان ندارد و "ان اکرمکم عندالله اتقیکم" یعنى عمل کنندهتر به تقیه. گفته شد یابن رسول الله تا کى تقیه کنیم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسى تا قبل از خروج قائم تقیه را ترک کند از ما نیست.
"فقیل له یابن رسولالله و من القائم منکم اهل البیت؟ قال: الرابع من ولدى ابن سیدة الاماء یطهر الله به الارض من کل جور و یقدسها من کل ظلم و هوالذى یشک الناس فى ولادته و هو صاحب الغیبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره". گفته شد یابن رسولالله کدامیک از شما اهل بیت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من، پسر خانم کنیزان. خداوند به وسیله او زمین را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالى مىگرداند. او همان است که مردم در ولایت وى شک کنند و او صاحب غیبت است و چون خروج کند زمین بانورش روشن مىشود.
او همان است که زمین براى وى پیچیده شود و براى وى سایهاى نباشد و او همان است که منادى درباره وى از آسمان ندا مىکند. ندایى که خدا آن را به گوش همه اهل زمین مىرساند. منادى مىگوید: بدانید حجت خدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شوید که حق در او و با اوست و آن است قول خداى عزوجل که مىفرماید: "ان نشا ننزل علیهم منالسماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین" (19). این حدیث مانند حدیث سابق دلالتبر مهدى معین دارد.
حافظ قندوزى همین حدیث را از فرائد السمطین نقل کرده و مىگوید: "قال الشیخ المحدث الفقیه محمد بن ابراهیم الجوینى الحموئى الشافعى فى کتابه فرائد السمطین عن دعبل الخزاعى ... " (20)
***
7- ابن صباغ مالکى در "الفصولالمهمه" (21) که آن را در معرفت ائمه نگاشته است مىگوید: روى ابنالخشاب فى کتابه موالید اهل بیت یرفعه بسنده الى على بن موسى الرضا (ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابى محمد الحسن بن على و هو صاحب الزمان القائم المهدى.
ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادى در کتاب خود که سندش را به امام رضا (ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدى موعود) از فرزندان ابى محمد حسن بن على عسکرى است و او صاحب الزمان و قائم مهدى است.
***
8 - شیخ الاسلام حموئى شافعى در فرایدالسمطین (22) و موفق بن احمد خوارزمى حنفى در کتاب "مقتلالحسین" (23) (ع) نقل مىکنند از ابىسلمى که شترچران رسول خدا (ص) بود (24) مىگوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که مىفرمود: در شب معراج از خداى جلیل خطاب آمد: " آمن الرسول بما انزل الیه من ربه" (25).گفتم: "والمومنون" خطاب رسید: راست گفتى اى محمد، کدام کس را در میان امت خود گذاشتى؟ گفتم: بهترین آنها را خطاب رسید: علىبنابىطالب را؟ گفتم: آرى پروردگارا! خطاب رسید: یا محمد! من توجه کردم به زمین، توجه کاملى و تو را از اهل زمین اختیار کردم. نامى از نام هاى خود رابراى تو مشتق کردم. من یاد نمىشوم، مگر آنکه تو هم با من یادشوى. منم محمود و تویى محمد.
بعد دفعه دوم به زمین نظر کردم از آن "على" را برگزیدم و نامى از نام هاى خود براى او مشتق کردم و منم اعلى و اوست على یا محمد! من تو را و على، فاطمه و حسن، حسین و امامان از فرزندان حسین را از شبح نور آفریدم (26) و ولایت شما را بر اهل آسمان ها و زمین عرضه کردم. هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنین است و هر که انکار کرد نزد من از کفار است. اى محمد! اگر بندهاى از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و یا مانند مشک خشکى شود پس در حال انکار لایت شما پیش من آید، او را نمىآمرزم تا اقرار به ولایتشما کند. اى محمد! آیا میخواهى اوصیاى خود را ببینى؟ گفتم: آرى بار خدایا، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر: "فالتفت فاذا انا بعلى و فاطمه والحسن و الحسین و على بن الحسین و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و الحسن بن على و المهدى فى ضحضاح من نور قیاما یصلون و هو - یعنىالمهدى - فى وسطهم کانه کوکب درى و قال یا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتک و عزتى و جلالى انه الحجةالواجبة لا ولیائى والمنتقم من اعدائى".
من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه دیدم: على، فاطمه، حسن، حسین، محمد بن على، باقر، جعفربن محمدصادق، موسى بن جعفر کاظم، على بن موسىالرضا، محمد بن على جواد، على بن محمد هادى، حسن بن على عسکرى و مهدى در دریایى از نور ایستاده و نماز مىخوانند و مهدى در وسط آنها مانند ستاره درخشانى بود. خدا فرمود: اى محمد ! اینها حجت ها هستند، مهدى منتقم عترت توست به عزت و جلال خودم قسم او حجتى است که ولایتش بر اولیاى من واجب است و او انتقام گیرنده از دشمنان من است.
حافظ حنفى قندوزى، این حدیث شریف را در "ینابیع المودة" (27) از خوارزمى نقل کردهو مىگوید: حمویى نیز در فرائد آن را نقل کرده است و در ینابیع به جاى "والمهدى" عبارت "و محمد المهدى بن الحسن" آمده است. این حدیث گذشته از دلالت بر مهدى شخصى حاوى اسامى مبارک همه امامان صلوات الله علیهم اجمعین- است.
***
9- "موفق بن احمد خوارزمى" در "مقتل الحسین" (28) و "شیخ الاسلام حمویى شافعى" در "فرائدالسمطین" (29) "سعید بن بشیر" از على ابن ابىطالب (ع) نقل کردهاند که فرمود: قال رسول الله (ص) انا واردکم على الحوض و انت یا علىالساقى و الحسن الرائد (30) و الحسین الامر و على بن الحسین الفارط و محمد بن على الناشر و جعفر بن محمد السائق و موسى بن جعفر محصى المحبین و المبغضین و قامع المنافقین و على بن موسى معین المؤمنین و محمد بن على منزل اهل الجنة فى درجاتهم و على بن محمد خطیب شیعته و مزوجهم الحور العین و الحسن بن على سراج اهلالجنة یستضئون به والمهدى شفیعهم یوم القیامه حیث لایاذنالله الا لمن یشاء و یرضى.
من پیشتر از شما وارد (31)حوض کوثر مىشوم تو یا على ساقى کوثر هستى و حسن مدیر آنست، حسین فرمانده آن مىباشد، على بن الحسین سابق بردیگران در رسیدن به آن، امام باقر مقسم آن، جعفر صادق سوقدهنده به آن، موسى بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زایلکننده منافقان، على بن موسى یار مؤمنان، محمد بن على جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و على بن محمد هادى، خطیب شیعه و تزویج کننده حورالعین به آنهاست، حسن بن على عسکرى چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنایى آن روشنایى مىگیرند و مهدى موعود شفاعت کننده آنهاست در مکانى که خدا اجازه شفاعت نمىدهد مگر به کسى که بخواهد و از او راضى باشد.
این حدیث مبارک نیز که برادران اهل سنت به صورت قبول، آن را نقل کردهاند حاوى نام هاى پاک دوازده امام است.
***
10- حافظ سلیمان قندوزى از جابر بن یزید جعفى نقل کرده مىگوید: شنیدم جابر بن عبدالله انصارى مىگفت: رسول خدا(ص) به من فرمود: "یا جابر! ان اوصیایى و ائمة المسلمین من بعدى اولهم على، ثمالحسن، ثم الحسین، ثم على بن الحسین، ثم محمد بن على المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر فاذالقیتة فاقرئه منىالسلام، ثم جعفربن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم على بن موسى، ثم محمد بن على، ثم على بن محمد، ثم الحسن بن على، ثم القائم، اسمه اسمى و کنیه کنیتى ابن الحسن بن على ذاک الذى یفتحالله على یدیه مشارق الارض و مغاربها ذاکالذى یغیب عن اولیائه غیبة لا یثبت على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان» (32)
اى جابر! اوصیاى من و امامان مسلمین بعد از من اول آنها على بن ابىطالب است. بعد از او حسن بعد از او حسین بعد از او على بن حسین بعد از او محمد بن على معروف به باقر. اى جابر! تو او را درک خواهى کرد و چون به خدمتش رسیدى سلام مرا برسان بعد از او جعفر بن محمد بعد از او موسىبن جعفر بعد از او على بن موسى بعد از او محمد بن على بعد از او على بن محمد بعد از او حسن بن على بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنیهاش کنیه من است پسر حسن بن على، او همان است که خدا با دست وى شرق و غرب زمین را فتح مىکند، او همان است که از دوستان خویش مدت زیادى غایب مىشود تا حدى که در اعتقاد به امامت او باقى نمىماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ایمان امتحان کرده است.
جابر مىگوید: گفتم یا رسول الله! آیا مردم در زمان غیبت از وجود وى منتفع مىشوند؟ فرمود: آرى به خدایى که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غیبت از نور ولایتش روشنایى مىگیرند. چنان که مردم از آفتاب بهره مىبرند با آنکه زیر ابرهاست. اى جابر! اینکه گفتم از مکنونات سر خداست و از علم مخزون خدا مىباشد آن را اظهار مکن مگر به کسى که اهلیت دارد در اینجا به دلیل ضیق مجال به ذکر موارد یاد شده اکتفا کرده و طالبان را براى مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب "اتفاق در مهدى موعود" از همین نگارنده ارجاع مىدهیم.
پی نوشت ها:
- جلالالدین عبدالرحمان سبوطى، تاریخ الخلفاء ص246.
- فرائد السمطین، باب77 ، ص 445
- ینابیع المودة ، باب 80 ، ص 454
- الاتحاف بحب الاشراف ، ط ادبیه مصر، ص146، 165
- فصول المهمه، فصل 8 ، ص 265
- فرائدالسمطین ، ج 2، ص 132 ، حدیث 430
- فرائد السمطین ، ج 2، ص336 ، حدیث 590
- همان مدرک، 2، ص313، حدیث563
- ما اگر بخواهیم از آسمان مشیت آیت قهرى نازل گردانیم که همه به جبر گردن زیر بار ایمان فرود آرند» (سوره شعراء، آیه 4)
- ینابیعالمودة باب 58 ، ص 258
- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص337 ، حدیث 591
- ینابیع المودة ، باب 80، ص 454 و باب86 ، ص 471
- ابن اثیر در «اسدالغابه» مىگوید: ابوسلمى چوپان شتران رسول خدا(ص) بود ، نامش را «حریث» گفتهاند. ابن حجر نیز در «الاصابه» چنین گفته است:ناگفته نماند حدیث فوق را در فرائد از خوارزمى نقل کرده است.
- مقتل الحسین ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن ، و الحسین ، ص96
- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص319 ، حدیث 571
- سوره بقره ، آیه 285
- در نسخه فرائد «شبح» و در نسخه مقتل خوارزمى «من سنح نور من نورى» است .
- فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 321 ، حدیث 572
- ینابیع المودة ، باب93 ، ص487
- فصول المهمه ، فصل ثانى عشر ، ص309 ، 310
- امام الصادق و المذاهب الاربعه ج 2 ، ص 555 به نقل از مقدمة البیض ابن عبدالبر، ص9
- مقتل الحسین ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن و الحسین ، ص 94
- ینابیع المودة ، باب 94 ، ص 494
- مقدمه موطا، ص 12، از عبدالوهاب و عبداللطیف
- «وارد» کسى است که قبل از قافله وارد محلى مىشود نظیر «فارسلوا واردهم فادلى دلوه».
- در لفظ مقتل الحسین «الزائد» با «زاء» استیعنى دورکننده دشمنان از حوض
- منظور ما از «مهدى نوعى» همین است و گر نه اهل سنت نیز آن حضرت را فاطمى و حسینى مىدانند
- بشراوى ، الاتحاف ، باب خامس ص 180 ذیل فصل الثانى عشر منالائمه ابوالقاسم محمد
- ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 281
- محمد صالح حسینى ترمذى ، مناقب مرتضوى باب دوم ص139
- عبدالله بسمل ، ارجح المطالب فى عد مناقب اسدالله الغالب، ط لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر ص436
- مقتل الحسین ، خوارزمى ، ج 1، الفصل السابع فى فضائل الحسین، ص146
منابع:
1.تاریخ الخلفاء,جلالالدین عبدالرحمان سبوطى,safhe=246
2.امام الصادق و المذاهب الاربعه,jeld=2,safhe=555
3.شرح نهجالبلاغه,ابن ابی الحدید,jeld=1,safhe=281
4.فرائد السمطین,jeld=2,safhe=336
5.ینابیع المودة,safhe=454
6.فصول المهمه,safhe=265
7.فرائد السمطین,jeld=2,safhe=337
8.ینابیع المودة,safhe=454، 471
9.فصول المهمه، فصل ثانی عشر,safhe=310-309
10.مقتل الحسین,jeld=1,safhe=96
11.مقتل الحسین,jeld=1,safhe=94
12.عبدالله بسمل,ارجح المطالب فى عد مناقب اسدالله الغالب,safhe=436
13.فرائدالسمطین,jeld=2,safhe=313
14.ینابیعالمودة,safhe=258
15.فرائد السمطین,safhe=445
16.الاتحاف بحب الاشراف,safhe=146، 165
17.الاتحاف,بشراوى,safhe=180
18.ینابیع المودة,safhe=494
19.مقدمه موطا,عبدالوهاب و عبداللطیف,safhe=12
20.فرائدالسمطین,jeld=2,safhe=132
21.ینابیع المودة,safhe=487
22.مناقب مرتضوى,محمد صالح حسینى ترمذى,safhe=139
23.مقتل الحسین,خوارزمی,jeld=1,safhe=146
24.فرائد السمطین,jeld=2,safhe=319
25.فرائد السمطین,jeld=2,safhe=321
علی اکبر قرشی - خبرگزاری شبستان
تولد
امام موسی صدر در روز ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در محله چهار مردان شهر قم به دنیا آمد. پدر او آیت الله سید صدرالدین صدر، جانشین آیت الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری او آیت الله سید اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و نیای مادریاش آیت الله حاج آقا حسین قمی، جانشین آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه رضاشاه بود.
امام موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال ۱۳۲۲ رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی کوتاه، ضمن بهره گیری از محضر سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار سال ۱۳۲۶ وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال ۱۳۳۸، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزههای علمیه قم و نجف کسب فیض نمود. استادان اصلی دروس خارج ایشان در قم، سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی ، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل یاسین بودند.
امام موسی صدر دروس فلسفی را نزد آقایان سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت الله شیخ صدرا بادکوبهای در نجف فرا گرفت. دوستان اصلی هم بحث امام موسی صدر را در قم، سید موسی شبیری زنجانی، دکتر بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و شیخ ناصر مکارم شیرازی، و در نجف آیت الله سید محمد باقر صدر تشکیل میدادند. امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجستهای را تربیت کردهاست. معروفترین آنان در ایران آیت الله شیخ یوسف صانعی از مراجع امروز، و در لبنان شهید عباس موسوی دبیر کل سابق حزب الله است.
امام موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال ۱۳۲۹ به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال ۱۳۳۲ از آن فارغ التحصیل گردید. امام موسی صدر قبل از عزیمت به نجف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیئت امناء جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تأسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات امام موسی صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزههای علمیه بود، که با همفکری آقایان بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت.
امام موسی صدر در اواخر سال ۱۳۳۸ و به دنبال توصیههای آقایان بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را پاسخ گفت و به عنوان جانشین وی، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک نمود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره واقعی شیعیان به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این سفر را تشکیل میداد. امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را در سه حوزه موازی سازماندهی نمود:
بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی شیعیان لبنان
امام موسی صدر از زمستان سال ۱۳۳۸ و همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامههای کوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود که از اواسط سال ۱۳۳۹ و در راستای سیاست محرومیت زدایی، طراحی و اجرا گردید. امام موسی صدر در زمستان سال ۱۳۳۹ و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامهای ضربتی جهت تأمین نیازهای مالی خانوادههای بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۸ و در چارچوب برنامهای میان مدت، با طی سالانه هزارها کیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفهای را راه اندازی نمود که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. امام موسی صدر در تابستان سال ۱۳۴۵ و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حکومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تأسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار میرفت، در اول خرداد سال ۱۳۴۸ تأسیس، و خود با اکثریت آراء به ریاست آن انتخاب گردید.
امام موسی صدر از بهار سال ۱۳۴۸ تا اواسط زمستان سال ۱۳۵۲ با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست تا آن را برای اجرای پروژههای زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن کشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال ۱۳۵۳ به رهبری امام موسی صدر شکل گرفت و راهپیماییهای مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوستند. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، تودههای مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال ۱۳۵۴ علی رغم کارشکنیها، مجدداً با اکثریت آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال ۱۳۵۴، تمامی تلاشهای امام موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع وشخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ، امام صدر در اردیبهشت ۱۳۵۵ حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر ۱۳۵۵، آب سردی بود که امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا کرد.
پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان
هدف استراتژیک امام موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصههای حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای ورود به لبنان در زمستان سال ۱۳۳۸، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایههای روابط دوستانه و همکاری صمیمانهای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که امام صدر در آن شرکت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت امام صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل تابستان سال ۱۳۴۱ در شهر صور، که به فتوای صریح وی مبنی بر طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان ۱۳۴۱ مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر برای عضویت در هیئت امناء «جنبش حرکت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال ۱۳۴۱ حضور گسترده امام موسی صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانیهای تاریخی امام صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، وکلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲، تأثیرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن کشور بر جای نهاد.
امام صدر در تابستان سال ۱۳۴۲ و طی سفری دو ماهه به کشورهای شمال افریقا، طرحی نو جهت همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزههای علمیه شیعه لبنان در انداخت. وی در بهار سال ۱۳۴۴، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶ به دیدار پاپ شتافت، و نشستی که ابتدائا نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید. امام موسی صدر از سال ۱۳۴۷ به عضویت مرکز اسلامشناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ارزشمند چون «مغز متفکر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. امام موسی صدر در بهار سال ۱۳۴۸ و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال ۱۳۴۹ «مجمع بحوث اسلامی» در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد.
امام موسی صدر در سال ۱۳۴۹ رهبران مذهبی مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزت اسرائیل چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال ۱۳۵۳ و در اقدامی بی سابقه، خطبههای عید موعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود، و اگر آتش جنگ داخلی شعله ور نمیشد، در پی آن بود تا کاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبههای یکی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید. امام موسی صدر در زمستان سال ۱۳۵۵ و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیش بینی صریح حذف فاصلهها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یکم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد. امام موسی صدر در اواسط سال ۱۳۵۷ موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تأسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود.
تأسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزات اسرائیل
امام موسی صدر از سال ۱۳۴۳ و یک سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعهای مقاوم در برابر تجاوزات آینده اسرائیل برآمد. وی در بهار سال ۱۳۴۴ گروهی از جوانان شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دورهای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی لبنانی در شمال اسرائیل آغاز گردید. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترک تا اوایل سال ۱۹۷۲ ادامه یافت.
در مهر ۱۳۴۸ مؤسسه صنعتی جبل عامل یا کارگاه کادر سازی امام صدر رسماً آغاز به کار نمود. در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط رژیم اسرائیل در سال ۱۳۴۹ و عدم واکنش مناسب دولت وقت، اعتصابی بی سابقه به دعوت امام موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونهای که دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجالس جنوب را تأسیس نماید. از اوایل سال ۱۳۴۱ عملیات جوانان شیعه در داخل اسرائیل شکلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت میگشت. در شهریور سال ۱۳۵۱ و کمتر از ۲۴ ساعت پس ازاشغال ۴۸ ساعته دو روستای «قانای جلی» و «جویا» به دست سربازان اسرائیلی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی شیعیان با حضور تمامی اعضاء در روستای جویا برگذار گردید، و از همان روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط امام موسی صدر پاشیده شد. یک ماه پس از این حادثه و به هنگام حمله نیرهای اسرائیلی به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی مقاومت لبنان به اجرا در آمد، که حاصل آن چند کشته و مجروح اسرائیلی بود. از پاییز سال ۱۳۵۱ آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت. اولین شهید مقاومت لبنان «فلاح شرف الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود که در زمستان ۱۳۵۲ و پس از کشتن چند تن از سربازان اسرائیلی، در روستای مرزی «بنت جبیل» کشته شد. در خرداد سال ۱۳۵۴ و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای بقاع، که به شهادت ۲۷ تن از جوانان شیعه انجامید، امام موسی صدر رسما ولادت «گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال ۱۳۵۵ صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهرکهای «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید. امام موسی صدر اولین شخصیتی بود که در زمستان سال ۱۳۵۶، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده سال ۱۳۵۷ اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه اشغالی باقی ماندند، و به رغم امکانات اندک تا به آخر علیه اشغالگران ایستادگی کردند.
امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزههای علمیه، اتحادی عربی-اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در افریقای سیاه، مهمترین دغدغههای خارج از لبنان وی را تشکیل میدادند.
در پی دستگیری امام خمینی و در اوایل تابستان ۱۳۴۲، امام موسی صدر راهی اروپا و شمال افریقا گردید تا از طریق واتیکان و الازهر، شاه را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. با آزاد گشتن امام در پایان این سفر، آیت الله خویی تصریح نمود که این آزادی بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بودهاست. در پی تبعید امام خمینی به ترکیه در پاییز سال ۱۳۴۳، امام موسی صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن تأمین امنیت وی، ترتیبات انتقال او به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند.
در اواخر دهه چهل و مقارن با تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام خمینی در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حکومت پس از شاه نامید. در زمستان ۱۳۵۰ و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام موسی صدر درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود، که بعضی از آنان از جمله حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، اندکی بعد از زندان آزاد گردیدند. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال ۱۳۵۰ و آغاز همکاریهای تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امنترین کشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل گردید. امام موسی صدر در تابستان ۱۳۵۶ در اقدامی شجاعانه، و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دکتر شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.
به دنبال درگذشت مصطفی خمینی در پاییز سال ۱۳۵۶، وی پسر عموی خود آیت الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد. امام موسی صدر در بهار سال ۱۳۵۷ لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد تا با انجام اولین مصاحبه بین المللی با امام خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. امام موسی صدر در دیدارهای مکرر سال ۱۳۵۷ خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور ۱۳۵۷ و یک هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود. بدون تردید بزرگترین خدمت امام موسی صدر به انقلاب اسلامی ایران آن بود که در سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ و پس از قریب دو دهه ترویج ارزشهای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصا شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود.
امام موسی صدر در ۳ شهریور سال ۱۳۵۷ و در آخرین مرحله از سفر دورهای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی شد و در روز ۹ شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب نمودند. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمده، تماما گواه آنند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفتهاست.
در این میان قرائن متعددی حکایت از آن دارند که امام موسی صدر همچنان زنده بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را میگذراند. آخرین خبری که در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۰ توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبکه جهانی اینترنت منعکس گردید، مدعی آن است که امام موسی صدر در اواخر سال ۱۳۷۶ توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید و اندکی پیش از ماه رمضان گذشته به مکانی دیگر انتقال یافتهاست.